مقام و درجه "انالحق" چه مقامی است؟ و چه کسانی به این مقام رسیدند؟ و آیا منصور حلاج کافر شده بود؟ (دیپلم / مشهد)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): بدیهی است که پس از جنجالسازی و آدمکشی صوفیان گناآبادی (مریدان نورعلی تابنده)، و البته سوء استفادهی تمامی جریانهای مخالف جمهوری اسلامی ایران در داخل و خارج و طرفداران ایجاد آشوب و ناامنی، سؤال، شبهه، تبلیغ و ... نیز فضای سازی گسترده میشود و بالتبع اذهان متوجه میشوند و سؤالات بسیاری پیش میآید.
اما، تکلیف ما شناخت بدون از جریانات و جریانسازیها میباشد.
مقام انا الحقی:
چیزی به عنوان «مقام اناالحق» نداریم، و اینها همه ادعا، شعر و شعار است.
خداوند متعال حق است « أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ »، و هر چه که از او، متصل به او و در مسیر او باشد حق میشود و به غیر از آن باطل است:
« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ » (الحج، 62)
ترجمه: این بخاطر آن است که خداوند حقّ است؛ و آنچه را غیر از او میخوانند باطل است؛ و خداوند بلندمقام و بزرگ است!
پس دعوت او حق است «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ / الرّعد، 14» - هدایت او حق است « اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ / یونس علیه السلام، 35» - رسولش حقی است از جانب او « قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ / النساءف 170» - کتابی که فرستاده حق است « اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ / البقره، 176» ... و زمین و آسمان و هر چه در آنهاست را به حق آفریده و باطل نیافریده است:
« وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ » (الحجر، 85)
ترجمه: ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است، جز بحق نیافریدیم؛ و ساعت موعود [= قیامت] قطعاً فرا خواهد رسید (و جزای هر کس به او میرسد)! پس، از آنها به طرز شایستهای صرفنظر کن.
آن جوان مؤمن و عاشق (مرحوم محمد حسین چینیچیان)، که در مسیر کربلای معلا، دعوت حق را لبیک گفت و دوستانش او را «شهید راه عشق» نامیدند، شعری به نام «ناز» سروده بود که در آن به همین شعار منصور حلاجی اشاره کرده است:
...
جهد کنی تا که وصلش رسی
ناز خری تا که به اصلش رسی
در پی این ناز فروشیِ یار
جان و جهان میدهی از اختیار
جان و جهانت همه در دست او
نیست زِ خود میشوی و هست او
نیست مگو، هستی مطلق بگو
نِی تو "انا الحق"، که "هو الحق" بگو
حق و باطل در "انا الحقی":
پس "حق"، خداوند سبحان است و البته که تجلی او نیز تجلی حق میباشد، چنان که امر و نهیاش که تجلی علم، حکمت و لازمهی هدایت اوست، بر حق میباشد، چنان که قضاوت و حکمش نیز بر حق میباشد.
بنابراین، اگر کسی بگوید: «من به لحاظ هستی و بودنم، به حق آفریده شدهام»، درست میگوید، این را خداوند متعال راجع به تمامی مخلوقاتش فرمود - اگر کسی بگوید: هدف و مسیر من حق است، چون جهانبینیام «انا الله و انا الیه راجعون» میباشد و من تسلیم حق شدهام، او نیز درست میگوید – اگر کسی بگوید: «دعوت من حق است، چون به حق دعوت میکنم و نه به خودم یا هر باطل دیگری و دعوت حق را به شما عرضه میکنم، او نیز درست میگوید»؛ اما اگر کسی بگوید: «من خودِ حق هستم»، یعنی هستی و کمال محض و هستی بخش من هستم، او به خاطر تکبرش کافر و مشرک شده است. درست مانند ابلیس لعین. چنان که اگر کسی بگوید: دعوت من بر حق است، نه دعوت خدا، دین و مرام من بر حق است، نه دین خدا – کتاب و ایسم من برحق است، نه کتاب خدا – امامت و پیشوایی من بر حق است، نه امامت الهی – راه و رسم من برحق است، نه سبیل الحق؛ کافر و مشرک شده است.
برخورداران از این مقام؟
بنابراین، کسانی که تکبر را بشکنند و تسلیم "حق" شوند، به این مقام (بر حق بودن، نه خود حق بودن) میرسند؛ و البته باید توجه داشته باشیم که مقامات معنوی شدت و ضعف مرتبه و درجه دارند و هر کسی به تناسب علم، معرفت، حکمت، بصیرت و عبادت خالصانهاش، در درجهای از آن قرار میگیرد. در مثل، مانند مقامات و درجات علمی میماند، هر دانشآموزی محصل است، خواه کلاس اول باشد و یا فوق دکتری را نیز اخذ نموده باشد، تا وقتی تحصیل علم میکند، محصل است – چنان که هر دانشپژوهی در حوزههای علمیه، طلبه است، خواه هنوز در مقدمات باشد، یا حتی مرجع تقلید و اعلم زمان خود باشد.
خداوند مالک و رب، به پیامبرش صلوات الله علیه و آله فرمود: نماز شب را برپا دار، باشد که خداوند تو را به مقام محمود برساند:
« وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا » (الإسراء، 79)
ترجمه: و پاسى از شب را زنده بدار كه نافلهاى مخصوص تو است، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
صوفیگری:
هر دعوتی به جز دعوت حق، که توسط فرستادگان و هادیان حقش ابلاغ نموده، باطل است – هر بزرگراه (صراط) و راهی (سبیلی) به جز آن که خودش فرموده، باطل است – هر مکتب و مذهبی، به جز آن چه او قرار داده و به آن امر نموده، باطل است؛ مضافاً بر این که "شرک" هم هستند، چرا که رأی خود را در کنار حکم خداوند سبحان میگذارند و دست آخر نیز تابع رأی و هوای نفس خود میشوند. البته اگر ظریف نگاه کنیم، در وادی اسلام، "نفاق" نیز به این شر افزوده میشود، چرا که تمامی این انحرافات را به نام اسلام، قرآن، سنت، ولایت و امامت الهی ایجاد نموده و تبعیت مینمایند.
اهل عصمت علیهم السلام، هیچ کدام چنین ادعاها، دعوتها، سنن، سیره، اخلاق فردی و اجتماعی، سلوک عبادی و عرفانی و ... نداشتند و به چنین مسلکهای دعوت و تشویق ننمودهاند.
منصور حلاج:
اگر چه برخی از فرق صوفیان به " علی الهی" و تشیع منسوب شدهاند، اما مستندات تاریخی اثبات میکند که اکثر قریب به اتفاق بنیانگذاران صوفیه، اهل سنت و یا حتی از فقهای مذاهب اربعه بودهاند. به عنوان مثال:
●- ابوعبدالله سفیان (سفیان ثوری کوفی)، از محدثان مشهور اهل سنت بود. محدثانی در اهل سنت، چون اوزاعی و ابن جریح و مالک" شاگردش بودند و از او حدیث گفتهاند. البته اهل سنت به فریبکاری او نیز، اعتراف میکنند.
●- به همین دلیل پیشوایان مذاهب فقهی اهل تسنن، مانند امام شافعی (متوفی ۲۰۴) و احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) از برخی صوفیان به نیکی یاد کردهاند. (مواقف الفقهاء من الصوفیة فی الفکر الاسلامی، توفیق بن عامر، ج۱، ص۸)
●- ابن محمّد بن جنید خزاز زجاج، ملقّب به ابوالقاسم، از مشایخ به نام تصوف، که او را از بنیانگذاران مینامند، از علما و فقهای طراز اول اهل سنت محسوب میشده است.
●●- حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای شهرستان سپیدان استان فارس و در خانوادهای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد. حلاج در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد؛ در بصره با امّالحسین، دختر ابویعقوب اقطع صوفی، منشی جنید، ازدواج کرد؛ ازدواج او با اعتراض شدید استادش، عمرو مکی، روبهرو شد. این اعتراض به اختلاف و دشمنی بین استاد و پدرزنش، ابویعقوب اقطع، انجامید؛ عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به مدارا با استاد و خلوتنشینی فراخواند. (خطیب بغدادی، ج ۸، ص ۶۹۰)
●- اختلافات بسیاری درباره مذهب حلاج وجود دارد؛ برخی او را سنیمذهب و پیرو فقه حنفی دانستهاند. (شمس، «حلاج»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۲ش، ص ۲۶۴) – برخی نیز مانند کامل مصطفی شیبی و عبدالحسین زرینکوب، از انتساب او به شیعه سخن گفتهاند – و برخی دیگر بنابر مستنداتی از ادعاهای حلاج، او را از دین خارج دانسته و او را زندیق، اهل سحر و شعبده و حتی کافر خواندهاند. (همان) – و هم چنین برخی او را بر اساس اظهارات گوناگون، متفاوت و ضد و نقیضش، مدعی اولوهیت، نبوت، امامت و ... خواندهاند. (همان).
●- ابن ندیم در الفهرست، درباره حسین بن منصور حلاج می گوید: وی مردی محتال و شعبده باز بوده است که افکار خود را به لباس صوفیه آراسته و جسورانه مدعی دانستن همه علوم شد؛ ولی بیبهره بوده و چیزی از صناعت کیمیا به طور سطحی میدانسته و در دسائس سیاسی خطرناک و گستاخ بوده است. دعوی الوهیت کرده و خود را مظهر حق خوانده... . (الفهرست، ابن ندیم، ص 284)
●- ابوریحان بیرونی درباره او مینویسد: « مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت او از طالقان ظهور خواهد کرد و از اینرو حلاج را گرفته و به مدینة السلام بردند و در زندانش بیفکندند، ولی حیلهای کرد و چون مرغی که از قفس بگریزد از زندان گریخت. و این شخص مرد شعبده باز بود و با هر کسی که روبرو می شد موافق اعتقاد او سخن میراند و خود را به لطائف حیل بدو میچسبانید.
سپس ادعایش این شد که روح القدس در او حلول کرده و خود را خدا دانست و به اصحاب و پیروان خویش نامههایی که معنون بدین عنوان بود بنگاشت و پیروان او نامههایی را که [خطاب] به او مینوشتند چنین افتتاح میکردند: «خداوندا! از هر عیبی پاک و منزه هستی، ای ذات هر ذات و منتهای آخرین لذات، یا عظیم یا کبیر، گواهی میدهیم که آفریدگار قدیم و منیر هستی و در هر زمان و اوانی به صورتی جلوه کردهای و در زمان ما به صورت حسین بن منصور جلوهگر شده ای...»؛ و طایفهای از پیروان او باقی ماندند که بدو منسوبند و مردم را به مهدی میخواندند و میگفتند که از طالقان ظهور خواهد کرد و این مهدی همان است که در کتاب ملاحم ذکر شد که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. (ابو ریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص 275)
●- البته برخی دیگر نیز در مقام توجیه و تطهیر وی، دعوی "انا الحق" را به همان معنای "فنای فی الله" – "صبغة الله" – "خروج از منیت و تجلی شدن" و این معانی و مفاهیمی گرفتهاند که همه بر حق و عین معارف بلند اسلام (در تشیع و تسنن) میباشد.
عرفای معاصر:
هیچ گاه اثبات نشد که شعار "انا الحق" را ابتدا منصور حلاج گفته است و برخی میگویند: «هیچ سندی هم بر آن وجود ندارد»، اما چه چنین باشد و چه نباشد، و چه "اناالحق" شیطانی و از تکبر و انحراف باشد و چه در چارچوب "فنای فی الله" [که البته نه تنها فانی، بلکه عارف نیز چنین نمیگوید]، ما در عصر خودمان، علما و فقهای عارف بزرگی داریم که نمونهی آنها در گذشتگان بسیار اندکند، مانند: سید قاضی، امام خمینی، آیت الله بهاء الدینی، آیت الله بهجت، آیت الله علامه طباطبایی، آیت الله علامه جعفری، آیت الله علامه تهرانی، آیت الله شهید مطهری - آیت الله شهید بهشتی - آیت الله شهید مدنی - آیت الله شهید دستغیب شیرازی و ... رحمة الله علیهم اجمعین و بزرگانی که در قید حیات هستند، مانند آیت الله سید علی خامنهای، آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جوادی آملی – آیت الله فاطمی نیا و ... حفظهم الله تعالی.
پس، اسلام را درست بشناسیم، از علما و فقهای به حق بیاموزیم، و دنبال جوّسازیها، شعارها، اسطورههای منحرف و یا مجهول، مرید و مرادبازیها، خرافهها و ... نرویم، و لقمه شبههناک نخوریم.
حافظ: ...
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشهنشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بیخبرند زاهدان نقش بخوان ولاتَقل
مست ریاست محتسب باده بده ولاتَخَف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
مقام و درجه "انالحق" چه مقامی است؟ و چه کسانی به این مقام رسیدند؟ و آیا منصور حلاج کافر شده بود؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9098.html
- تعداد بازدید : 8303
- 2 اسفند 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید