با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام: «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ - و حدّ اعلای اخلاص به او نفی صفات از اوست، مثلاً نباید بگوییم: «خدای مهربان» و فقط باید بگوییم: «خدا»؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
مهم است که وقتی میگویید: «خدا»، چه تعریفی از او دارید و چگونه او را وصف مینمایید؟ هر چه بگویید [درست یا نادرست]، اسمها و اوصافی است که برای او قائل شدهاید.
باید ابتدا تفاوت «اسم» با «صفت» را بدانیم؛ وقتی گفته میشود که خداوند سبحان رحمان است، آیا رحمان اسم اوست یا صفت او؟!
«اسم» یعنی نشانهای که با آن به کسی یا چیزی اشاره میشود؛ و «صفت» تعریفی از ویژگیها برای شناخت بیشتر میباشد؛ چنان که اگر بگویید: «آب سرد است»، آب را اسم و سردی را صفت میدانید.
در قرآن کریم، تمامی آن چه ما «صفت» مینامیم، تحت عنوان «اسم» مطرح شده است، اما این اسمها، هر کدام گویای ویژگیهایی میباشند و از این لحاظ به آنها «صفت» گفته میشود؛ بنابراین میتوان گفت که او خودش را با اسماء (نشانه)هایش معرفی نموده که این اسمها، او را توصیف میکنند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» به اسمهایی تصریح دارد که هر کدام توصیفی میباشند، «به نام الله، که رحمان و رحیم است». پس، الله اسم خاص است، رحمان و رحیم نیز اسمهای توصیفی میباشند.
خداوند سبحان، خودش را در قرآن کریم چنین معرفی مینماید: «هُوَ الْحَقُّ» - «هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» - «هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» - «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» و ...؛ حال اینها «اسم» میباشند، یا «صفت»؟ در واقع اسمهایی هستند که معنا و مفهوم آنان، توصیف اوست.
کلام مولی علیه السلام:
در ابتدای همین خطبه میفرمایند: «الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ - همان [خدایی] که صفت او (اوصافش) در چهارچوب حدود نگنجد»؛ پس ایشان نیز در معرفی خداوند سبحان، از واژۀ «صفت» استفاده نمودهاند؛ اما متذکر شدند که صفت او، مانند دیگران محدود نمیباشد.
نسبت به خداوند متعال میگویید: «او علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحمان و رحیم» میباشد و نسبت به سایر اشخاص نیز میتوانید چنین توصیفاتی بنمایید؛ اما باید دقت کنید که این اوصاف در همگان محدود به حدّ میباشد؛ اما نسبت به خداوند سبحان، عین ذات هستند، اوصاف او، اضافه بر ذات و عارضی نیستند که محدود باشند.
کمال اخلاص، در نفی صفات
فرمودند: «وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ - و حدّ اعلای اخلاص به او، نفی صفات از اوست». در اینجا مقصود «صفات زاید بر ذات» یا همان «صفات عارضی» میباشد. نباید حق تعالی را با چنین صفاتی وصف نمود.
صفات زاید یا عارضی، یعنی: «شخص یا شیء چیزی باشند و صفات آنان چیز دیگری باشند که بر آنان عارض و اضافه شده است»؛ مثل این که بگویید: «فلانی دانشمند است»، بدیهی است که علم عین ذات فلانی نبوده است، بلکه آن را کسب نموده و بر او عارض شده است. اما در مورد خداوند سبحان چنین نیست، بلکه اوصاف او، عین ذات او میباشند؛ یعنی: یک حقیقت وجودی است که از وجوه متفاوت مورد شناسایی قرار میگیرد.
دلیل این مدعا، فرمایش ایشان در جملۀ بعدی میباشد:
«لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ»
- چرا که هر صفتی [با صفت بودن خودش] گواهی میدهد که غیر موصوف است و هر موصوفی (با موصوف بودن خودش) گواهی میدهد که غیر از صفت است.
جدا بودن «صفت از موصوف»، یعنی اگر صفتی را به کسی اختصاص دادید، آن صفت را «قرین» یا به اصطلاح متصل به او دانستهاید! یعنی: «دو چیز جداگانه را متصل نمودهاید». وقتی میگویید: «فلانی قوی است»، آن شخص چیزی است و «قوت» چیز دیگریست که به او اضافه شده است. اما در مورد خداوند متعال، دوئیت و ترکیب وجود ندارد و «قوت» عین ذات اوست.
*- هر مرکبی، قابل تجزیه میباشد، چرا که از ترکیب اجزاء پدید آمده است؛ اما خداوند سبحان مرکب نیست که قابل تجزیه باشد، لذا در ادامه فرمودند:
«فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»
- پس هر کس خدای سبحان را با صفتی وصف کند او را با قرینی پیوند داده و هر که او را با قرینی پیوند دهد دوتایش انگاشته و هر که دوتایش انگارد، دارای اجزایش دانسته و هر که او را دارای اجزاء داند، نسبت به او جاهل (نادان و بیخرد) میباشد.
بنابراین، اگر کسی بگوید: «الله جلّ جلاله یک وجود جداست، رحمت نیز چیزی دیگری است و این الله رحمت نیز دارد»، سخن جاهلانه گفته است، چرا که رحمت او، عین ذات اوست و صفتی اضافه بر موصوف نمیباشد.
اشاره
«وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ»
- و هر کس به او جاهل باشد، به او اشاره میکند و هر که برای او جای اشاره پندارد محدودش شمرده و هر که محدودش بداند، چون معدود به حسابش آورده.
هر مرکبی که از اجزاء تشکیل شده، مادی میباشد، جایگاهی دارد، مکانی را در فضا اشغال مینماید، پس اگر در جایی بود، در جاهای دیگر نخواهد بود، لذا میتوان به سمت او در یک مکان اشاره نمود!
به عنوان مثال: وقتی میگویند: «خدا در آسمان است»، یعنی در زمین نیست و این همان اشاره کردن به مکان میباشد! لذا در احادیث، به بلند کردن دست، نگاه به آسمانی که نعمت از آن فرود میآید و ... توصیه شده، اما نه به عنوان فرض نمودن مکان و جایگاهی برای خداوند سبحان!
*- مردی هنگام دعا چشمش را به سوى آسمانْ دوخته بود. پيامبر خدا به وى فرمود: «غُضَّ بَصَرَكَ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَراهُ - چشمت را فرو بند كه تو هرگز او را نمى بينى» - دیگری دستش را بسیار بلند کرده بود و ایشان به وی فرمودند: «اُقصُر مِن يَدَيكَ؛ فَإِنَّكَ لَن تَنالَهُ - دستانت را پايين بياور كه تو هرگز به او نمى رسى» (التوحيد: ص ۱۰۷).
اینها تذکر به کسی است که برای خداوند سبحان، جای خاص و مکان محدود قائل شده است!
*- امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: کسی که برای او جا و مکان قائل شود و به آن سمت اشارۀ مادی کند، برای او حدّ قائل شده و او را محدود به آن فضا و مکان نموده است و هر که برای او حدّ قائل شود، او را قابل شمارش دانسته، چرا که هر حدّی، قابل اندازهگیری میباشد.
●- بنابراین، مقصود از «نفی صفت از او»، نفی صفات زاید بر ذات میباشد، نه این که نگوییم: «وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» - «وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» - «وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» ... و فقط بگوییم «خدا» و معلوم هم نباشد که تعریف (اسماء و اوصاف) این خدا چیست؟!
امیرالمؤمنین علیه السلام، خود در معرفی خداوند سبحان با اوصافش میفرمایند:
«وَ اَشْهدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ - شهادت می دهم معبودی جز اللّه نیست، یگانهای است بی شریک.» همین کلام، خودش توصیف میباشد و در ادامه میفرمایند:
«الأَوَّلُ لا شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرُ لاغايَةَ لَهُ»؛
اولی است که چیزی پیش از او نبوده، و آخری است که او را انتهایی نیست؛
لاتَقَعُ الاُهامُ لَهُ عَلى صِفَة، وَ لاتُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنهُ عَلى كَيْفِيَّة؛
اندیشهها (وهمها) به هیچ یک از صفاتش نرسند، دلها او را به کیفیتی تعیین و تحدید ننمایند؛
وَ لاتَنالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعيضُ، وَلاتُحيطُ بِهِ الاَبْصارُ وَ الْقُلُوبُ. (خطبه 83، در ترجمۀ حجّت الاسلام، انصاریان)
تجزیه و تبعیض در حریمش راه ندارد، و دیده ها و دلها به او احاطه پیدا نکنند.
اینها همه، وصف اوصاف در معرفی میباشند، اما نه ضقات زاید و عارض بر ذات.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار توسط شما؛ متشکریم.
پرسش:
با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام: «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ - و حدّ اعلای اخلاص به او نفی صفات از اوست، مثلاً نباید بگوییم: «خدای مهربان» و فقط باید بگوییم: «خدا»؟!
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/monotheism/12490.html
- تعداد بازدید : 323
- 14 فروردین 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید