ایرانپیان – یادداشت/ مجید ر.: شعایر به تناسب اهداف، برنامهها، جهتها، حساسیتهای حزبی، گروهی، جریانی و نیز شرایط زمانی و مکانی متفاوت مطرح میشوند و هم چنین گاه مقطعی هستند و گاه مستمر.
لا إله الا الله، یک شعار الهی است – بدلی و مشابهش «مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِی – جز خودم برای شما الهی نمیشناسم» و نیز من ابر قدرت هستم و «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَی – من پروردگار (تربیت کننده امور) برتر شما هستم» نیز یک شعار فرعونی است که در طول زمان استمرار دارد. شعارهایی چون آزادی، لیبرال دموکراسی، حقوق بشر و ... نیز از شعارهای مستمر میباشند.
اما گاهی شعارها مقطعی و به متناسب مکان، زمان و شرایط مطرح میشوند. مثل رفاه، اشتغال، مهار تورم و ... .
سیاستمداران نیز همه شعار میدهند، چه در سطح رهبری باشند و شعارشان برای سرلوحه قرار دادن و جهت دهی به یک حرکت مردمی باشد و چه در سطح کارگزاران باشند. به ویژه آنان که باید از سوی مردم انتخاب شوند، بیشتر شعار میدهند.
ما وقتی اصطلاحاتی چون: راست، چپ، میانه، اصولگرا، اصلاحطلب، اعتدال، دولت خدمتگزار، مهرورزی، تغییر، تدبیر و امید و ... را میشنویم، در برخورد اول آنها را حمل به معنا و مفهوم کلمه میکنیم و سپس نیز گمان میکنیم که سیاستمداری [در داخل] آن را ابدع کرده و شعار خود قرار داده است،
ما وقتی اصطلاحاتی چون: راست، چپ، میانه، اصولگرا، اصلاحطلب، اعتدال، دولت خدمتگزار، مهرورزی، تغییر، تدبیر و امید و ... را میشنویم، در برخورد اول آنها را حمل به معنا و مفهوم کلمه میکنیم و سپس نیز گمان میکنیم که سیاستمداری [در داخل] آن را ابدع کرده و شعار خود قرار داده است، حالا یا مصداقش هست، یا نیست. یا عمل میکند، یا فریب است و یا میگوید نگذاشتند که عمل کنم و ... .
اما، گاهی شعارها، ریشه در سیر تاریخی یک جریان مشخص دارد، چنان چه «آزادی (دموکراسی – لیبرال دموکراسی)، قانونمندی، راست، چپ، میانه، اصولگرا، اصلاحطلب، اعتدال و ...»، همه سیر تحولات در مصادرهی رنساس و بعد از آن بوده است که عیناً همین اسامی و شعارها را سرلوحه قرار داده بودند.
هم چنین، گاه شعارها نشأت گرفته از یک جریان جهانی است که طبق دستورالعمل واحدی دیکته میشود و از زبانهای متفاوت اشخاص یا احزاب، بیان میشود و توسط تحلیلگران و اساتید و اهل قلم دامن زده میشود و توسط رسانههای مرتبط نیز اشاعه مییابد.
شفافسازی و بازگرداندن اعتماد از دست رفته:
این شعار حدود یک سال است که مکرر بازگویی و متشر میشود. مبدأ تاریخی اوجش در داخل، تقریباً پنج شش ماه مانده به پایان دورهی دهم ریاست جمهوری و آغاز تبلیغات انتخاباتی برای دور یازدهم بود.
بهانهاش نیز «بیخبر بودن مردم از حقایق و واقعیتهای پشتپرده» بود که با رواج اتهام «دروغگویی» نسبت به آقای احمدی نژاد، و نیز بداخلاقی و دیگر القابی که به او نسبت میدادند، توجیه و پُررنگ میشد.
حال، با این که این اتهامات و القاب، چقدر درست بود، چقدر غلط بود ... و این که آیا دیگران و دولت یازدهم دروغ نمیگوید و ... کاری نداریم و موضوع بحث ما نیست، اما شعار «شفافسازی» و نیز «بازگرداندن اعتماد از دست رفته»، هر چند ظاهر مطلوبی دارد، اما دروغهای بسیاری را به اذهان عمومی القا کرده و مینماید که از جمله آنها تحمیل احساس ذلت، بدبختی، بیچارگی و خود کمبینی است. شعارهایی چون: «اعتماد مردم از دست رفته است – اعتماد سرمایهگزاران داخلی و خارجی از بین رفته است – اعتبار دولت از بین رفته است - اعتبار ما در داخل و خارج از دست رفته است ... و ما قصد داریم با شفافسازی، این اعتمادها و اعتبارهای از دست رفته را برگردانیم»! و البته این شعایر با مصاحبهها یا اعلام تصمیماتی چون رسیدگی به وضعیت ایرانیان خارج از کشور – معتبر کردن گذرنامه ایرانی و ...، نماسازی و توجیه میشود.
اما حقایق و مستنداتی ثابت میکند که شعار «تغییر» اوباما، همزمان شعار «تغییر» کروبی، همزمان شعایری مبتنی بر ضرورت «نغییر» در بسیاری از اصول و فروع حاکم بر عرصههای متفاوت سیاسی، حکومتی و ... به ویژه در نظام سلطه، صرفاً یک شعار ابداع شده از سوی یک نفر یا یک حزب نیست، بلکه یک جریان هدفداری است که دیکته میشود. (چه شخص یا جریان داخلی بداند و عمد داشته باشد، و چه نداند و سهواً به دستورالعمل مشاوران سیاسی و تبلیغاتی عمل نماید).
از جمله شعار «شفافسازی و بازگرداندن اعتماد از دست رفته» است، که معلوم شد یک جریان جهانی است و ربطی به اختلافات آقایان روحانی و احمدینژاد – یا اصلاح و طلب و اصولگرا و ... ندارد، بلکه سیاست جهانی (سلطه)، در تغییرات و تحولات ضروری خود، این شعار را برای اغوای مردم و نیز جلوگیری از اعتراضات و اعتصابهای آرام و غیر آرام، سرلوحهی سیاستهای خود در «جنگ نرم = جنگ روانی یا جنگ تبلیغاتی» قرار داده است.
حالا معلوم شد که شعار «شفافسازی و بازگرداندن اعتماد»، یک سیاستی است که در کنفرانس بیلدربرگ 2013، به دیگران ابلاغ و دیکته شده است.