ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نظریه رها کردن عالم هستی پس از خلقت بر اساس قوانین خاص، از دیرباز مطرح بوده است. این نظریه بیشتر از سوی کسانی مطرح شد که از یک سو نمیخواستند و یا نمیتوانستند منکر وجود خالق و خلق شدن عالم هستی شوند و یا نمیخواستند در میان اذهان عمومی به «منکرین و کفار» شناخته شوند و از سوی دیگر میخواستند خود را به جای خدا «فعال مایشاء» معرفی کنند.
این نظریه در میان اهل کتاب که قایل به توحید بودند، اولین بار در یهود شکل تئوری به خود گرفت، تا جایی که گفتند: «دست خدا بسته است». یعنی: هر چند خداوند متعال این عالم را بر اساس علم و قدرت خود خلق کرده و قانون و نظمی بر آن مترتب نموده است، اما پس از خلقت نه تنها کنار کشیده، بلکه کار دیگری نمیتواند بکند. یا به تعبیری دیگر، خودش محکوم و مغلوب خلقت و قوانین مترتب بر آن شده است و دستش بسته است.
خداوند متعال با ذکر نظریهی یهود، آن را به شدت نفی میکند:
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» (المائده، 64)
ترجمه: و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهاشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند لعنت بر آنان باد بلكه دو دست [رحمت و قدرت] او گشوده است؛ آنگونه كه بخواهد مىبخشد و روزى مىدهد. و هر آينه آنچه از پروردگارت سوى تو فروآمده بسيارى از آنان را سركشى و كفر مىافزايد و ميانشان تا روز رستاخيز دشمنى و كينه افكنديم هر گاه آتشى براى جنگ افروختند خدا آن را فرونشاند، و پيوسته در زمين به تبهكارى مىكوشند و خدا تباهكاران را دوست ندارد.
هدف:
نقطه ضعف و ایراد این نظریه آن است که ضمن اذعان به علم و قدرت خالق یکتا، سعی دارند تا حکمت و ربوبیت او را نادیده گرفته و نفی کنند و هدف اصلی از این نظریه نیز حاکم و تحمیل نمودن اراده و خواست خود، به جای ارادهی خداوند متعال بر مردم است. یا در واقع توجیهی ایدئولوژیک برای تحمیل حاکمیت و رفتارهای ظالمانه و ناپسند بوده است.
همین نظریه امروز در قالب جملات دیگری از ناحیهی نظریهپردازان «پست مدرن و پسا پست مدرن» مطرح میشود. آنها چون از سویی دیدند از راه عقل، حکمت و فلسفه، نمیشود منکر خدا و خلاقیت او شد، و از سوی دیگر نمیتوانند در عین قبول خدا، بر مردم حاکم شده و طبق قوانین خود حکومت کنند، گفتند: «بله، عالم خدایی دارد، اما دیگر کارهای نیست»، چنان چه بودریار در کتاب «اغواگر»، عالم هستی و قوانین مترتبه را به یک بازی تشبیه کرده است و میافزاید:
«بازی قواعدی دارد که چون در اختیار ما نیست، توجه و رغبتی به آن نداریم و انگیزهای نیز در ما ایجاد نمیکند، اما قوانینی دارد که چون خودمان آن را وضع میکنیم، برایمان جالب است و ایجاد انگیزه میکند». در این بیان، منظور از «قواعد بازی» همان قوانین حاکم بر عالم هستی (قوانین تکوینی خالق) میباشد و منظور از «قوانین بازی»، چه باید کردها و چه نباید کردهاست.
الف – چنین نیست که خداوند متعال عالم را بر اساس قوانینی خلق کرده و کنار کشیده باشد، چرا که اولاً: پدیده در هر آنی به پدید آورنده خود محتاج است و یا به تعبیر فلسفی، رابطه معلول با علت خود، رابطه نیاز در اصل وجود است – ثانیاً: هیچ یک از اجزای عالم ثابت نیست، (هر زمان نو میشود دنیا و ما – بیخبر از نو شدن اندر بقا)، پس هیچ آنی و هیچ چیزی خالی از خلقت نوین نمیباشد و عالم آن به آن در حال شدن است – ثالثاً بیهدف خواندن خلقت به مثابه نفی حکمت الهی است و هدفمندی نیز «هدایت» را ایجاب میکند و ... .
ب – آیات قرآن کریم نیز ضمن حی، علیم، حکیم، قادر، رحمان، رحیم و سایر اسمای کمالیه الهی در توحید افعالی، مکرر تصریح نموده است که نه تنها خداوند متعال «فعال» است، بلکه افعال دیگران (از اجزای عالم گرفته تا افعال بشر) نیز خارج از حکومت او و «حول و قوهی» او نمیباشد، چرا که اساساً در چیزی یا کسی حیات و کمال بالذاتی وجود ندارد و همه چیز قائم به اوست «ولا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم».
پس وقتی در قرآن کریم میخوانیم «هو الخالق – هو الرّب – هو الرازق – هو السمیع – هو البصیر – هو الرّحمان – هو الرّحیم – هو الغفار ... و سایر اسمای فعلیه، دال بر آن است که خداوند متعال «فعال ما یشاء» بوده و هست.
ج – اگر خداوند متعال همه چیز را بر قوانین خلقت سپرده و خود رها کرده بود، جبر حاکم میشد و حال آن که شاهدیم بر عالم و همه فعل و انفعلات آن، جبر و اختیار (بشر در برخی از افعال) هر دو حاکم است. اگر خداوند متعال خلق کرده و سپس کنار کشیده باشد، ارسال انبیای الهی – وحی – کتاب و شرح عالم هستی به انضمام «چه باید کردها و چه نباید کردها»ی منطبق با نظم عالم، دیگر معنا و مفهومی نخواهد داشت و حتی نظریهپردازیها، سؤال و جوابها، آزمایشات و ... نیز معنا و مفهومی نخواهند داشت، چرا که همه چیز جبراً اتفاق میافتد.
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید