نهج البلاغه – خطبه 64 (در ترجمه حجت الاسلام انصاریان) – و یا خطبه 63 (در برخی نسخ دیگر)
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ تَسْبِقْ لَه حَالٌ حالاً، فَيَكُونَ اَوَّلاً قَبْلَ اَنْ يَكُونَ آخِراً؛
حمد (شکر توأم با ستایش و پرستش) ویژه خداوند است که حالتی (صفتی) از او، بر حالت (صفت) دیگرش پیشی نگرفته تا اول باشد، پیش از آن که آخر باشد،
وَ يَكُونَ ظاهِراً قَبْلَ اَنْ يَكُونَ باطِناً؛
و آشكار باشد قبل از اينكه پنهان باشد. (مرکب نیست که تجزیه شود، تغییر و تحول به او راه ندارد)
كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرُهُ قَليلٌ؛
هر آنچه غير او به وحدت ناميده شود كم است. (کم بودن، یعنی ناقص است و قابلیت زیادتر یا کمتر شدن را دارد، پس واحد نیست)؛
وَ كُلُّ عَزيز غَيْرُهُ ذَليلٌ. وَ كُلُّ قَوِىٍّ غَيْرُهُ ضَعيفٌ.
و هر عزيزى غير از او خوار، و هر قويّى غير از او، ضعیف (ناتوان) است.
وَ كُلُّ مالِك غَيْرُهُ مَمْلُوكٌ. وَ كُلُّ عالِم غَيْرُهُ مُتَعَلِّمٌ؛
و هر مالكى غير او مملوك، و هر عالمى غير او، فراگیرندهی علم (دانش پژوه و نيازمند به فراگيرى علم) میباشد؛
وَ كُلُّ قادِر غَيْرُهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجِزُ؛
و هر صاحب قدرتى غير از او [محدود در اندازههاست] و به اندازه معین توانا (يَقْدِرُ) و (و در خارج از آن) ناتوان و عاجز است؛
وَ كُلُّ سَميع غَيْرُهُ يَصَمُّ عَنْ لَطيفِ الأصْواتِ، وَ يُصِمُّهُ كَبيرُها، وَ يَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها؛
و هر شنوندهاى غير او از شنيدن صداهاى آهسته (گفتارهای پنهان و پیامهای لطیف مانند وحی، الهام، یا آن چه از دل میگذرد یا در دل دعا میشود و ...) ناشنوا، و از شنيدن آوازهاى بلند كر، و از شنيدن صداهاى دور محروم است. (چه صوت فیزیکی در عالم ماده باشد و چه سایر اصوات در عوالم دیگر)؛
وَ كُلُّ بَصير غَيْرُهُ يَعْمى عَنْ خَفِىِّ الألْوانِ وَ لَطيفِ الأجْسامِ؛
و هر بينندهاى غير از او از ديدن رنگهاى پنهان و اجسام لطيف كور است؛
وَ كُلُّ ظاهِر غَيْرُهُ غَيْرُ باطِن. وَ كُلُّ باطِن غَيْرُهُ غَيْرُ ظاهِر.
و هر آشكارى جز او غيـر پنهان، و هر پنهانى جز او غير ظاهر اسـت. (خداوند متعال تنها آشکاری هست که از دیدگان پنهان میباشد، و هیچ چیز پنهان شدهای، مانند او ظهور و تجلی ندارد، که اگر داشته باشد، دیگر پنهان نیست ).
لَمْ يَخْلُقْ ما خَلَقَهُ لِتَشْديدِ سُلْطان، وَ لا تَخَوُّف مِنْ عَواقِبِ وَ لا ضِدٍّ مُنافِر؛
موجودات را نه براى تقويت سلطنت خود آفريد، و نه به خاطر ترس از حوادث زَمان (عاقبت اندیشی برای خودش)، ونه براى كمك گرفتن در دفع همتاى پرخاشگر؛
وَ لاَ اسْتِعانَة عَلى نِدٍّ مُثاوِر، وَ لا شَريك مُكاثِر؛
و نه براى به دست آوردن نيرو براى پيكار با شريك پرنخوت و ضدّ گردنكش؛
وَلكِنْ خَلائِقُ مَرْبُوبُونَ، وَ عِبادٌ داخِرُونَ؛
بلكه همه آفريدگان پرورده شده و بندگانى ذليل و خوارند؛
لَمْ يَحْلُلْ فِى الأشْياءِ فَيُقالَ هُوَ فيها كائِنٌ. وَ لَمْ يَنْاَ عَنْها فَيُقالَ هُوَ مِنْها بائِنٌ.
در اشياء حلول ننموده تا گفته شود خدا در آنهاست. و از آنها دور نگشته تا گفته شود جداى از آنهاست.
لَمْ يَؤُدْهُ خَلْقُ ما ابْتَدَأَ، وَ لا تَدْبيرُ ما ذَرَأَ، وَلا وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمّا خَلَقَ؛
آفريدن موجودات و تدبير وضع آنان او را خسته و درمانده نكرده، و نسبت به آنچه آفريده عجزى به او دست نداده است؛
وَلا وَلَجَتْ عَلَيْهِ شُبْهَةٌ فيما قَضى وَ قَدَّرَ؛
و در آنچه حكم داده و مقدر نموده اشتباهى بر او وارد نگشته؛
بَلْ قَضاءٌ مُتْقَنٌ، وَ عِلْمٌ مُحْكَمٌ، وَ اَمْرٌ مُبْرَمٌ؛
بلكه كارش قضائى است استوار، و علمى است محكم، و امرى است قطعى؛
الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ، الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ.
بندگان باوجود خشمش به او اميدوار، و باوجود نعمتهايش از او هراسنانند.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه توحید