ایکس – شبهه : واقعیت این است که به جرأت میتوان اذعان نمود آن چه نقل شده فقط «حکایت» است و نه «روایت». و این حکایت نیز کاملاً جعلی و به منظور القای مستتر (پنهان و ناخودآگاه) شبهه در خصوص عصمت پیامبر اکرم (ص) - جایز دانستن خطای سهوی برای ایشان - لازم القصاص شدن ایشان – فراموشکار بودن ایشان و ... میباشد که به منظور توجیه بسیاری از احادیث جعلی و نیز سخنان نا بجا و نامعقول دیگر طراحی و بافته شده است.
چعلی بودن این «حکایت» به سهولت قابل اثبات است که در ذیل فقط به چند نکته اشاره میگردد:
الف – در میان منابع تشیع، این حکایت فقط در «امالی» آمده که سند و راویان موثقی ندارد و در میان منابع اهل تسنن نیز به طرق گوناگون مطرح شده و حتی در مکانها مختلف مثل جنگ بدر، در مسجد، در خانه، هنگام بازگشت از طائف و ... بیان شده است که بیانگر محکم نبودن حکایت است و راویان آنها نیز موثق نیستند. لذا این حکایتی که به شکل روایت بیان شده است، به لحاظ نقلی به هیچ وجه قابل اعتبار نیست.
ب – ممکن است "سوادة بن قیس" در مجلسی چنین موضوعی را مطرح کرده باشد تا بدین بهانه ابراز محبت کرده و به آرزویش برسد و حضرت نیز از روی لطف و مرحمت او را ضایع نکرده و دست رد به سینهاش نزده باشند، اما این نیز احتمالی است که سنّد موثقی ندارد و جرأتی احمقانه میخواهد که کسی برای ابراز محبت، تهمت ناروایی به پیامبر اکرم (ص) بزند.
و اما دلایل عقلی و حلّی بر کذب بودن این حکایت:
الف –عصمت یعنی معصوم گناه عمدی و سهوی نمیکند. از گناه عمدی که هر مسلمان عاقلی باید پرهیز نماید و مقام عصمت یعنی معصوم (ع) گناه سهوی نیز نمینماید. آن هم گناهی که حقالناس قلمداد گردد.
ب – به فرض چنین اتفاقی افتاده باشد، حکمش «قصاص» نیست، بلکه «دیه» است. پس معلوم میشود که داستان ساختگی است.
ج - نویسندهی این حکایت به تناقضگوییهای خودش نیز دقت نکرده و مینویسد: سوادة بن قیس گفت: «... أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً ...» - یعنی: تو میخواستی به مرکب خود ضربهای بزنی که به من خورد، پس نمیدانم که عمدی بود یا از روی خطا»؟! بالاخره اگر میدانسته که ایشان قصد داشت به مرکب خود ضربهای بزند، دیگر «نمیدانم عمدی بود یا خطا» معنایی ندارد و اگر نمیداند که عمد بود یا خطا، پس حکم اول که شما میخواستید به مرکب ضربه بزنید، خطاست. مضاف بر این که اگر چنین اتفاقی افتاده بود، باید به صورت قاطع حمل بر خطا میکرد. چرا که اگر پیامبر اکرم (ص) لازم میدانستند که ایشان را بزنند، لابد حدّی بود که باید جاری میشد و بدون تعارف میزدند و این در شأن ایشان نیست که برای زدن او، شلاق را به بهانهی دیگری بلند کنند و به او بزنند!
د – بعد مینویسد: پیامبر به بلال فرمود که برو شلاق را از خانهی فاطمه بیاور(؟!) خوب شلاق مرکب ایشان در خانه فاطمه چه میکرده است؟ نویسنده خواسته نام شلاق، ضربهی خطا و خانهی فاطمه را در کنار هم قرار دهد. (اصل همجواری در تبلیغ).
و – و نکتهی آخر آن که: آیا پیامبر اکرم (ص) میدانسته به سهو خطایی کرده که حقالناس بوده یا خیر؟ اگر بگویند: میدانست! سؤال میشود که پس چرا ادای حقالناس را تا آخر عمر خود به تعویق انداختند؟
اگر بگویند: «نمیدانستند» علم ایشان را زیر سؤال برده و نفی کردهاند. آن هم نه علم غلیب. بلکه علم به خطای خود و حقالناسی به گردنشان است! و اگر بگویند: لابد فراموش کرده بودند [که از سیاق کلام چنین بر میآید]، باز رد عصمت است و میخواهند القا کنند که فراموشی به ایشان نیز راه داشته است.
کلمات کلیدی:
تاریخی