ایرانپیان – یادداشت/سلیم: شعار، نشانه و علامت است. بیان شعور و نمود نازکبینیِ چون مو و بصیرت است، لذا نه تنها کار بد و مذمومی نیست، بلکه اساساً ضروری است، به ویژه در امور اجتماعی و از جمله سیاسی که نشان، علامت و نوع بینش بصیرانهای را طرح میکند تا دیگران در پی آن علامت حرکت کنند و یا به آن توجه خاص داشته باشند.
خداوند متعال خودش شعار دارد. به ما یاد میدهد که شعارتان «لا إله الاّ الله» و «الله اکبر» باشد. نه این که فقط به لفظ بگویید، بلکه شعارتان باشد. یعنی مبین شعور، بصیرت و هدف شما باشد و در قرآن میفرماید که «صفا و مروه» از شعایرالله هستند.
انبیاء و الیای الهی نیز شعار میدادند، رهبران حق شعار میدادند و رهبران باطل هم شعار میدادند. شعار امام حسین(ع) در صحنه کربلا و به هنگام نبرد «لا حول و لا قوة الا بالله» بود و خلاصه آن که همه حرکتها مبتنی بر شعار است و شعار به مثابهی استارت یک حرکت است.
از این رو رهبران سیاسی حق و باطل جهان نیز «شعار» داده و میدهند و احزاب، گروهها و حرکتها هم شعار داشته و دارند و گاه متناسب با شرایط زمانی و مکانی یا برهه و اتفاق خاصی هم شعار داده میشود.
به عنوان مثال مقام معظم رهبری، به ویژه از سال 1375 به بعد شاخصهای اقتصادی را «شعار» قراردادند. صرفهجویی، اصلاح الگوی مصرف، تولید و حمایت از تولید، سرمایه و کار ملّی و... همه به صورت «شعار» مطرح شد و البته توضیح دادند که کار با حرف درست نمیشود و پشت شعار باید عمل باشد. عمل سه قوه و عمل مردم.
در عرصهی سیاست و حکومت، شعار بیانگر نوع نگاه به اولویتها و ضرورتها و نیازهای مردم است. مثلاً یکی در بهبود حرکت چرخهی اقتصاد شعار میدهد، یکی تولید، یکی کاهش تورم، یکی اشتغال، یکی افزایش مالیات، یکی کاهش مالیات و ... .
در عرصهی سیاست و حکومت، شعار بیانگر نوع نگاه به اولویتها و ضرورتها و نیازهای مردم است.
مثلاً یکی در بهبود حرکت چرخهی اقتصاد شعار میدهد، یکی تولید، یکی کاهش تورم، یکی اشتغال، یکی افزایش مالیات، یکی کاهش مالیات و ... .
در غرب هم همینطور است. یکی میگوید شعار امسال من کاهش 2 درصدی مالیات است و دیگری میگوید شعار من افزایش مالیات ثروتمندان است.
سیاستمدار و نامزد ریاست جمهوری شعار میدهد که زندان گوانتامو را تعطیل میکنم – جنگ در خاورمیانه را پایان میدهم – ازدواج همجنسبازان را قانونی میکنم – همجنس بازی را در ارتش آزاد میکنم، به نظامیان اجازه روابط جنسی با حیوانات میدهم و ...
همانطور که گفته شد، شعارها، بیانگر شعورها نیز هستند. مثلاً شعارهای سیاستمداران غربی عمدتاً به غریزه خوردن و شهوت جنسی مربوط میشود و از وقتی اقتصاد دچار بحران شده است، از نیاز روزمره خوردن نیز فاکتور گرفتند و بیشتر در خصوص زیر ارضای عریزه جنسی شعار میدهند. شعار مسلمین نیز بصیرت و بیداری اسلامی است. مبارزه با ظلم و استکبار و استبداد مدرن است.
شعارها گاهی راست و صادق هستند. یعنی گفتار گوینده، با نگاهش، با اهدافش و با رفتارش مطابقت و صدق دارد و همگی نیز با یک حقیقت و واقعیتی که باید مورد توجه قرار گیرد صدق پیدا میکنند.
اغلب نیز شعارها کاذب، دروغ، منافقانه و برای فریب اذهان عمومی و جذب آرای موافق مردم به خود «من» طرح میشوند. خوب این شعارهای کاذب همه خطرناک هستند، چرا که در جهت فریب مردم مطرح میشوند.
اما تجربه نشان داده آن چه از شعار دورغ نیز خطرناکتر است، «شعار بی ربط» است.
شعار بیربط:
فرض کنیم در یک جامعهای جنگ است، یا بحران اقتصادی وجود دارد، یا گرانی، تورم، بیکاری، جنگ نرم، جنگ تبلغیاتی، جنگ روانی و خلاصه جنگ احزاب بیداد میکند. مردم گرفتار، نگران، گاه هراسان بوده و دغدغه دارند و آیندهای روشن را امید و آرزو دارند. در این عرصه یکی شعار «صلح پایدار» میدهد، دیگری از «اصلاحات» دم بر میآورد، آن یکی میگوید کلید حل مشکلات در «اصولگرایی» است، یکی سخن از تولید و مصرف به میان میآورد و دیگری سنگ مذاکره با امریکا را به سینه خود و به سر مردم میکوبد و ...، اینها همه [چه گوینده صادق باشد یا نباشد]، شعایر مربوط قلمداد میگردند، یعنی به کشور، به مردم و شئون مختلف تک به تک افراد مربوط میشود. اما یک دفعه یکی در این میدان پُر مشغله وارد شده و با صدای بلند میگوید: «سبز»؟!! و دیگران نیز در داخل و خارج این شعار را منعکس و فرافکنی میکنند؟!
حالا «سبز» یعنی چه؟ اگر گفته میشد «بنفش» چه فرقی داشت؟ چه نقشی در بهبود شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایفاد میکند؟ این رنگ چه مشکلی از مردم حلّ میکند، کلید کدام درب بسته و چراغ کدام راه تاریک و داروی کدام درد بیدرمان است؟ مشهود است که کاملاً بیربط است؟ به خودی خود هیچ تعریف، معنا، مفهوم و جهت روشن و مشخصی ندارد.
خُب، فرض بر این است که گوینده هم خودش عاقل است و هم مخاطبیناش (مردم) را سفیه و دیوانه فرض نکرده است. پس لابد از این واژه قصد و منظوری دارد؟
به طور معمول این گونه واژههای مبهم که به عنوان «شعار» سیاسی مطرح میگردند، «علامتسازی» - «لوگوسازی» - «تابلوسازی» و «پرچمسازی» برای یک حرکت هستند و علت ابهامشان نیز این است که میخواهند جبهه و وجههی مشخص و معینی نداشته باشند تا بتوانند همگان را جذب و تجمیع کنند. میگویند: نباید خود را به مردم در جبههی مشخص و معلومی نشان دهیم تا محدود به طرفداران مشخص و محدودی شویم. شاید برای گروهی دین و دنیای آباد در طول آخرت مهم است – برای گروه دیگری فقط اقتصاد مهم است - قشر عظیمی طالب شرایط مساعد برای خوشگذرانی هستند – عدهای اهل علم، دانش، هنر، صنعت، کشاورزی و ... هستند – یک عده مایلند تمام عمر دنبال توپ بدوند و میلیونها انسان و صدها میلیون چشم را نیز دنبال خودشان بدوانند و...، پس ما یک شعاری میدهیم که به هیچ کدام ربطی نداشته باشد، مثل «سبز» تا همگان را بتوانیم زیر این پرچم تجمیع کنیم.
از این رو شاهدیم که در جریان «سبز» که کلیدش در زمان صدرات خاتمی با شعار «سبز خاتمی» زده شد و سابقهی موفقی در جریان «نارنجی» در کشورهای تازه استقلال یافته داشت، اقشار متفاوت تجمیع شدند. مسلمان، بعضاً با روحیه انقلابی – ملیگرا، غربزده، سلطنتطلب، منافق، بهایی، ساواکی ... و خلاصه «از سروش تا گوگوش» همه یک دفعه سبز شدند.
اینک با نزدیکی زمان انتخابات، شعار «زنده باد بهار» از سوی احمدینژاد و مشایی مکرر و در تجمعها یا محافل خاص مطرح میشود که این نیز شعاری کاملاً بیربط است؟!
حالا بهار یعنی چه؟ چه فرق یا امتیازی بر دیگر فصول خدا دارد – همه لازمه چرخه حیات طبیعی هستند و هیچ کدام نیز زنده و جاوید و پایدار نمیمانند، هر چند که ما مکرر شعار دهیم زنده باد بهار؟ به فرض که ان فصل فرق یا امتیازی داشته باشد، کلید حلّ کدام مشکل ماست؟ ما را به کدام سو میخواند؟ برای ما چه میکند؟ چه نقشی در شئون مختلف زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی کشور و ملت ما دارد؟! مشاهده میشود که هیچ معنی و تعریفی بر آن صدق نمیکند و اساساً هیچ ربطی به هیچ موضوعی ندارد. فقط یک تابلو، برند، لوگو یا پرچم است. این همان خطر است. و اگر سؤال شود که حالا کی گفته شما بهار هستید؟ هیچ پاسخ منطقی و مستدلی برای آن وجود ندارد.
در ماجرای فتنه سبز شاهد بودیم که از چند ماه پیش به ناگاه همه چیز صبغهی سبز به خود گرفت. در برنامههای رادیویی و تلویزیونی نیز واژه سبز مکرر شنیده میشد: سلام سبز ما را بپذیرید – به امید فردای سبز – آیندهی سبزی را برای شما آرزو میکنیم ... و حتی در برنامهی رادیویی مجری گفت: اینک به آیات سبز قرآن کریم با تلاوت سبز ... گوش دهید.
اکنون نیز همینطور است، مجری در پایان گفتگو با یک کارشناس در موضوعی خاص، بسیار بسیار بیربط چنین خداحافظی میکند: «خدا بهار ما را به دست هیچ زمستانی نسپارد؟!»
بدیهی است که به ناچار توجهات با تکرار مکرر و مستمر به این شعار جلب خواهد شد. عدهای آن را تحلیل میکنند، عدهای (مثل حقیر) آن را نقد میکنند، عدهی دیگر هواداری میکنند و عدهای مخالفت میکنند... و خلاصه شعار مطرح شده و جا میافتد.
شهرداری:
عدهای هم مثل معاون سازمان رفاه شهرداری [حمیدرضا بتو – در گفتگو با ایرنا] که گفته بود: «کلمه نوروز نام مرد است و عنوان آن در برنامههای کاری شهرداری تهران خالی از اشکال است، اما کمله بهار یکی از نامهای خانمها به شمار میرود و بهتر است عنوان نشود» - مصداق «بد دفاع کردن مهلکتر از خوب حلمه کردن است» میگردند.
خوب این معاون هم قاعدتاً باید در راستای اهداف و برنامههای شهرداری و شهردار که اتفاقاً او (قالیباف) نیز نامزد احتمالی و رقیب است کار کند. فکر کرده اگر از بهار که رسیدنش نزدیک است حرف بزند، به نفع رقیبی که این شعار را میدذهد تمام خواهد شد و اگر چیزی از بهار نگوید، خوب کج سلیقگی است. لذا اجتهاد کرد که اسم زن است و اشکال دارد(؟!)
جریان:
در هر حال مهم این است که با توجه به شعار قرار دادن واژهی بیربط «بهار» از سوی احمدینژاد و مشایی، از این پس این واژه نیز سیاسی شده و بسیار شنیده خواهد شد و بر سر آن جنجالهای مثبت و منفی به راه خواهد افتاد. اما آن چه تجربه سیاسی مردم نشان میدهد این است که «همیشه شعارهای بیربط، خطرناکتر از شعارهای دروغ بوده و هستند». این شعار بیشتر بوی جریان میدهد تا یک لوگوی جناحی. لذا باید بصیر و مراقب باشیم.