«iranpn - یادداشت» ع. چینیچیان: هر چند ورود عدهای از معترضین به سیاستهای وقیحانهی روباه پیر و استعمارگر قدیمی تاریخ بشریت فرصت مناسبی برای سران فراماسون و صهیونیسم ایجاد نمود تا بتوانند سوتیتر رسانههای خبری را از اوضاع آشفتهی حاکم بر ایالات متحدهی امریکا و اروپای متحد تغییر دهند و نیز بتوانند اخبار تظاهرات دو نیم میلیونی کلیهی کارمندان دولت انگلیس که در همان روز انجام شده بود و کل کشور را فلج کرده است تحت پوشش قرار دهند – اذهان عمومی را از سقوط به قهقرای غرب، تداوم اعتصابات و اعتراضات مردمی علیه سرمایهداری ظالمانه، برخوردهای پلیسی بسیار خشونتآمیز مدعیان دمکراسی و حقوق بشر و ... را منحرف و متوجه به ایران کنند و هم چنین اخبار مربوط به تحولات منطقه در کشورهای اسلامی در شاخ آفریقا و خاورمیانه، موج بیداری اسلامی و اسلامخواهی و نتایج انتخابات و پیروزی طرفداران استقرار حکومت اسلامی در کشورشان را به حاشیه بکشانند، اما شکی نیست که این جوّ رسانهای که سیاستمداران غربی خوراک آن را تهیه کرده و بدون وقفه بوفالوی خبری خود را تغذیه و فربه میکنند چند روزی بیشتر دوام نخواهد داشت، ولی بحران اقتصادی و مالی غرب هم چنان لاینحل باقی مانده و اعتراضات و خیزش مردمی هم چنان ادامه داشته و روزافزون خواهد شد.
اما در عین حال خوب است در بررسی و تحلیل علل ورود عدهای از معترضین به سفارت انگلیس در تهران، با فرض این که چنین رفتاری متداول نبوده و خلاف اصول روابط بینالملل و کنوانسیونهای مصوب است، یک سو نگری نکرده و با ریشهیابی سهم هر یک از طرفین را در تقصیر مورد مطالعه و داوری قرار دهیم.
سهم انگلیس در تقصیر:
سهم به سزای انگلیس یا همان روباه پیر استعمار در تشدید دشمنی ملتها، به ویژه ملل مسلمان و بالاخص ملت ایران بر کسی پوشیده نیست. استعمار، استثمار، ظلم، چپاول، اشغال، دخالت، توطئه، فتنه و ...، علیه یک کشور، هیچگاه خوشایند ملت آن و سایر انسانهای آزاده نبوده و نیست و نخواهد بود.
در تبیین یا اشاره به این دشمنیها و جنگافروزیها، نمیخواهیم به دوران جنگ جهانی، اشغال ایران، نهضت ملی نفت، تحریم نفتی و اقتصادی ایران، امام زمان تراشی توسط سید باب و بهائیت صهیونیست در ایران، روی کار آوردن جلاد بیسواد و دیکتاتوری به نام رضاخان به عنوان پادشاه و بنیانگذار سلسلهی منحوس پهلوی، اسلام ستیزی به دست او در داخل کشور و علیه ملت مسلمان [مانند و همزمان با آتاتورک در ترکیه]، به توپ بستن حرمها، کشف حجاب، قتل عام علما و سپس بازگرداندن لوژیونر فراماسون، یعنی فرزند آن جلاد، محمد رضا پهلوی، به عنوان شاه به ایران و سپردن کشور به دست بهاییها، یهودیها و نوکران اجانب و ... بپردازیم. بلکه توجه به دیپلماسی و عملکرد خصمانه و مداخلهجویانه انگلیس در همین دورهی کوتاه پس از انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران بر حسب رأی اکثریت قاطع مردم – که بدین سبب دمکراتترین حکومت جهان به معنای واقعی است – برای تبین نقش انگلیس در آتشافروزی، دخالت و توطئه علیه این نظام و مردم و منافع آن بسیار آشکار و کافی است.
آن چه تا کنون دیدیم و آموختیم:
حتی اگر کسی بخواهد خود را فریب داده و به عنوان یک روشنفکر غربزده، دیپلماسی امریکا و اروپا را الگو قرار دهد و از سیاست، عمق و پشتپردهی آن نیز هیچ نداند، بلکه فقط همین ظواهر اخبار را ملاک قرار دهد، اذعان خواهد داشت که از این مدعیان لیبرال دمکراسی و حقوق بشر، به جز قتل، غارت، استعمار، دروغ، توطئه، خیانت و جنگافروزی و دشمنتراشی، چیزی نیاموخته است.
ملت ما، ملت جوانی است و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بیش از 32 سال از عمرش نمیگذرد. اما در همین مدت کوتاه، با نبوغ و بصیرتی که دارد، از دیپلماسی غرب متمدن درسهای بزرگی گرفته است که برخی از اهم آنها به شرح ذیل است:
- سفارتخانه که به عنوان خاک کشور متبوع تلقی میگردد و باید هدفش گسترش و ارتقای سطح روابط باشد، میتواند به لانهی جاسوسی جهت فرماندهی عملیات جاسوسی و حتی نظامی و شبهنظامی برای براندازی یک نظام سیاسی در کشور خارجی مبدل گردد. اما دولتمردان و اتباع آن کشور باید بسیار متین برخوردی دیپلماتیک داشته و اجازه دهند آنها با خیال راحت و در مصونیت کامل سیاسی به دشمنیها و توطئههای خود ادامه دهند!
- سفارتخانه میتواند مرکز برنامهریزی، ساماندهی و حتی سازماندهی عملیاتی گروههکهای معاند باشد و حتی آنان را به لحاظ استراتژی، برنامهریزی، مالی و حتی تجهیزاتی و تسلیحاتی تقویت کند. اما مردم باید آنجا را هم چنان یک سفارتخانه ببینند.
- سفارتخانه میتواند به عنوان مرکز فرماندهی توطئهها و فتنهها، مأمن خائنین به کشور، مردم و نظام حاکم باشد و زمینه را برای فرار هر کلاهبردار، قاچاقچی، جاسوس سیاسی، جاسوس اطلاعاتی، جاسوس اقتصادی ... و حتی تروریستهایی که نه تنها رجال سیاسی، بلکه شخصیتهای علمی و مذهبی یک ملت را ترور میکنند باشد، اما مرذم آن کشور نه تنها حق هیچ اعتراضی ندارند، بلکه باید تمامی قواعد دیپلماسی و مصوبات کنوانسیونها رعایت کرده و با عزت و احترام غیر متقابل به آن دیپلماتها نگاه کنند.
- اگر سفارت شما در کشور مورد نظر مورد حمله قرار گرفت، اگر دیپلماتهای شما را کشتند و یا به اسارت و گروگان گرفتند، اگر داخل سفارت شما مواد منفجره انداختند، اگر پلیس مکرر و با زور وارد سفارتخانهی شما شد، حتی اگر با نیروی نظامی (سفارت ایران در عراق توسط نیروهای امریکا تحت نام ناتو) وارد سفارت شما شدند و دیپلماتهای شما را دستگیر کرده و به نقطهی نامعلومی بردند، باید بدانید که حق داشتند چنین کنند. نه سازمان ملل دخالتی میکند و نه حتی در شورای امنیت مطرح میشود و نه اصلاً چیزی به نام حقوق بشر وجود دارد، اما اگر شما یک سنگی بیاندازید، دو تا پنجره بشکنید و یا جسارت کرده وارد سفارت شوید، در همهی مجامع حکوم هستید و باید منتظر شدیدترین عواقب باشید! (اظهارات اوباما و ...).
- سفیر نه نمایندهی دولتش در یک کشور بیگانه است و نه مأموریتش تلاش برای ایجاد حسن روابط و گسترش مبادلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... است، بلکه از یک سو مأمور اجرای فرامین دستگاههای جاسوسی کشور متبوع است و از سوی دیگر – به ویژه اگر انگلیسی باشد – خود را بالاترین مقام آن کشور دانسته و به خود حق میدهد در مصاحبهها، مقالات و مندرجات اینترنتی، هر اهانت، بیادبی و تحقیر را بر یک ملت و مسئولین آن روا دارد. اما شما باید احترام دربان آن سفارت را نیز رعایت کنید، چه رسد به سفیرش.
- کشورهایی چون امریکا و انگلیس، میتوانند کشورهای همسایه را به جنگ علیه کشور شما تحریک و حتی آنها را تجهیز و تسلیح کنند. از آواکسهای امریکایی گرفته تا موشکهای کروز فرانسوی، تانگهای چیفتن انگلیسی، بمبهای شیمایی آلمانی و انگلیسی و سایر سلاحهای سبک و سنگین را در اختیار عامل تحریک شده خود [مثل صدام] قرار دهند تا زیر ساختهای یک کشور را منهدم و ملتی را به خاک و خون بکشند و نیز میتوانند بر خلاف آرای مجامع بینالمللی چون سازمان ملل، شورای امنیت و ...، مصوبات را نپذیرفته و تحریمهای اقتصادی اعمال کرده، سپردههای یک کشور را بلوکه کرده و یک طرفه قطع ارتباط کنند، اما ملت آن کشور باید دست به سینه مقابل آنها بایستند و نه تنها هیچ اخمی به چهره راه ندهند، بلکه عاشق و خود باختهی چشم آبی و موی طلایی و کراوات قرمز و آبی آنها نیز باشد.
و خلاصه این آموزههای غربی در تعاملات بین دو کشور و تبادلاتشان قابل شمارش نیست، ولی میتوان اذعان نمود که هیچ کشوری [به ویژه در میان کشورهای اسلامی، آفریقایی و سایر کشورهای ضعیف نگاهداشته شده] وجود ندارد که درس دیگری از رابطه با امریکا و انگلیس گرفته باشد.
سهم جمهوری اسلامی ایران در این تقصیر:
اما نباید یک طرفه به قاضی رفت و راضی بازگشت، در حال کم یا زیاد ایران نیز در وقوع چنین حادثهای مقصر است و باید این تقصیر و نیز میزان سهم در تقصیر مورد ارزیابی قرار گیرد.
شاید بزرگترین تقصیر مجلس و دولت جمهوری اسلامی ایران، ناشی از تجربهی کم و کوتاهش در حاکمیت «مردم سالاری دینی» باشد.
اگر چه رئیس جمهوری به عنوان رئیس قوه مجریه و نیز تک به تک نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این کشور به صورت مستقیم توسط مردم انتخاب میشوند، اما گاه یا اغلب یادشان میرود که نمایندهی مردم هستند و نه ارباب، رئیس یا آقای آنها. البته این نقیصه علل بسیاری دارد که شاید اهمّ آن را بتوان در زدوده نشدن کامل فرهنگ حکومتی سابق، ضعف در شناخت و تطبیق کامل با فرهنگ سیاسی اسلام، تقلید از خارجیها و در نهایت هوای نفس که به جهت رأی کثیری از مردم تحریک و چاق میشود، جستجو نمود. اما هر چه که هست، این عارضه هنوز هم دامنگیر ملت است.
به رجال سیاسی ما، چه در قوهی مجریه (دولت) و چه در قوهی مقننه (مجلس) هنوز تفهیم نشده است که اگر مردم شما را انتخاب کردهاند، بدین معنا نیست که فکر، سلیقه، تصمیم، انتخاب، خوشایند و یا ناخوشایند شما را خیلی پسندیده و انتخابتان کردهاند، بلکه بدین معناست که شما را به نمایندگی جهت تحقق فکر، سلیقه، تصمیم و در نهایت خواست خودشان [مردم] انتخاب کردهاند. لذا چون برخی این معنا را خوب درک نکردهاند، به محض این که سر کار میآیند، به دنبال اجرای خواستهای خودشان میروند.
این معضل از اول انقلاب دامنگیر مردم بوده است. مردم بازرگان را حمایت کردند و در واقع [به خاطر عدم شناخت] به امام (ره) تحمیل کردند و امام هم او را به خاطر احترام و رعایت رأی و نظر اکثریت مردم به نخستوزیری منصوب کرد. همین که به قدرت رسید، گفت: من را این را قبول ندارم، من آن را قبول ندارم، من میخواهم با برژنسکی ملاقات و گفتگو کنم و ... . حضرت امام (ره) نیز با توجه به آگاهتر شدن مردم فرمود: «من شما را روی هوا عزل میکنم» و کارش تمام شد. پس از آن بنیصدر خائن نیز از همینجا شروع کرد، «من، من» کرد و حتی گفت: من این قانون را قبول ندارم. امام (ره) فرمود: تو غلط میکنی قانون را قبول نداری. و همینطور بسیاری دیگر از رجالی که مورد خطاب و عتاب امام (ره) و مقام معظم رهبری قرار گرفتهاند. و اینها همه رهنمود برای مردم است و باید درسی برای رجال سیاسی باشد.
آقا اگر مردم تو را به عنوان نمایندهی خود انتخاب کردهاند، پس باید در تمام مدت صدارت و مسئولیتت به رأی و خواست مردم توجه کنی، نه این که گمان کنی ارباب مردم شدی و میتوانی خواست خودت را به آنها تحمیل کنی. لذا اگر دیدی مردم از کسی خوششان نمیآید، حتی اگر او قطب، محبوب، لیدر و مغز متفکر تو باشد، یا اصلاً گمان کنی که او نمایندهی مستقیم امام زمان (عج) است، باز هم باید او را کنار بگذاری، وگرنه کار تو خلاف و جای او غصبی است. چه رسد به این که مردم رابطه با یک دولت را به خاطر سوابق ظالمانهاش دوست نداشته باشند.
این تقصیر دولت و مجلس شورای اسلامی ایران و میزان سهم آنان در این تقصیر است. شما که میدانید و اقرار میکنید که انگلیس از اول و همیشه دشمن ایران بوده و به جز جنگافروزی، استعمار، ترور، چپاول نفت و سایر منابع و ثروتهای کشور، توطئه، فتنه، جاسوسی ... و خلاصه دشمنی مستقیم و غیر مستقیم چیزی در سوابق روابطش با ایران ندارد، چه اصراری به تداوم ارتباط داشته و دارید؟! چه تعاملات سیاسی و یا تبادلات اقتصادی، علمی، فرهنگی و ... با انگلیس داشتهایم که شما به رغم همهی دشمنیها و پرروییها و جسارتها، همیشه از قطع ارتباط کامل ترسیدهاید و یا چه ملاحظاتی هست؟
این مقولهی اخراج سفیر انگلیس از ایران، مانند برخی از پروژههای صنعتی است که چندین بار افتتاح میشود! مگر انگلیس چندینبار روابطش را با جمهوری اسلامی ایران قطع نکرد؟ مگر چندین بار سفارت خود را تعطیل و دیپلماتهای ما را اخراج نکرد؟ مگر چندین بار سطح روابط از سفیر به کارداری کاهش نیافت ...؟ پس، این ارتباط بیمعنی چه زمانی دوباره برقرار شد که مردم نفهمیدند و باز سفیرشان اینجاست؟!
شما که میدانید دست کم از نیمقرن پیش و به ویژه پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، خواست مردم قطع کامل روابط با انگلیس است، شما که شاهدید این مردم پس از هر «الله اکبری» که در تظاهراتها و اجتماعات میلیونی و نمازهای جمعه و حتی جماعت در مساجد گفتند، یک بار هم مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل گفته و میگویند، این بازی افزایش یا کاهش سطح روابط با انگلیس چه دردی است که هر چند سال یک بار یا حتی سالی یکبار تکرار میگردد؟! مگر شما نمایندهی مردم نیستید؟
اگر همان ابتدای انقلاب رابطه با انگلیس را مانند امریکا و اسرائیل قطع میکردید، نه تنها توطئههای متعدد علیه نظام کمتر میشد، مردم نیز عصبانی نمیشدند تا خشم خود را بدین شکل به نمایش بگذارند. چرا در همان سال 59 که به سفارت جمهوری اسلام در لندن حمله کردند، ایجاد انفجار کردند و دو نفر از دیپلماتهای ما را به شهادت رساندند، عمل مقابل به مثل نکردید؟! چرا دست کم به شورای امنیت و ... شکایت نبرده و اگر بردید، پیگیری نکردید؟ چرا روابط ایران با روباه پیر را برای همیشه قطع نکردید؟! آیا این بهتر فرصت برای خلاصی ملت ایران از یک سو و نشان دادن چهرهی تروریست انگلیس از سوی دیگر در حمله سفارتخانهای در پایتخت کشور خودش و کشتن دیپلماتهای آن کشور نبود؟ آیا حتی یک عذرخواهی ساده کردند و به قول خودشان گفتند «متأسفیم»؟! چرا از پاره شدن دو برگه کاغذ، 25 سفارت دیگر با مجوز مسؤلین ما برای شورای امنیت فیلم تهیه میکنند، اما کشته شدن دو انسان، دو هموطن و دو دیپلمات مسکوت میماند؟! چرا عکسها و فیلمهای جسدهای پاک این شهدا در قلب لندن و داخل سفارتخانه منتشر نشد؟ چرا در رسانهها پخش نشد؟ چرا اکنون نمیشود؟ و نهایت آن که چرا اجازه دادید دوباره سطح روابط یک ملت مظلوم با یک دولت خونخوار و تروریست مجدداً تا سطح سفیر بالا رود و بعد مثل بازی یویو مرتب این سطح بالا و پایین رود؟! لذا این سهم تقصیر قوهی مقننه و قوهی مجریه خودمان است.
اکنون نیز انتظار میرود که بدون هیچ شعار و اتلاف وقتی، اگر دولت انگلیس دستور داده که دیپلماتهای سفارت ما ظرف 48 ساعت خاک انگلیس را ترک کنند، شما به نمایندگی از طرف مردم دستور دهید که کلیهی کارکنان سفارت انگلیس، از دیپلمات گرفته تا کارمند ساده و حتی کارمند محلی که ظاهراً تابعیت ایران را دارد، اما تابعیت و اقامت انگلیس را همیشه در جیب نگهمیدارد، ظرف کمتر از 24 ساعت خاک این کشور را برای همیشه و یا دست کم تا وقتی آدم نشدهاند و حقوق بشر را رعایت نمیکنند و قصد سلطه دارند، ترک کنند. لازم است دوباره پروندهی قتل دو دیپلمات ایرانی در لندن، حمله به سفارت ما در عراق توسط نیروهای ناتو و در واقع امریکا، ربودن دیپلماتهای ایرانی در کشورهای مختلف و هم چنین توسط رژیم اشغالگر و تروریست اسرائیل، پروندهی ترورها و قتلعامهای منافقین و سایر گروهکهای تروریستی تحت حمایت گذشته و حال انگلیس، به ویژه پروندهی انفجار حزب و شهادت مظلومانهی شهید بهشتی و 72 تن از یارانش، پروندهی ترور رئیس جمهوری این مملکت (شهید رجایی) و نخستوزیر محبوب مردم (شهید حجتالاسلام باهنر)، شهداء و مجروحین بمبهای شیمایی انگلیسی و ...، همه دوباره به جریان بیافتد. و اگر این اقدامات و برخوردهای قاطع صورت نگیرد و روابط به طور کل و برای همیشه قطع نشود، تقصیری افزون بر تقصیرات گذشته خواهد بود که به خشم بیشتر مردم میانجامد.