«Iranpn - یادداشت»: برای آن که زود با چند تهمت مانند «تحجر، عوامی، تعصب و ...» صورت مسئلهرا تغییر ندهند و نویسنده را متهم و بایکوت نکنند، همان ابتدا عرض کنم که نه تنها با انواع و اقسام «هنر»، از خط، شعر، بازیگری ... و از جمله «موسیقی» مخالف نیستم، بلکه بسیار هم برای آن ارزش و اثر قائل هستم و از احکام بیان شده در زمینهی حلیّت مطلق موسیقی و آوازخوانی، به شرطی که «طرب» یا «غنا» یا «ترجیع» یا مناسب مجالس لهو و لعب نباشد نیز بیخبر نیستم. اما بحث بنده اصل این نیست، بلکه «علاج» یک نوع بیماری واگیردار به نام «تار و تنبکزدگی» در صدا و سیما است.
آخر نه تنها به موسیقی وقتی موسیقی اطلاق میگردد که از ریتم و هارمونی لازم برخوردار باشد، بلکه زیبایی آن وقتی است که به جایش و درست و متناسب با موضوع و متن برنامه و به اندازه
پخش گردد، نه این که آنقدر زیاد، بیتناسب، بیموضوع و نا به جا باشد که جز اعصاب خُردی از یک سو و از بین بردن پیام و اثر برنامهی اصلی، هیچ خاصیت دیگری نداشته باشد.
یک مدتی هر فیلم و سریالی را با هر ژانر یا موضوعی که میدیدیم، مجبور بودیم این شعر زیبای «مرغ سحر ناله سر کن» را در اول، وسط یا آخر آن، با صداهای ناهنجار بازیگر پیرمرد، معتاد و ..
. بشنویم (و البته هنوز هم ادامه دارد)، به حدی که دیگر دلزدگی آورد. و حالا موضوع «موسیقی» یا آهنگ در کلیهی فیلمها، سریالها، گزارشات، مصاحبهها، میزگرد یا مستطیلها و ...، به حد بیمنطق و دلآزارش رسیده است!
در فیلمها و سریالها که هر جملهای، هر حرکتی، هر افکتی، هر اکشنی، هر لوکیشن جدیدی و ...، با یک موسیقی گاه ناهنجار و گاه بلندتر از صدای بازیگر به نمایش در میآید، به گونهای که گاهی دیالوگ به سختی شنیده میشود. درست مثل فیلمهای هندی یا بدتر از آن! نمیدانم اینها که اینقدر شیفته و کشتهی هنر فیلمسازی در غرب هستند، چرا در تقلیل موسیقی و به کار بردن به جا و ایجاد آرامش و تمرکز با حذف آن در بسیاری از پلانها یا حتی سکانسها چیزی نمیآموزند؟! این چه دردیست؟!
جالب آن که میبینی اسرای جنگیمان، اگر چه شده با قابلمه، تنبک میزنند و آوازهای به اصطلاح روحوضی میخوانند – در فلش بک زیبای خاطرات یک رزمندهی مجروح شیمیایی به عملیاتی که در آن شیمیایی شد، (مثل از کرخه تا راین) میبینی که وسط میدان ایستاده و در حالی که از هر سو بمبها و خمپارههای شیمیایی در اطرافش به زمین میخورند، او با نوای دف رقص سماع میکند؟! در زنده کردن یاد و خاطره شهید بابایی میبینی که همسری نگران و مشکوک و پشیمان، نشسته و دست نوشتههای همسرش که در بیمارستان و در حال مرگ است را میخواند، اما صفحهی «دف» را نوازش میدهد تا وقتی خبر دیدار آخر به او میرسد، حرکتی به آن داده و صدایی درآورد؟! آخر آن «دف» آنجا چه کار میکرد و چه موضوعیتی داشت؟! و همین منوال، مانند یک دستور واجب الاطاعة و خدشه ناپذیر، تقریباً در تمامی فیلمها و سریالها ادامه دارد.
حالا برای فیلم و سریال بالاخره توجیهی پیدا میشود، اما وضعیت گزارشها و میزگردها، از فیلمها و
سریالها نیز اسفبارتر است. از این جملهی معروف «اجازه دهید فاصلهای بگیریم – فاصلهی کوتاهی میگیریم و سری به اتاق فرمان میزنیم و بعد بحث را ادامه میدهیم و...» دیگر خسته شدهایم، چون میدانیم که از این اتاق فرمان، هیچ فرمانی به جز سازی نامربوط صادر نمیگردد.
حتی اگر مجری عالمی چون دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی با فیلسوفی چون استاد دینانی در برنامهای به نام «حکمت الهی» گفتگویی عرفانی یا فلسفی داشته باشد، ناچار است (به امر کارگردان) وسط بحثی داغ و جذاب بگوید: «اجازه دهید فاصلهای بگیریم، دوباره برگردیم» و در این فاصله، اگر چه شده 5 تا 10 ثانیه یک وولهی نامربوط به خاطر پخش یک موسیقی نامربوطتر تحمیل میشود که در مخاطب هیچ اثری به جز تغییر حال و هوای مثبت حاصله و خروج ذهن از جوّی که در آن قرار گرفته و زدودن آن چه آموخته ندارد.
مجری مسلط و خوشرفتاری چون «علی درستکار » در برنامهی «این شبها» نیز ناجار است این دستور را رعایت کند. فرقی ندارد که با آیتالله فاطمینیا در خصوص عرفان اسلامی گفتگو میکند و یا با دانشمند و استاد ارجمند جناب سید مرتضی خاتمی خوانساری در مورد اخلاق اسلامی و یا با استاد دیگری در مورد تفسیر آیات کریمه یا تاریخ اسلام، در هر حال مجبور است که وسط بحث فاصلهای بگیرد و به اتاق فرمان سری بزند تا یک موسیقی ناهنجار و نامربوط (گاهی رنگ) القا شود و بعد بحث را ادامه دهد. و البته اگر به برنامههای رادیویی نیز دقت کرده باشید، تقریباً بدون استثناء در شبهای شهادت اهل بیت (ع) یا ایام دهه یا شبهای قدر، حتماً بحث مفصلی در خصوص زندگینامه و آثار یکی از موسیقیدانان و یا نوازندگان بحث و گفتگوی مفصلی انجام میگیرد.
حتی وُلهها یا کلیپهای کوتاه با موضوع آیات کریمه قرآن مجید، ادعیه و یا سخنان آیتالله شهید مطهری به ویژه در برنامهی یک سؤال – یک پاسخ نیز آهنگها و گاهی رنگهای بسیار مفتضح پخش میشود؟!
به یاد دارم در شبکهای برنامهای از زندگی فیلسوف گرانقدر، مرحوم آيت الله علامه محمد تقی جعفری (ره) پخش میشد و ناگهان متوجه شدم که موسیقی متن آن، همان موسیقی فیلم
برنامهای از زندگی فیلسوف گرانقدر، مرحوم آيت الله علامه محمد تقی جعفری (ره) پخش میشد و ناگهان متوجه شدم که موسیقی متن آن، همان موسیقی فیلم معروف «پدرخوانده» است معروف «پدرخوانده» است، که البته خیلی هم زیبا و گیراست، اما چه ربطی به این موضوع دارد و قصد انتقال و القای چه پیامی را دنبال میکند، خدا داند و کارگردان؟!
تناسب این رفتار نابسامان در اینگونه برنامهها، درست مثل این است که وسط یک ارکستر مجلسی، یا شو (مثل جشنهایی که به مناسبت اعیاد یا روزهای مذهبی برگزاری میگردد و خوانندگان یکی بعد از دیگری به فیض میرسانند تا بهتر آموزش ببینیم و متوسل شویم)، مجری بگوید اجازه دهید فاصلهای بگیریم و سری به اتاق فرمان بزنیم، بعد با قطع ارکستر یا اجرای موسیقی، ناگهان قطعهای از دعای کمیل یا زیارت عاشورا پخش شود!
البته اگر چه همگی به این حد از روشهای روانشاختی در دور کردن ذهن و از بین بردن تأثیر واقفیم، و اگر چه میدانیم به ویژه در عرصهی هنر، هیچ کاری بدون هدف و پیام انجام نمیگیرد، اما به خود میباورانیم که کارگردانان ما هیچ قصد، غرض و مرضی ندارند، بلکه این «تار و تنبکزدگی» یک نوع بیماری واگیرداری است که هر چه زودتر باید معالجه گردد.