وقتی در باره جهان هستی فکر میکنم، بلافاصله ذهنم به سمت خالق آن میرود. ولی در ذات وجود خدا کم میآورم و نمیتوانم خودم را قانع کنم. چکار باید کنم؟ (لیسانس مدیریت / قشم)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر قرار بود ذهن و فکر، هنگام تفکر در ذات، به نتایج قانع کنندهای برسد، نمیفرمودند که در "ذات" تفکر نکنید که هلاک میشوید. تفکر قانع کننده در ذات این است که انسان بفهمد «ذات، قابل شناسایی نمیباشد».
این که هنگام تفکر در عالم هستی، فکر و ذهن متوجه خالق آن میگردد، خود نشانگر لطف خدا در تداوم سلامت عقل و قلب میباشد، چرا که بسیاری با دیدن هیچ نشانهای، تفکر و تعقلی در آن نمینمایند و در نتیجه راه نمییابند. مثل کسی که نشانههای ظلم را میبیند، اما نه به ظلم، نه به ظالم و نه به مظلوم، فکر نمیکند و بالتبع خودش نیز هلاک میگردد.
خداوند متعال تمامی عالم هستی را "اسم و آیه = نشانهی" خود قرارداد و معرفی نمود و به انسان که خود نشانهی برتر اوست و قابلیت شناخت خداوند متعال را دارد فرمود: «به نشانههای من بنگر و در آنها تفکر و تعقل نما، تا مرا بیشتر بشناسی».
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »، توجه به اسم و نشانههای الله، إله و رحمت (وجود بخشی) او میدهد، نه به ذات مقدس او.
بدیهی است که موجود زنده، و از جمله انسان، آن چه میبیند و میشناسد، نشانه است و تا نشانه از چیزی را نبیند، آن را نخواهد شناخت و راه به مقصد آن نشانه را نیز نخواهد یافت.
عوامل طبیعی، حتی برای حیوانات نیز "نشانه" هستند و با درک محسوس آنها پی به مقصود میبرند و راه مییابند، حال خواه این نشانه، صدا باشد، یا حرارت، یا باد، باران و ... . اما به انسان عقل و تفکر داده شده تا با دیدن نشانهها و تفکر در آنها، حتی از روی نشانههای "محسوس = مادی"، پی به نشانههای عمیقتر و حتی غیر مادی ببرد؛ و نیز قلب داده، تا وقتی پیبرد، باور کند و ایمان بیاورد به آن چه به حسب ظاهر مشهود نیست و در غیب میباشد. مثل این است که آدمی حتی اگر در مورد یک "سلول مادی" نیز تفکر نماید، به برخورداری خود از نیروی "فکر و تعقل" نیز پیمیبرد که مادی نیست و به حسب ظاهر برایش در غیب است.
از اینرو در بیان صفات مؤمنان فرمود: « الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ - آنان که به غیب میآورند / البقره، 3»
این حقیقت [شناخت غیب با دیدن محسوسات]، فقط در رابطه با شناخت خداوند متعال نمیباشد، بلکه در هر امر و موضوعی صادق است. چنان که آدمی حتی اگر یک تکه نانی ببیند، متوجه میشود که پس نه تنها گندمی وجود دارد، بلکه حتماً توسط شخص یا عدهای کاشت، داشت و برداشت شده است؛ و توسط عدهای آرد شده است، پس از کشاورز گرفته تا نانوا، "فاعل" وجود دارد؛ و البته هر چه بیشتر در یک "مصنوع" تفکر نماید، "صانع" آن را بیشتر خواهد شناخت.
از اینرو، در آیات بسیاری تأکید فرموده که به خلقت من (مادی و غیر مادی) نگاه کنید، سِیر پیدایش، حرکت و مقصد را نظاره کنید، در آنها تفکر و تعقل نمایید، تا مرا بشناسید و به "توحید و معاد" ایمان بیاورید.
●- « إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » (البقره،164)
ترجمه: به راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، و كشتيهايى كه در دريا روانند با آنچه به مردم سود مىرساند، و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده، و در آن هر گونه جنبندهاى پراكنده كرده، و [نيز در] گردانيدن بادها، و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براى گروهى كه مىانديشند، واقعاً نشانههايى [گويا] وجود دارد.
●- « الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ » (آلعمران، 191)
ترجمه: [اهل ایمان]، همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مىكنند، و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [كه:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريدهاى؛ منزهى تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.
شناخت ذات:
در مباحث گوناگون، مکرر بیان شد که نه تنها "ذات مقدس حقتعالی"، بلکه هیچ ذاتی قابل شناخت نمیباشد [و شاید این خود نشان گویایی باشد از این که اساساً هیچ ذاتی وجود ندارد به جز ذات او که قابل شناخت نمیباشد، و هر چه هست، تجلی همان ذات مقدس، در جلوههای گوناگون حیات، علم، حکمت، قدرت، جمال، جلال، رحمت و دیگر اسمای حسنای الهی میباشد].
●- آیا تا کنون کسی توانسته ذات خودش، یا یک درخت و یا یک پشه را بشناسد؟! یا هر چه را که بشناسد، فقط نشانه و نشانههایی را شناخته است که معرف یک وجود میباشند؟
●- اگر به یک انسان بگویند: خودت را – یک گیاه یا حیوان را – خورشید و ماه و ستارگان را معرفی نما؛ چه میگوید؟ آیا میتواند "ذات" را معرفی نماید و یا فقط "نشانه"ها را معرفی مینماید، مثلاً میگوید: «من یک انسانم، مذکر یا مؤنث هستم، رنگ پوست و موی من این است، به لحاظ دین مسلمانم، به لحاظ ملیت ایرانی هستیم و ...»، اینها همه نشانیها میباشند و نه ذات.
●- اگر بخواهید از "ذات" در قالب کلمات سخن بگویید، فقط میتوانید بگویید: «هستی». و سپس آن هستی را با توجه به نشانههایش تعریف میکنید که مثلاً واجب است یا ممکن - قدیم است یا حادث - قائم به ذات است، یا هستیاش نیز قائم به هستی دیگری است - علت است یا معلول ...، سپس با دیدن نشانهها تعریف میکنید که چگونه مبین و تجلی حیات، علم، حکمت، قدرت، زیبایی (جمال) و ... میباشند و این نشانه یا مجموع نشانهها، چگونه پدیدآورندهاش (خالق و صانعاش) را معرفی میکند. این یعنی کار تعقل و تفکر.
منع از تفکر در ذات:
از اینرو، مکرر و مؤکد توصیه شده که در "نشانه" تفکر نمایید و نه در "ذات"؛ چرا که تفکر در ذات، شما را به جایی نمیرساند و هیچ مجهولی را برای شما معلوم نمینماید، چرا که با دیدن نشانهها، به وجود چیزی یا کسی میشود پیبرد، به عظمت، جایگاه و سایر اسما و صفاتش نیز میتوان پیبرد، اما به ذاتش نمیشود پیبرد. "عقل" و "علم" آدمی نیز این حقیقت را تصدیق مینماید.
و البته ذهن باید دائم متذکر گردد که حتی تمامی وجوه نشانه (اسم) را نمیتواند بشناسد، چه رسد به ذات آن را؛ و اسم (نشانه) هر چه برتر باشد، شناختش ناممکنتر میگردد. نه یک محصل میتواند به تمامی علوم معلم خود پیببرد، و نه انسان میتواند، حتی انسان برتر را کامل بشناسد، چه رسد به خالق و رب او را. چنان که همگان از شناخت نشانههای اهل عصمت علیهم السلام، که نشانه و اسم اعظم هستند، عاجزند؛ چه رسد به شناخت ذات!
*- خَرَجَ رسُولُ اللّهِ صَلى اللهُ عَليه وَ آله، ذاتَ يَومٍ عَلى قَومٍ يَتَفَكَّـرونَ، فقالَ : مالَكُم تَتَكَلَّمونَ؟ فقالوا: نَتَفَكَّرُ في خَلقِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ، فقالَ: و كَذلكَ فَافْعَلوا ، تَفَكَّروا في خَلقِهِ ، و لا تَتَفَكَّروا فيهِ. (تنبيه الخواطر: 1/250)
ترجمه: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد عدّهاى كه مشغول بحث و گفتگو بودند، آمدند و فرمودند: درباره چه بحث و گفتگو مىكنيد؟ عرض كردند: درباره آفرينش خداوند عزّ و جلّ مىانديشيم. حضرت فرمودند: همين كار را بكنيد؛ درباره آفريدگان او بينديشيد، اما درباره خودش (ذات خدا) انديشه نكنيد.
چرا گفته میشود حرام است:
"حرام" یعنی "حرمت" دارد، پس این حرمت باید در چارچوبها و ضوابط خودش حفظ و رعایت گردد، مانند این گفته میشود "مسجد الحرام"؛ و رعایت این حرمت، گاه به "نزدیک شدن" با رعایت آداب است و گاه به "دور شدن" و پرهیز.
کسی که در ذات مقدس حق تعالی میاندیشد، اولاً اندیشهی باطل و کاری عبث انجام میدهد، چرا که میداند این تفکر و اندیشهی او، هرگز به نتیجهی معقول و درستی نمیرسد و هرگز علم او محاط بر علم و یا حتی یکی از اسمها و نشانههای خالقش نمیگردد، چه رسد به ذات خالقش. این متفکر خودش نیز اسم و نشانه است، و ذاتی جز همین نشانه بودن ندارد.
ثانیاً: چون میبیند که از تفکر کاری بر نمیآید، کار را به تخیل، توهم و تصور ذهنی میکشاند و شروع میکند به اوهام و نیز صورتسازی!
این صورتها، همه مبتنی بر صورتهای محسوسی میباشند که او دیده و در ذهنش نقش پذیرفته است، و آنها را تجزیه و ترکیب میکند و به خدا نسبت میدهد!. مثل این که آدمی حیوانات بزرگی چون گوریل را میبیند، و با صورت و هیکل انسان مخلوط میکند، و یک صورتی تحت عنوان "غول" را تصور مینماید – یا میگوید: خداوند سبحان نیز جسم، دست و پا، چشم و گوش دارد، منتهی بزرگتر!
نکته:
راجع به بتپرستان نمیگوییم، که خود صورتهایی را ساختند و از جانب خود آنان را خدایان و یا نمایندگان خدا خواندند؛ اما به انحراف ادیان الهی، در توحید [خداشناسی] توجه کنیم:
●- قوم حضرت موسی علیه السلام، پس از دیدن آن همه معجزات و نیز درک آن همه دلیل و برهان، دست آخر گفتند: «ما باید خدا را ببینیم، همانگونه که بتپرستان خدایانشان را میبینند»؛ و سامری با سوء استفاده از این همه جهالت، برایشان مجسمهای به شکل گوساله ساخت و کارشان از خداشناسی و خداپرستی، به مجسمهی گوساله پرستی انجامید.
پس از انهدام آن مجسمه و ...، باز توصیفات مادی کردند و گفتند: خدا به زمین آمد، دست خدا بسته است، از خلقتش پشیمان شد، عُزَیر پسر خداست و ...!
●- مسیحیان نیز بر اثر نفوذ اندیشه کفار به یهودیت و سپس به مسیحیت، گفتند: «عیسی علیه السلام، خود خدا، پدر خدا و پسر خداست (اَبن، اِبن، روح القدس) که بدین شکل به زمین آمده تا بتواند با بندگانش مرتبط شده و آنها را هدایت کند، سپس آن خدایشان را (به خیال خود) به صلیب کشیدند، تا دیگر از این کارها نکند!
●- همین اندیشهی انحرافی، به داخل مسلمانان نیز نفوذ پیدا کرد و امثال "ابن تیمیه"، خداوند متعال و سبحان را "تجسم" بخشیدند!
اینها همه ناشی از آن است که خواستند ذات را بشناسند و چون "فکر" به این عرصه راهی ندارد، به خیال، وهم و تصور پناه بردند.
مگر عقل، ذهن و فکر آدمی، میتواند "ذات" کسی یا چیزی را بشناسد؟ و مگر میتواند صورتی را از چیزی که مثل و مانندی ندارد [لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ]، تصور نماید؟!
***- بنابراین، تکلیف و هنر آدمی همین است که اولاً "نشانه شناس" باشد، چنان که امروزه دانشمندان غربی نیز میگویند: «علم، چیزی جز نشانه شناسی نیست، چرا که هیچ چیزی خودش نیست (ذات ندارد) و هر چه هست، نشانه است»؛ و ثانیاً با دیدن و شناختن این نشانههای، پی به حقایق، مبدأ، مقصد و مقصود ببرد و البته پس از شناخت، به آن ایمان قلبی بیاورد.
مرتبط:
●- چرا توصیه شده که نباید فکر کنیم خدا کیست، کجاست و از کجا آمده است؟ اعتقاداتم محکم است، اما این سؤالات روح مرا آزار میدهد. (6 شهریور / 1392)
●- چطور میشه به خدا یقین پیدا کرد، طوری که انگار با چشم سر دیده بشه؟ چه شناختی وجود داره که خدارو بشه بهتر درک کرد. میخوام وجودش رو کامل حس کنم. (11 آذر 1396)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
هنگام تفکر در عالم هستی، ذهنم متوجه خالق آن میشود، اما در شناخت "ذات او" به جایی نرسیده و قانع نمیشوم! چه کنم؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9182.html
- تعداد بازدید : 4441
- 25 فروردین 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید