«iranpn - یادداشت» - هر بنای استواری با تزلزل پایههایی که بنا بر آن استوار شده است متزلزل شده و فرو خواهد ریخت و آسیبهای دیگر سبب ویرانی آن نخواهد گردید.
به عنوان مثال: اگر یک ساختمان یک طبقه یا یک برج صد طبقه بر روی ستونهایی شده باشد، شکست درها و پنجرهها و یا صدمه زدن به سنگها یا دیوارهای آن، اگر چه خسارات و تخریبهایی به بار میآورد، اما سبب فروپاشی آن نمیگردد، ولی به محض کمترین تزلزل در پایهها و ستونها، از سکنه تخلیه میگردد، چرا که ریزش و ویرانی آن بسیار محتمل است و اگر لرزهها سنگینتر باشد و یا هم چنان تداوم داشته باشد، ریزش این بنا حتمی است.
نظامات سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. به عنوان مثال: اگر نظام سیاسی کشوری بر پایههای دیکتاتوری بنا شده باشد، به محض تزلزل در دیکتاتوری و کمترین گرایشی به دمکراسی، آن نظام فرو خواهد ریخت. اگر نظامی بر اساس دمکراسی [البته دمکراسی واقعی و نه شعاری] بنا شده و استقرار یافته باشد، به محض رویکرد به دیکتاتوری متزلزل شده و در صورت تداوم سقوط خواهد کرد.
مثال روشنتر و ملموستر، نظام جمهوری اسلامی ایران است. این نظام بر اساس «عقیده و ایمان مردم به اسلام» بنا شده است، لذا صدماتی چون: اغتشاش، ترور، جنگ، تحریم اقتصادی، محاصرهی سیاسی، فتنه و ...، اگر چه تخریبها و خسارات بسیاری به بار میآورد، اما به هیچ وجه نمیتواند آن را متزلزل کرده و ساقط نماید و اگر مدیریت بحران درست انجام گیرد، همهی این تهدیدها برای آن مبدل به فرصت شده و سبب ثبات بیشترش میگردد – چنان چه تجربه نشان داده تا کنون چنین بوده است. اما اگر به عقیده و ایمان مردم به اسلام خدشه و یا صدماتی وارد شود و آنها در دین خود متزلزل گردند، نظام نیز متزلزل خواهد شد و به همین دلیل است که امریکا پس از تجربه و شکست در جنگ سخت، تمام توانها و سرمایههای خود را متوجه جنگ نرم و شبیخون فرهنگی علیه ایران اسلامی نموده است.
نظام به اصطلاح لیبرال دمکراسی امریکا نیز (درست مانند بنای یک ساختمان) بر ستونی تحت عنوان «سرمایهداری» استوار است و «قدرت نظامی»اش نیز نقش سیستم سقف را ایفا مینماید که وظیفهاش تحمل بار و انتقال آن به ستون است.
امروزه نظام سرمایهداری و به اصطلاح لیبرال دمکراسی، به آخر راه خود رسیده است و نتایج طبیعیاش را بروز میدهد. چرا که این نظام نیز از لحاظ ابزاری بر ستون «ربا» و از لحاظ «روش و رفتار» بر ستون «ظلم» استوار است که هر دو ذاتاً متزلزل و فانی هستند.
بحران اقتصادی امریکا [و کلاً نظام سرمایهداری که متحدان او میباشند] یک بحران جدی و حل نشدنی است. باتلاق بدهیها، مهلکهای است که نجات از آن ممکن نیست. با چه فرمول، سیاست، روش و چارهای میتوان 14 هزار میلیارد دلار بدهی که هر ساله حدود دو تا سه هزار میلیارد دلار دیگر به آن اضافه میشود را جبران نموده و یا دست کم کاهش داد؟
پس ستون استقرار و ثبات نظام سرمایهداری آمریکا متزلزل شده است و آنها به ناچار خود را به «سیستم» سقف، یعنی قدرت نظامی آویزان کردهاند و ناچارند که از آن به عنوان یک ستون برای نجات استفاده کنند. اما خطا اینجاست که سیستم سقف [مثل تیرهایی که برای سقف میگذارند] فقط متحمل وزن سقف و انتقال دهندهی این سنگینی به ستونها هستند و هیچگاه نمیتوانند نقش ستون را ایفا کنند و آویزان شدن به آن به جز تحمیل وزن بیشتر و ریزش سریعتر، نتیجهی دیگری ندارد.
با متزلزل شدن شرایط اقتصادی که از آن به بحران اقتصادی، سونامی اقتصادی، بحران پولی، بحران بدهی و ... یاد میکنند، امریکا چارهای به جز تکیه بر قدرت نظامی و استفاده از این قدرت ندارد. لذا شاهدیم که در رویکردهایی عجولانه، دخالت نظامی را برای تحقق طرح خاورمیانه جدید [قطب سرمایه و رگ حیات جهان] بر رویکردهای اقتصادی، سیاسی و ... ترجیح میدهد.
حملهی نظامی به عراق به بهانهی یافتن سلاحهای کشتار جمعی که خود فروشندهی آنها بودند و حملهی نظامی به افغانستان به بهانهی مقابله با تروریسم القاعده که خود بنیانگذار و حامی آن بودند، تقویت نظامی اسرائیل که خود بنیانگذارش بودند، جهت حمله به نوار غزه و سایر نقاط سرزمین فلسطین و حتی کشورهای دیگر همسایه، حملهی نظامی به لیبی به بهانهی مهار و ساقط نمودن قذافی که هم پیمان خودشان بود، زمینهسازی جهت دخالت نظامی در یمن، سوریه و در دراز مدت به عربستان سعودی، اندیشه برای حملهی نظامی به جمهوری اسلامی ایران و ...، همه به خاطر این معضل است که ستون ثبات و استقرار و قوت، یعنی نظام سرمایهداری، متزلزل شده و به جز قدرت نظامی چیز دیگری باقی نمانده است.
اما، چنان چه بیان گردید، قدرت نظامی نقش سیستم سقف را در یک نظام سیاسی ایفا میکند و در صورت ثبات و قوت کافی ستون، وزن و سنگینی سقف را به ستون انتقال میدهد، لذا وقتی ستون خود متزلزل است، انتقال این وزن سبب تزلزل بیشتر و ریزش سریعتر میگردد.
به بیان ساده آن که، قدرت نظامی در یک نظام ماتریالیستی - که فاقد سرمایههایی چون ایمان، عقیده، ایثار، شهادت و انگیزهای محرک و پایدار و ... میباشد – نیز فقط بر «سرمایه» استوار است، جنگ هزینه دارد، دخالت نظامی هزینه دارد، هزینههای حاشیهای و غیر مستقیم جنگ بسیار کلان و سرسامآور است و اقتصاد بحران زدهی امریکا نیز نمیتواند چنین هزینهای را متقبل گردد، اگر چه همهی متحدان را تحت پوشش ناتو به میدان آورده و هزینهها را به عنوان شریک تجاری بین آنها تقسیم کند. لذا لشکرکشیها نیز یکی پس از دیگری با شکست مواجه شده و منجر به عقب نشینی میگردد.
اینک صداهای شدید ترکهای بزرگ بر پیکر و بنای نظام سرمایهداری امریکا و صداهای ریزش در زمین و دیوارههای داخلی آن نیز به خوبی شنیده میشود و سقوط نه تنها قطعی، بلکه بسیار نزدیک است.