با فرارسیدن دهه اول ماه محرم و بیشتر زنده شدن یاد و خاطره کربلا و عاشورای حسینی (ع)، از یک سو به «حقایق عالم هستی» چون: خدا، معاد، عالم هستی از معنا تا ماده، اسلام، قرآن و ... فکر میکردم و از سوی دیگر به «وقایع جهان» چون حادثه کربلا در روز عاشورا و علل وقوع آن و نیز تداوم صحنه در طول تاریخ و نمودهای امروزی آن میاندیشدم که متوجه شدم، آن چه هست، هست و آن چه واقع شده یا میشود نیز تداوم دارد، چه من باشم یا نباشم، چه بشناسم یا نشناسم، چه بدانم یا ندانم. لذا این سؤال برایم مطرح شد که پس نقش «من» این وسط چیست؟ و چه فرقی دارد که «بدانم یا ندانم ...»؟!
بیدرنگ پاسخ به همراه سؤال آمد و معطلم نگذاشت و توجهام را به این مهم جلب کرد همه روی خودت تأثیر دارد. و گرنه تو حقایق عالم هستی را نشناسی یا انکار کنی، چیزی تغییر نمیکند و نسبت به وقایع نیز جهل داشته باشی یا بدون موضع بمانی نیز چیزی تغییر نمیکند، الا در خودت.
قبل از هر چیز این تفکر و نتیجه را به اعتقاداتم ارجاع داده و تطبیق کردم، دیدم نه تنها نتیجه خلافی نمیگیرم، بلکه با تأییدی محکمتر مواجه میشوم. چرا که از همان ابتدا همه جا سخن از «من» است و «من» را متوجه خودم میکنند.
تشهداتم:
ابتدای ورودم به حقایق عالم هستی، با شهادتین است که هر روز نیز تکرارش میکنم. «اشهد ان لا اله الا الله» من شهادت میدهم که الهی جز الله وجود ندارد و «وحده لا شریک له» است. من شهادت هم 1ندهم نیز الهی جز الله وجود ندارد، اما این شهادت جایگاه «من» را تعیین میکند. «اشهد انّ محمدا رسول الله ص». من شهادت می دهم که حضرت محمد (ص) فرستادهی الله جلاله است. اما، او رسول خدا هست، چه من بدانم یا ندانم، بخواهم یا نخواهم، بپذیرم یا نپذیرم. نه تأیید و قبول من بر درجه نبوت و جایگاه رسالتش میافزاید و نه انکار من ذرهای میکاهد.
اما قبول یا تکذیبم، برای وجود من، سراسر تغییر است و موضع من را نسبت به هر چیزی تغییر میدهد و در چارچوب معینی قرار میدهد. «اشهد انّ علیّاً ولیّ الله» امام، حجة الله و ولیّ الله را خدا تعیین کرده است و گواهی من در این انتخاب و انتساب هیچ تأثیری ندارد و چیزی را تغییر نمیدهد، جز خودم را.
مگر این همه آدم اصلاً خدا را هم نشناختند، چه رسد به ولیّ الله را چه شد؟ و این همه مسلمان ولایت او را نپذیرفتند چه شد؟ آیا در ولایت و امامت او تغییری حاصل شد؟ یا تغییر و تحول در خودشان، نگاهشان، شناختشان، اهداف شان، عملشان و زندگی دنیوی و حیات اخرویشان ایجاد شد؟
پس مهم این است که «من» به چه شناختی دست یافتهام و چه کسی را به «امامت» و رهبری خود قبول کردهام و در زندگی به چه کسی تأسی میکنم و از چه کسی پیروی مینمایم؟
نمازم:
به نمازم رجوعی کردم، دیدم آن هم همه اعلام مواضع «من» است. ابتدای سوره حمد اذعان میکنم [من اذعان میکنم] که الله هست، رحمان و رحیم است، رب العالمین است، مالک یوم الدین است. اما اذعان من این هستها را ایجاد نکرده است، من اذعان نکنم نیز او چنین است.
ولی این اذعان مهم است، چرا که گویای جهانبینی «من» میباشد، اما شناخت و بیان این که حقیقت هستی چه هست، برای رشد «من» کفایت نمیکند، بلکه مهم این است که مقابل این حقیقت «من» چه موضعی دارم؟ لذا سریع بیان میدارم که «ایاک نعبد و ایاک نستعین». یعنی «من» خود را در گروهی میبینم [ما] که همگی تو را بندگی میکنیم و نه غیر تو را و از تو استعانت میجوییم و نه از غیر تو. و غیر را مؤثر در وجود نمیشناسیم، بلکه همه را وسیله میدانیم. و بعد طلب هدایت بر صراط مسقتیم برای «من و ما» میکنم.
خدا عظیم و اعظم است، علی و اعلی هست، چه من بخواهم و چه نخواهم. اما در رکوع و سجودم، از خود و خدای خودم میگویم و شهادت میدهم که ربّ من [ربّی یعنی پروردگار من] این رب النوعهای حقیر نیستند، بلکه سبحان، عظیم و اعلا است.
دین و ایمانم:
دین و ایمان سر جای خودش هست، چه «من» متدین و مؤمن باشم و چه نباشم، اما مهم این است که متدین و مؤمن هستم یا نیستم؟ پس مسئله «من» هستم و باید به فکر خودم باشم.
نه خدا محتاج من است و نه دینش و نه ایمان معطل «من» مانده است. اگر اسلام و ایمان بیاورم، به دین خدا چیزی اضافه نمیشود و اگر نیاورم نیز، نه چیزی کم میشود و نه کار خدا زمین میماند.
اگر من نبودم، یکی دیگر. چنان چه خدا به بندگان دیندار و مؤمنش فرمود که اگر از دینتان برگردید، خدا سریعاً یک قوم دیگری را جایتان میگذارد که آنها خدا را دوست دارند و خدا نیز آنها را دوست دارد و از ویژگیهایی که تو باید برخوردار میشدی تا خودت به فلاح برسی، آنها برخوردار میباشند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (المائده، 54)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مىدهد و خدا گشايشگر داناست.
عاشورا و ظهور:
«من» در روز بعثت نبودم، اما پیامبر اکرم (ص) مبعوث گردید، «من»در روز غدیر خم نبودم، اما به امر خدا برای امامت، ولایت و امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) اخذ بیعت شد، «من» در صفّین هم نبودم که مؤمنین فریب قرآن سر نیزه را خوردند، به حقیقت قرآن پشت کردند و معاویهی ملعون باقی ماند ...، در کربلا و عاشورا نیز نبودم، ولی شد آن چه شد.
به هنگام ظهور نیز معلوم نیست که باشم یا نباشم و اگر باشم در کدام جبهه قرار خواهم گرفت؟ اما ظهور اتفاق میافتد و بالاخره قیامت نیز سر میرسد. نه شناخت، قبول، تسلیم و ایمان من به گستره و نعمات بهشتی میافزاید و جهنم را خاموش میکند و نه خدایی ناکرده جهل، کفر و شرکم، معاد را تعطیل، جنت و جوار قرب الهی را معدوم و جهنم را مقهور من میکند.
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ...» (الواقعه، 1 و 2)
ترجمه: آن واقعه چون وقوع يابد * [كه] در وقوع آن دروغى نيست ...
لذا فرمود که هر کس ایمان بیاورد به نفع خودش است و هر کس نیاورد به ضرر خودش است [چیزی از حقایق هستی و آن چه باید واقع گردد، کم و زیاد نمیشود].
«مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» (الإسراء، 15)
ترجمه: هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است و هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد و ما تا پيامبرى برنينگيزيم به عذاب نمىپردازيم.
و نیز فرمود تا به همه انسانها بگوید:
«قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ» (یونس، 108)
ترجمه: بگو اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر كه هدايتيابد به سود خويش هدايت مىيابد و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من بر شما نگهبان نيستم.
میدان، جبهه و جهت من:
در میقات و میدان کربلا، روز عاشورایی رسید. تمام کفر، شرک و نفاق با همه اعتقادات، اهداف، اخلاق و خواستههایشان در یک جبهه و تمام ایمان با همه اعتقادات، اهداف، اخلاق و خواستههایشان در جبهه مقابل قرار گرفتند.
«من» در آن مکان و روز خاص نبودم، ولی واقع شد. اما هم جریان ادامه دارد و هم «من» تازه از راه رسیدهام. و مهم این است که این «من» در این میدان، در کدام جبهه قرار می گیرد و سمت و سویش کدام است؟
بهترین را انتخاب میکنم؛ ولایت الله و بندگی او را به ولایت فرومایگان و بندگی بندگان ترجیح میدهم، و قرار گرفتن در جبهه حق و منطبق با حقایق عالم هستی را به جبههی باطل، فانی و سراسر دروغ، فتنه، جنایت و چپاول نمیفروشم و در محضرش به صراحت، با شجاعت و افتخار مواضع خودم را بیان داشته و «من» خویش را که با حبّها و بغضها، عشقها و نفرتها، نزدیک شدنها و دور شدنها تعریف میشود چنین توصیف میکنم:
*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ
اى اباعبداللّه من تقرب جويم به درگاه خدا و پيشگاه رسولش و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن
*- وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَيْكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ على اَشْياعِكُمْ
و به شما، به وسيله دوستى شما و به وسيله بيزارى از کسى که با شما مقاتله کرد و جنگ با شما را برپا آرد و به بيزارى جستن از آنی (کسانی) که شالوده ستم و ظلم بر شما را ريخت و بيزارى میجويم به سوى خدا و به سوى رسولش از کسى که پىريزى کرد شالوده اين کار را و پايهگذارى کرد بر آن بنيانش را و دنبال کرد ستم و ظلمش را بر شما و بر پيروان شما.
*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِيِّكُمْ
به درگاه خدا و به پيشگاه شما از آنان بیزاری میجویم و تقرب جويم به سوى خدا، سپس به شما، به وسيله دوستيتان و دوستى دوستانتان.
*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ
و به بيزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان) جنگ با شما و نیز به بيزارى از ياران و پيروانشان
*- اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ
من در صلح و سازشم با کسى که با شما در صلح است و من در جنگم با کسى که با شما در جنگ است و دوستم با کسى که شما را دوست دارد و دشمنم با کسى که شما را دشمن دارد.
- تعداد بازدید : 2276
- 1 آذر 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت