امور فطری چیست و چگونه میتوان وجود فطرت و اموری فطری را اثبات نمود، در حالی که دیدنی نیستند؟ اگر ویژگی امور فطری همگانی بودن آنهاست، چگونه این همه گرفتار جهل و شهوت وجود دارند؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
آیا آن چه که دیدنی نباشد، قابل اثبات نیست؟! این نظریهی مادهگراهاست که البته خودشان نیز در نه در بُعد نظری و نه در بُعد عملی به آن قایل نیستند و نمیتوانند باشند. آیا ریاضیات دیدنی است؟ آیا نتایج عقلی و به دست آمده از تجربیات مادی، دیدنی میباشد؟! حتی اگر با رصد پیدایش و حرکت ابر و سرعت باد و ...، نتیجه بگیرند که فردا در منطقهای باران خواهد بارید، دیدنی نیست، چون نه فردا آمده، نه ابر و باران در آن منطقه دیده شده است. اساساً "پیشبینی"، خبر از غیب است، و غیب مادی نیست.
فطرت:
فطرت به دو معنای «شکافتن» و «آفریدن و ایجاد اولیه» و بدون سابقه (خلق از عدم) میباشد. بالاخره چه الهیون و چه مادیون، ناچارند بپذیرند که پیدایش مخلوقات، باید از یک نطقهای آغاز شده باشد، پس پیش از آن را عدم میگویند. این آغاز پیدایش هر چیزی پس از عدم را "فَطَرَ" میگویند.
اگر چه مسئله "فطرت" بسیار ژرف و گسترده است و در حوزههای گوناگونی با تعاریف و مصادق خاصی مطرح میگردد، اما به تناسب موضوع بحث، مطرح میشود که موجودات [به ویژه آدمی]، از دو دسته معلومات و گرایشات برخوردار میباشد:
یک - معلوماتی که از بیرون کسب کرده است؛ مانند: زبان، تاریخ، جغرافیا، علوم تجربی و ...؛ به این دسته از معلومات "اکتسابی" میگویند و در همگان متفاوت میباشد.
دو – معلوماتی که از بیرون کسب نکرده، بلکه در وجود او سرشته شده است؛ مانند: ریشه و اصل "دوست داشتن و بد آمدن" که کسی آن را به انسان یاد نداده است. به این دسته از معلومات و گرایشات نیز "فطریات" میگویند. یعنی در وجود انسان سرشته شده است، پس در همگان وجود دارد.
*- بنابراین، آن چه خلقت انسان است و در همگان نیز وجود دارد، پنهان نیست که نیازی به آشکار نمودن و یا اثبات داشته باشد، چنان که در معنایی نامش را "بدیهیات اولیه" گذاشتهاند.
*- بدیهی است که اگر این فطریات و یا بدیهیات اولیه به عنوان زیرساخت یا پایه [در اصطلاح علمی انگلیسی Base ] در وجود آدمی (و حتی حیوانات و ...) سرشته نشده باشد، نه تنها علوم نظری، بلکه علوم تجربی نیز قابل شناخت نخواهند بود و اساساً "فعل و کار" نیز مختل میگردد.
●- فرض کنید که آدمی فطرتاً نداند که «هر معلولی، علتی میخواهد»، دیگر نه انسان دوران پارینه سنگی، برای شکار نیزه میساخت، و نه انسان دوران میان سنگی برای خودش ظروف میساخت، و نه انسان امروزی به دنبال کشف علوم گوناگون میرفت. آیا جویایی و پویایی علم، چیزی جز جستجو برای یافتن علتها و معلولهاست؟!
امور فطری، بر مبنای محبت:
هم چنین، "گرایشاتی" در آدمی وجود دارد که همه ریشهی فطری دارند، یعنی کسی به انسان تعلیم نداده است و از بیرون کسب نگردیده است؛ و شاید بتوان گفت که تمامی آنها در مقولهی "محبت = دوست داشتن و بالبتع میل رسیدن به محبوب"، به عنوان پایه، وجه مشترک دارند.
مانند: عشق به کمال، حب ذات، فضیلتخواهی، سلامت دوستی، رفاه و راحتی طلبی، میل به خلاقیت، و بالاخره گرایش و عشق شدید به "إله" و "پرستش او"، که فطری هستند و در همگان وجود دارند.
عشق به کمال:
شاید بتوان بیان داشت که سرآمد تمامی این گرایشات فطری، "محبت یا عشق به کمال" است، و چون کمال حدی ندارد، این عشق و محبت نیز هیچ حدی ندارد. یعنی عشق محض به کمال محض. آیا در همگان وجود ندارد؟!
پس اگر عقل و قلب (فطرت) بیدار و آزاد باشد، گواهی میدهد که آن چه به عنوان کمال محض برگزیدی، خودش ناقص است، هستیاش محدود و عاریهای میباشد، قائم به غیر است و کمال محض، خالق تمامی این مصادیق میباشد.
کمال = هستی:
هر چه که هستی دارد، کمال است؛ کمال یعنی هستی و مقابلش "نقص" است که به معنای نیستی میباشد. هر چه به نظرتان کمال میآید را بشمارید: «حیات، علم، قدرت، زیبایی، غنا، توان، عزت، عظمت و ...»، اینها همه "هستی" نامیده میشوند، و فنا، نبودن حیات است، جهل نبودن خرد است، ضعف نبودن قدرت است، زشتی نبودن زیبایی، فقر نبودن غنا و ... میباشد. و تمامی آن چه شمردید، همه "اسم الله" هستند، چون هستی اوست. وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى.
و بشر فطرتاً عاشق کمال (هستی) میباشد.
ریشه انحرافات:
ریشهی انحرافات، در همگانی نبودن "علوم و گرایشات فطری" نمیباشد، بلکه در گزیشهای خطا به عنوان "مصداق" میباشد.
به عنوان مثال: در اصطلاح میگویند: «دوست بد و یا رفیق ناباب»! خب اگر کسی دوست باشد که دیگر بد نیست و اگر رفیق باشد که دیگر ناباب نیست، بلکه او به خطا آدم بد و ناباب را مصداق دوست و رفیق گرفته است.
*- "عقل و فطرت"، نابود نمیشوند، اما محبوس و پوشانده میشوند. مثل این است که کسی روی نورافکن، پردهای ضخیم بکشد و یا آینهای را زیر خاک مدفون نموده و یا با زنگارها بپوشاند، و یا دانشمند حکیم و دلسوزی را به زندان انفرادی بیاندازد!
پس، نورافکن روشن است، یا دست کم میتواند روشن گردد و بتابد، اما نورش به واسطهی این دیوار یا پردهی ضخیم، ساطع نمیگردد؛ کار آینه نیز انعکاس است، اما چون مدفون شده یا با زنگار مستور شده، نشان نمیدهد و دانشمند حکیم و دلسوز هست، اما ارتباطش با مردم و امورشان برای خیر رسانی قطع شده است.
*- تبعیت از "نفس حیوانی" که محل ورود و نفوذ وساوس شیطانی نیز همین است، سبب مستور شدن، مدفون شدن و زنگار بستن عقل و فطرت میگردد.
*- "ذکر = یادآوری و توجه" به اشکال متفاوتش، سبب کنار رفتن پرده و پرتوافکنی و نشان دادن حقایق و واقعیتها میگردد.
در معارف اسلامی فرا میگیریم که توجه به خداوند متعال به عقل و قلب و نیز بردن نام او، همه "ذکر" است، چنان که هدف گرفتن معاد ذکر است، چنان که منابع حکیمانهای چون "قرآن کریم" – انسانهای کاملی چون حجج الهی (انبیا، اوصیا و اولیای الهی) – عباداتی چون نماز و یا رعایت هر امر و نهیای و ...، همه «ذکر الله» هستند و توجه و رویکرد به آنها، پردهها را از عقل و قلب (فطرت) کنار زده و زنگارها را میزداید.
گرایشات فطری:
بیان شد که عشق به هستی و کمال محض، فطری هر انسانی است؛ و این عشق وافر، وابستگی شدید میآورد، که به آن "پرستش" گفته میشود.
*- آیا کسی هست که هیچ پرستشی نداشته باشد؟! خیر، چرا که اصل پرستش فطری است، و فطرت (عقل و قلب) به پرسش خداوند متعال دعوت کرده و میکشانند، منتهی خطا آنجاست که برخی، دیگرانی از مخلوقات را "إله" خود فرض نموده و تمامی این عشق و محبت را به آن خدای فرضی و کاذب اختصاص میدهند! حال خواه مجسمهی گوساله باشد – یا طاغوت زمان و مظاهرش – یا هوای نفس خویشتن و دیگران! گمان میکنند که آنها دارای قوت هستند و قوت میبخشند و به کمال میرسانند!
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوست داشتن خدا دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، شدت محبتشان به خداوند است (محبتشان به هر چیز دیگری، تابع و در راستای محبت به اوست)، كسانى كه [با برگزيدن إلههای دروغین به خود] ستم نمودهاند، اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند، تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.
پس خطا، در گزینش مصداق است. آیات «لَا تَتَّخِذُوا»، همه تذکار و هشدار به پرهیز از این جایگزینی مصادیق کاذب و غلط میباشد.
مرتبط:
چرا باوجود اینکه فطرت خداپرستی درهمه وجود دارد ولی برخی مشرک میشوند؟ (13 دی 1392)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
فطرت و امور فطری چیست و چگونه به اثبات میرسد؟ اگر شاخصهاش همگانی بودن است، پس چرا این همه گرفتار جهل و شهوات وجود دارند؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9312.html
- تعداد بازدید : 5884
- 31 تیر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون توحید