ایکس شبهه: دین، سیاست (حکومت) و اقتصاد – سه حربهی امپریالیسم غرب، در تحقق نظم نوین جهانی
برای نظام سلطه، «ایسم»ها و گرایش به آنها نقش و اهمیت چندانی ندارد. مردم در بُعد نظری برای اعتقادات خود (هر چه که باشد) اهمیّت و قداست قائلند – در بٌعد اجتماعی نیازمند و درگیر مسائل سیاسی و ملزومات حکومت هستند و در زندگی روزمره به دنبال اقتصاد سالم، برای معاش و رفاه میباشند. امیپریالسم نیز همین سه محور را اصل و ابزار آن را حربهی سلطهی خود قرار داده است.
دین:
جنگ با دین، همان جنگ با خداست که ابلیس آغاز کرد و قسم خورد تا بندگان را منحرف کرده و با خود همراه سازد و به دوزخ ببرد.
مکرر بیان شد که در عالم «بیدینی» وجود ندارد، چرا که بیدینی نیز خودش نوعی دین است. انواع و اقسام کفر نیز انواع دینها هستند، لذا فرمود به کفار بگو: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم».
پس، اگر کفر و استکبار جهانی، دین را هدف قرار داده است و این جنگ را در قالب مکاتب یا جریانها و اصطلاحاتی چون: لائیسم، سکولاریسم و ...، مطرح میکند، هدفش همان دین الهی است و غایتش نیز القای «دین خود» میباشد.
در جنگ با خدا؛ دین ظاهراً به طور کلّی مُرده بود. همه کتب آسمانی و محتوا و تاریخ انبیای الهی تحریف شده بود، به جز قرآن کریم و اسلام نیز در باور، شناخت و رفتار مسلمانان تحریف گردید. لذا خیال شیطانپرستان که امروزه در قالب «فراماسون» سازمانی و تشکیلاتی شدهاند، کاملاً راحت بود، تا این که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) شکل گرفت و نام «خدا، اسلام و قرآن» دوباره احیا و جهانی شد.
بدیهی است که نظام سلطه نمیتواند هیچگاه از مقولهی اعتقاد «دین الهی» چشمپوشی کند. این نظام، نظام فرعونی و دعوت به پذیرش الوهیت و ربوبیّت ابر قدرتها و طواغیت است. از این رو همین «اسلام» را حربه مبارزه با اسلام قرار داده است.
حال به وضعیت «دین اسلام» در کلّ جهان بنگرید. مردم امریکا و اروپا هدف «اسلامهراسی» قرار گرفتهاند – در شرق مانند میانمار مسلمانان را قتل عام میکنند و در کشورهای اسلامی نیز تروریستهای جانی را به نام مسلمان به جان مردم انداختهاند – وهابیت با سلطه بر «مکه و مدینه» از یک سو و ذخایر زیرمینی و جغرافیای سیاسی (ژئو پلتیک)، بزرگترین بازوی اجرایی فراماسون و صهیونیسم بینالملل و حامی اسرائیل است و تروریسم را به نام اسلام سازماندهی و حمایت میکند.
از سوی دیگر مللی بیدار شده و به پا خواستهاند که از سوی دشمنان خارجی و اذناب داخلی تحت فشار قرار گرفته و به شنیعترین اشکال به خاک و خون کشیده میشوند.
سیاست (حکومت):
نظام اجتماعی که باید متضمن امنیت و رفاه اجتماعی در شئون متفاوتش باشد، در سیاست و حکومت متجلی میگردد و امروز تمامی مردم جهان، درگیر مسائل سیاسی و حکومتی شدهاند. ملتهای غیر مسلمان، در شرق و غرب و عالم به نوعی دیگر هستند و ملل مسلمان به نوعی دیگر.
در غرب (امریکا و اروپا)، دغدغهی مردم، ناکارآمدی دولتهاست و چون سیاست و حکومت در پنجهی احزاب سیاسی گرفتار و مقهور است، آن مردمان نیز چارهی خود را در تغییر گرایش از راست به چپ، از چپ به راست و از این حزب به آن حزب میبینند.
در کشورهای اسلامی که ثبات نظام بیشتری دارند نیز این چنین است. تغییر گرایش از این حزب به آن حزب یا از این جناح به آن جناح، موج متلاطمی است که اذهان عمومی مردم را این طرف و آن طرف میبرد.
اما، مهم این است که نظام سلطه به همین حد، به ویژه برای ملل مسلمان قانع نیست، بلکه باید آشفتهبازار سیاسی به همراه تنشها و درگیریهای پلیسی و گاه نظامی بر همه کشورها سایه افکند.
از این رو شاهدیم که دیگر فرقی نمیکند اعتراض مردم در امریکا و اروپا باشد یا کشورهای آسیای و آفریقایی. مردم سریعاً به خیابانها کشیده میشوند و کار به درگیری کشانده میشود.
این وضعیت در امریکا و انگلیس کمتر و در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، رومانی، اکراین ... و حتی سوئیس نیز به وجود آمده است، اما در کشورهای اسلامی به تنشهای جدی و خونین مبدل میگردد. چنان چه در ایران، عراق، افغانستان، سوریه، بحرین، ترکیه، فلسطین، لبنان و ... شاهد بوده و هستیم.
سیاست امریکا و انگلیس، در این بحرانها کاملاً روشن، کلیشهای و یکنواخت میباشد. اگر مردم مسلمان در کشوری متحد با آنها قیام سراسری هم کنند، با سرکوب جدی حکومت و سکوت قدرتها و سازمانهای بینالمللی مواجه میگردند – اگر مردم در کشورهای غیر متحد، حتی کمترین اعتراضی به گرانی یا بیکاری (که در امریکا و اروپا متداول است) داشته باشند، به یک جریان سیاسی تحت حمایت امریکا و انگلیس برای براندازی نظام سوق داده میشود و اگر در کشورهای اصلی خاورمیانه باشد، به جنگ داخلی و ترورهای کور و جنایات وحشتناک کشانده میشود که به حضور و سلطه امریکا منجر گردد.
اقتصادی:
بحران اقتصادی ایجابی و نیز نمایشی، تمام جهان را فرا گرفته است. ظاهراً این بحران در مقولهی «بانک – مسکن» و در انگلیس شروع شد، دامنهی آن به امریکا کشانده شد و سریعاً به اروپای متحد بازگشت، اما کشورهای کوچکترِ هدف، زودتر ورشکست شده و ناچار شدند بستههای ریاضی اتحادیه اروپا که استعماری میباشد را بپذیرند. ولی دیگر خبری از ورشکستگی کامل امریکا و انگلیس شنیده نمیشود!
در کشورهای اسلامی، به ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا، همین مشکلات اقتصادی، سبب بروز تنشهای سیاسی و حتی تجزیه خاک (مثل سودان، یمن و احتمالاً سوریه) میشود.
در کشور خودمان، به رغم آن که از ابتدا در تحریم بوده است و توانسته با هر زحمتی که شده روی پا خودش بیایستد و از ثبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بسیار اصیلتر و محکمتری برخوردار است، بحران اقتصادی، بهانهای برای تسویه حسابهای سیاسی در داخل و خارج گردیده است، چنان چه به عنوان دلیل برای تغییر روند مذاکرات ژنو، پذیرش دستورالعملهای آن چنانی در به اصطلاح توافقنامه و مفاد الحاقیه آن گردید.
نتیجه:
مسئولین و از همه مهمتر اذهان عمومی مردم در جهان و بالاخص مردم ایران، باید متوجه باشند که «دین، سیاست و اقتصاد»، سه محور اصلی نظامات سیاسی و اجتماعی میباشد. ملل مسلمان در بُعد نظری و اعتقادی (دین)، قویترین و مستدلترین و حیاتبخشترین فرهنگ و مقدسترین دین الهی را دارا میباشند – در بُعد سیاست و حکومت، چه به لحاظ «مشروعیت»، از بهترین و کاملترین و عقلانیترین اندیشه سیاسی برخوردار هستند و چه به لحاظ «مقبولیت» از قویترین پشتوانهی مردمی برخوردار میباشند، چرا که همه مسلمان هستند. و در بُعد اقتصادی نیز مالک غنیترین ذخایر زیر زمینی و انرژی جهان – اصلیترین آبراههای استراتژیک و بنادر اقتصادی جهان و حساسترین جغرافیای اقتصادی و سیاسی هستند ...؛ و به همین دلیل، اصلیترین هدف نظام سلطه میباشند. پس فریب نخوریم.
- تعداد بازدید : 1779
- 1 اسفند 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت