ایکس – شبهه: رشد، پیشرفت و گسترش در هر فرهنگی و هر جامعهای به گونهای تعریف میشود و با تعاریف، اهداف و ایدههای آن سنجیده میشود. به عنوان مثال در یک فرهنگ، حکومت و جامعه، کشورگشایی «گسترش» قلمداد میگردد و در فرهنگ یا حکومت و جامعهی دیگری آن را «ظلم، تحجر، ارتجاع و ددمنشی» میدانند، هر چند که آن کشورگشایی سبب استعمار، استثمار و رونق اقتصاد داخلی کشور مهاجم نیز شده باشد.
به عنوان مثالی از قرون نزدیکتر، انگلیس، فرانسه، روسیه، امریکا و چند کشور دیگر (مثل پرتغال)، رشد و گسترش داشتند، چرا که به کشورهای دیگر یورش نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و فرهنگی برده و با کشتن دهها میلیون انسان بیگناه و ایجاد ناامنی جانی و انحطاط فرهنگی برای صدها میلیون انسان بیگناه و در استضعاف نگهداشتن آنها، حکومت و بالتبع کشور خود را آباد کردند. حال آیا میتوانیم در فرهنگ «انسانی» و نیز «اسلامی» این دستاوردها را «رشد و گسترش» بنامیم؟!
حال به صدر اسلام و پس از آن برگردیم. پیامبر اکرم (ص) به همراه اشخاصی چون خدیجه کبری، امیرالمؤمنین علی (ع)، فاطمه زهراء، سید الشهداء حمزه (ع) و تعداد معدود دیگری که بعداً پیوستند (عمّار، سلمان، ابوذر، بلال و ...)، جامعه وحشی عرب را با آموزههای اسلام آدم کردند و با نور معارف قرآنی منوّر کردند. چنان چه حضرت فاطمه (ع) به آنها بدین مضمون فرمود که «شما آب لجن مینوشیدید و مُردار میخوردید، پدرم و شوهرم شما را آدم کردند.»
پس از این رشد، به ناگاه با رحلت ایشان، کلید بازگشت به دورهی جاهلیت و پذیرش مجدد سلطنت به جای «خلیفة الهی» زده شد. رأی اکثریت جاهل که مقهور پول و زور بوده و هستند، جایگزین حکم خدا شد، آیا این رشد و گسترش است؟!
به ناگاه بیان شد با آن چه پیامبر اکرم (ص) فرمود، تبیین نمود، تعیین کرد، آموزش داد، ابلاغ کرد و در نهایت از ما بیعت گرفت که فهمیدیم و قبول کردیم کاری نداریم، از این پس به رأی «خودمان» اکتفا میکنیم، کتابی هم در دست داریم و خودمان میخوانیم و هر چه خودمان فهمیدیم همان درست است و به آن عمل میکنیم و هیچ نیازی به عالِم، مربی، معلم، انسان کامل، عادل، حکیم و ... نداریم، بلکه «حسبنا کتاب الله»، آیا این رشد و گسترش است؟!
بدیهی است که جامعه عقبگرد را شروع میکند و ظرف کمتر از سه دهه میرسد به همان وضعیت اواخر عثمان که خود به آن اذعان دارند.
رشد یا انحطاط، صاعقه نیست که ناگهاه با افراد از آسمان نازل شود و موجب منفعت یا زیان گردد. 23 سال تا رحلت طول میکشد که انسانهایی ساخته شوند و فرهنگ والایی در جامعه حاکم شود و 25 سال (دوران خانهنشاندن علی [ع]) طول میکشد تا دوباره جامعه به نقطه ارتجاعی اولش بازگردد.
حال علی (ع) وارث این ارتجاع 25 ساله بود. ارتجاعی که طی 4.6 سال چندین جنگ بزرگ و کوچک از ناحیهی به اصطلاح همان مسلمانان بر او تحمیل کردند، هر روز فتنهای عَلَم کردند، جوّسازی و شایعات و شبهات را رواج دادند و سپس شمشیر همان ارتجاع از آستین خوارجِ به ظاهر زاهد، حافظ قرآن، روزهدار و مجاهد بیرون آمد و بر فرق مبارکش نشست و جامعه اسلامی را متفرق کرد.
اگر در زمان عثمان مردم متعرض شدند و در نهایت علیه او شوریدند، تا جایی که از علی (ع) امان و رهنمود خواست، نتیجهی چند سال حکومت عثمان نبود، هر چند که اساساً حکومت او نتیجه حکومت و وصیت خلیفه دوم بود، بلکه این نابسامانی و نارضایتی نتیجه سه دهه ارتجاع به فرهنگ دوره جاهلیت بود.
حوادثی که پس از شهادت حضرت علی (ع) رخ داد، مثل کنار زدن امام حسن (ع)، خود فروشی خواص و در نهایت پذیرش حکومت معاویه توسط مسلمانان، تحمیل یزید بر حکومت، مال، جان و حتی نوامیس مسلمین در مدینه و همه بلاد اسالامی و ماجرای کربلا و امام کُشی به نام اسلام، نتیجه چه بود؟ روی کار آمدن حکام اموی و سپس عباسی و آن همه جنایت نتیجه چه بود؟ ایا چهار سال حکومت علی (ع)؟! یا 25 سال کنار زدن او، آن هم پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و سپس ادامه این تحجر و ارتجاع به فرهنگ جاهلیت؟!
عقب افتادگی کل جامعه اسلامی در سرزمین حجاز، عراق، ایران، کشورهای عربی، ترکیه و ... به چه خاطر بود؟ 4 سال حکومت ایشان، یا عقب افتادگی به خاطر سنگ بنای کج و نیز تداوم آن در طی قرون؟!
آیا اگر به اسلام ایمان می آوردند، به بیعت عمل می کردند، سقیفه تشکیل نمی دادند و سلطنت را مجدد احیا نمیکردند، هیچ گاه معاویهها، یزیدها، مروانها، ولیدها ... و سپس هارونها، مأمونها، متوکلها ... و سپس آل سعودها، خلفای عثمانی، قاجارها، پهلویها بر جوامع اسلامی حاکم میشدند؟!
پس اگر کسی میخواهد تاریخ را تحلیل کند، باید امیال شخصی یا اغراض شیطانی را کنار بگذارد و درست تحلیل کند. خدمت به اجانب غیر مسلمان بود که سبب انحطاط صدر اسلام شد و امروز نیز همان جمود، تعصب و جهالت سبب میگردد تا دشمن فرصت پیدا کند هر انحراف دیگری را به نام اهل سنّت، یا حتی شیعه، به جامعه تحمیل کند و امثال وهابیت را بسازد که نه سنّی هستند و نه شیعه و نه اصلاً مسلمان.
اکنون نیز میتوانند کلّ تاریخ گذشته را دست و بیغرض مطالعه کنند. حتی اگر مورخین شیعی را قبول ندارند، به آثار مورخین و علمای خود مراجعه کنند و ببینند که اولاد رسول الله (ص) را در چه مقام و جایگاهی می بینند؟ بعد فکر کنند پس چرا آنها را کشتند و چه کسانی آنها را کشتند؟ بیاندیشند که با این همه، آیا رشد و پیشرفت حاصل شده در ادوار مختلف و اکنون (که محصول علم و تقوا است) کِی و توسط چه کسانی پایهریزی شد؟ توسط امویان و عباسیان، یا عثمانیها و آل سعود؟ یا آن که همان امامان کنار گذاشته شده چون امام سجاد، امام باقر، امام صادق و... (ع) با تمام اختناقی که بر آنان حاکم بود، تلاش و مجاهدت کردند تا حقایق اسلام را تبیین و حفظ کنند و حتی علوم جدید را آموزش دهند تا امروز جهان و مسلمین را متحول کند؟
کلمات کلیدی:
تاریخی