نهج البلاغه، نامه 31
با استفاده از ترجمه حجت الاسلام و المسلمین، انصاریان
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّكَ اِنَّما خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيا،
پسرم! معلومت باد (بدان که تو) برای آخرت آفریده شدهای نه برای دنیا،
وَ لِلْفَناءِ لا لِلْبَقاءِ، وَ لِلْمَوْتِ لا لِلْحَياةِ، وَ اَنَّكَ فى مَنْزِلِ قُلْعَة،
و برای فنا نه برای بقا، و برای مرگ نه برای حیات، در منزلی هستی که باید از آن کوچ کنی،
وَ دارِ بُلْغَة، وَ طَريق اِلَى الاْخِرَةِ، وَ اَنَّكَ طَريدُ الْمَوْتِ الَّذى لايَنْجُو مِنْهُ هارِبُهُ،
و جایی که از آن به جای دیگر برسی، و خلاصه در راه آخرتی، و صید مرگی که گریزنده از آن را نجات نیست،
وَ لايَفُوتُهُ طالِبُهُ، و لابُدَّ اَنَّهُ مُدْرِكُهُ،
و از دستِ خواهندهاش بیرون نرود، و ناگزیر او را بیابد.
فَكُنْ مِنْهُ عَلى حَذَر اَنْ يُدْرِكَكَ وَ اَنْتَ عَلى حال سَيِّئَة قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْها بِالتَّوْبَةِ،
از اینکه مرگ تو را به هنگام گناه دریابد ـ گناهی که با خود میگفتی از آن توبه میکنم ـ برحذر باش،
فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذلِكَ، فَاِذا اَنْتَ قَدْ اَهْلَكْتَ نَفْسَكَ.
مرگی که بین تو و توبهات مانع گردد، و بدین صورت خود را به هلاکت انداخته باشی .
یـاد مـرگ
يا بُنَىَّ، اَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ ما تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ،
پسرم! مرگ را و موقعیتی که ناگهان در آن میافتی، و بعد از مرگ به آن میرسی زیاد به یاد آر،
حَتّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ ، وَ شَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ، وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ.
تا وقتی مرگت برسد خود را مهیّا، و دامن همت به کمر زده باشی، مباد که مرگ از راه برسد و تو را مغلوب نماید.
وَ اِيّاكَ اَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ اِخْلادِ اَهْلِ الدُّنْيا اِلَيْها، وَ تَكالُبِهِمْ عَلَيْها،
از اینکه رغبت دنیاپرستان به دنیا، و حرصشان بر متاع اندک آن تو را فریفته کند برحذر باش،
فَقَدْ نَبَّاَكَ اللّهُ عَنْها، وَ نَعَتْ هِىَ لَكَ نَفْسَها، وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَساويها،
به درستی که خداوندت از اوضاع دنیا خبر داده، و دنیا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده، و زشتیهایش را به تو نشان داده،
فَاِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِيَةٌ، وَ سِباغٌ ضارِيَةٌ، يَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً،
زیرا دنیاپرستان سگانی فریادزننده، و درندگانی شکارکننده هستند، یکدیگر را میگزند،
وَ يَأْكُلُ عَزيزُها ذَليلَها، وَ يَقْهَرُ كَبيرُها صَغيرَها.
زورمندش، ضعیفش را میخورد، و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله میکند.
نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَ اُخْرى مُهْمَلَةٌ، قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَها، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَها، سُرُوحُ عاهَة بِواد وَعْث،
گروهی از دنیاداران چهارپایانی مهار شده، و دستهای حیوان رها شدهاند، عقول خود را از دست داده، و به راه نامعلوم قدم نهادهاند، حیوانی چند که در چراگاه آفت که قدم درآنجا قراری ندارد سُر داده شدهاند،
لَيْسَ لَها راع يُقيمُها، وَ لا مُسيمٌ يُسيمُها،
نه چوپانی که از آنان نگهداری نماید، و نه چرانندهای که آنها را بچراند،
سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيا طَريقَ الْعَمى، وَ اَخَذَتْ بِاَبْصارِهِمْ عَنْ مَنارِ الْهُدى،
دنیا آنان را به راه کوری و ضلالت برده، و دیدگانشان را از دیدن علائم هدایت فرو بسته،
فَتاهُوا فى حَيْرَتِها، وَ غَرِقُوا فى نِعْمَتِها، وَ اتَّخَذُوها رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِها، وَ نَسُوا ما وَراءَها.
در وادی حیرت دنیا سرگردان، و در نعمتهایش غرق، و آن را به عنوان ربّ انتخاب کرده اند، از این رو دنیا با آنان و آنان با دنیا به بازی پرداختهاند، و آنچه را به دنبال آن است فراموش کردهاند.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه