برای تجزیه، بیهویت و بی اراده کردن تو، میگویند: در درون تو فرد یا افراد دیگری (مثل کودک درون) وجود دارند و نامش را "روانشناسی" میگذارند!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أبا صالِحَ المَهدی.
سلام دوستان؛
این روزها، حتی در رسانهی ملی، واژهی "کودک درون" را بسیار شنیدهاید و این تبلیغات القایی به حدی گسترده شده، که بسیاری گمان دارند واقعاً باردار هستند و در دورن آنها یک موجود دیگری به نام "کودک دورن" وجود دارد که نه هرگز بزرگ میشود و نه هرگز به دنیا میآید، ولی زندگی مستقل خودش را در درون شما دارد و شما نیز به عنوان میزبان، نباید به او بیتوجهی نمایید!
البته اگر از پای تلویزیون بلند شوید و این گوشی همراه را کنار بگذارید و وارد اجتماع، به ویژه محافل علمی [از جمله: رشتههای علوم انسانی، مانند روانشناسی و علوم سیاسی] گردید، میهمانان این میهمانسرای وجود شما، باز هم بیشتر و بیشتر میشوند! به عنوان مثال «ضمیر ناخودآگاه»! این ضمیر ناخودآگاه در تعریف آنها، یعنی شخص غایبی که نه خودش به خودش آگاهی دارد و نه من به آن آگاهی دارم، پس از چه بحث میکنیم؟!
یا به عنوان مثال میگویند: «شما انسان سخاوتمندی هستید، اما در وجود شما، یک فرد بسیار بخیلی نیز وجود دارد؛ حالا گاهی شما بر او غالب میشوید و گاهی او بر شما غالب میشود» - «فلان شخصیت، بسیار شجاع است، اما در وجودش یک فرد ترسو نیز وجود دارد که فعلاً بر او غلبه یافته است» و ...!
بله، همگان میدانند که آدمی، صفات و ویژگیهای گوناگونی دارد، هم سخاوت دارد، هم بخل دارد، هم شجاعت، هم ترس، هم خوشایند و هم ناخوشایند ...؛ و تمامی این صفات نیز خوب و لازمهی حیات، رشد و کمال اوست، مگر آن که بد و بیجا بروز و ظهورشان دهد؛ اما اینها صفات یک "فرد" هستند نه افراد گوناگون در وجود یک فرد!
این نظریههای عوامفریبانه یا به قول خودشان «متدولوژی»ها، هیچ کدام جدید نیست، همه را از همان معارف اسلامی و انسانی گرفتهاند، منتهی بدل میزنند و منحرف مینمایند. حافظ نیست میسراید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
اما قصد او، همان دوگانگیهایی است که بین عقل، قلب و نفس یک انسان پدید میآید، چنان که در بیت قبل، به آن چه در "سر" میگذرد اشاره دارد و در بیت بعد، به ظهور آن چه در دل دارد توجه میدهد، نه به وجود چند نفر متفاوت در یک وجود:
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
هدف از این دورغ القایی به نام روانشناسی چیست؟
نامش را "متدلوژی نوین در روانشناختی" گذاشتهاند، اما یک متدلوژی جدید برای فریب و خودگم کردن انسان و بالتبع بیهویت و بیاراده کردن اوست.
شما با باور این دروغهای به ظاهر علمی، همیشه گمان میکنید که فرد یا افراد کوچک و بزرگی نیز در وجود شما زندگی میکنند که شما نه آنها را میشناسید و نه از چگونگی زندگی آنها خبر دارید، و نه بر آنها تسلطی دارید ...، اما در بسیاری از مواقع، ارادهها و خودنماییهای آنان در شما ظهور مییابد و سبب میگردد که مواضع غیر ارادی داشته باشید و یا به اجبار و تحت سلطهی آنان دست به کاری بزنید! در اینجا شما دیگر مقصر نیستند، بلکه مجبور بودید و مقصر آن موجودات دیگری هستند که در درون شما زندگی میکنند!
وحدت و تجزیه:
در همه جا و تمامی صفات، شئون و امور، "وحدت" و یکپارچگی قدرت میآورد و نتیجهی "تجزیه"، اضمحلال و هلاکت است. حال فرقی ندارد که تجزیهی یک قطره آب باشد، یا تجزیهی دین، یا تجزیهی خاک یک کشور، یا فرهنگ یک ملت ...، و بدتر از همه تجزیهی یک "انسان" به افراد و موجودات گوناگون و ناشناخته در وجود خودش!
●- اگر واژهی "توحید" را به معنای "یکتاشناسی و یکتاپرستی خداوند سبحان" بدانیم، معنایش این نیست که اگر ما قائل شدیم و گفتیم که خدا یکیست، او یکی میشود و اگر گفتیم چندتاست، او مرکب شده، شریک مییابد و چندتا میشود و یا اگر کسی گفت: اصلاً خدایی نیست، خداوند سبحان نابود میگردد! خیر، بلکه بالاخره نه تنها او هست، بلکه هستی فقط اوست و هر چه هست، تجلی هستی اوست. بنابراین نقص و دوئیت و ترکیب نیز به او راه ندارد، پس واحد و احد میباشد.
"توحید" سخن از ماست، نه خداوند متعال.معنای توحید این است که "من موحد باشم"، و موحد بودن "من" به این است که در وجودم، به یک "وحدت" برسم؛ یعنی عقل، قلب، فطرت، فکر، ذهن و عمل من، همه یک سویه شوند، نه این که عقلم حکمی دهد، دلم باور و محبوب دیگری داشته باشد، و عملم با هر دو منافات و مغایرت داشته باشد؛ بلکه در راستای توحید من، حتی خواهشها و نیازهای نفسانی نیز باید در همان جهت باشند، تا "نفس حیوانی" کنترل شود و "نفس جانی"، به "نفس مطمئنه" مبدل شود و دیگر مضطرب و متزلزل نگردد.
چنین وحدتی، هدف واحد میخواهد، غایت واحد میخواهد که برای موحد، خداوند سبحان است و برای غیر موحد، اصلاً محقق نمیگردد و او در تمام وجود خود، دائماً دچار شرک و اربابهای متفرق خواهد بود و یوسفهای زمان، در این زندان دنیا، او را متذکر میگردندکه:
«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»
ترجمه: ای دوستان (هم صحبتان) زندانی من! آیا ربهای پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟!
و البته این وحدت، چه در بُعد نظری و چه در بُعد عملی، "محور واحد" نیز میخواهد که همان "حبل الله"، یعنی ولایت است، وگرنه خداوند متعال طنابی از نخ، پارچه، پلاستیک یا زنجیر آهنی، از آسمان آویزان نکرده است؛ چنان که جهت تحقق این وحدت، در فرد و جامعه و مصون ماندن از تفرقه و تجزیه فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا – همگی به ریسمان الهی [حبل الله] اعتصام بجویید و متفرق نگردید / آل عمران، 103»
این «جَمِيعًا»، اختصاصی به اجتماع بیرونی ندارد، بلکه در مملکت وجود نیز باید تمامی قوا، همه با هم «جَمِيعًا» به حبل الله معتصم شوند و ریسمان ولایت چنگ زنند، تا توحید در وجودشان حاصل و محقق گردد.
سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام به طرف کوفه میرفتند و فرزدقِ شاعر، از کوفه باز میگشت. در بین راه به هم رسیدند و حضرت امام، احوال کوفیان را پرسیدند و او گفت: «أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ، وَأَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی أُمَیَّه»، یعنی: «این مردم، قلوبشان با تو است، اما شمشیرهایشان با بنی امیه (علیه تو)»!
این همان تجزیه وجود است که منجر به شرک و امام کُشی گردیده و میگردد! عقلشان [اگر مدفونش نکنند] حکم به وحدانیت خداوند متعال و حقانیت اسلام و ولایت میدهد – قلبشان نیز [اگر محجوبش نکنند] این حقانیت را فهم کرده و بالتبع محبتی به امام دارد – اما عملشان، درست در جهت مقابل قرار گرفته و به روی "معروف و محبوب" شمشیر میکشد! چرا که "نفس حیوانی" آنها، از کنترل عقل و قلب خارج شده، از این زندان یا قفس رهیده، و حالا به دنبال دریدن و خونریزی میباشد! چون کار نفس حیوانی همین است. حیوان باید عمل حیوانی کند، نه عمل انسانی و عقلانی.
تجزیه انسان:
نمیگویند: «در عین حال که بزرگ شدهای، هنوز تخیلات بچهگانه، و یا حتی لطافتهایی چون یک کودک، در تو هست»، مثل این که محبت مرد چهل ساله، به مادرش، اگر بیشتر از سه سالگیاش نباشد، حتماً کمتر هم نیست؛ حتی نمیگویند: «حالاتی از کودکی، چون دوست داشتن بازی در تو هست، لذا میتوانی با کودکان یا دیگران بازی کنی»، بلکه میگویند: «تو یک کودکی در دورن داری که هم چنان کودکی میکند»! نمیگویند: «تو در مواجهه با برخی امور، عاقل و بصیر، شجاع و صبور هستی، اما نسبت به برخی امور دیگر، زود خودت را میبازی»، بلکه میگویند: «تو شجاع و بصیری، اما یک فرد دیگری در درون تو هست که او خیلی ترسو، احمق، سادهاندیش و سطحی بین است».
نمیگویند: «خودت را تست بزن، ببین هنوز خلوص نیت، صفای باطن، عاطفه، محبت و لطافت در تو سالم است یا نه»؟ میگویند: «تست بزن که آیا کودک درون تو بیمار نشده و هنوز سالم است»؟! و خداوند میفرماید: این قلب خودشان است که بیمار شده است، نه این که فرد دیگری در درونشان هست و بیمار شده است: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ».
ما میگوییم: «امیرالمؤمنین علیه السلام، یک انسان کامل بود. او در موضع علم و حکمت، بیبدیل بود – در موضع عدالت، هیچ اغماضی نداشت – در موضع جهاد و جنگ، کمترین ترس و اهمالی نداشت – در موضع ادبیات و کلام، هم چنان سرآمد است – در موضع بندگی، اوج اخلاص، خشوع و خضوع بود ... و در مقابل اشک یک یتیم، زار زار میگریست و مهمتر آن که در تمامی این حالات، مواضع، رفتارها و عملکردهایش، "خلوص" داشت، خدا را میدید، محبت و خشیت خداوند متعال بر تمام وجودش احاطه داشت، پس او "مولای موحدین و امیرالمؤمنین" بوده و هست.
اما آنها میگویند: اگر میبینید که هیتلر، اوباما و ترامپ، از یک سو آدمکشی و بچهکُشی میکنند، از سویی دیگر میخندند و از سویی دیگر، دستی بر سر بچهی سیاه یا سفیدی میکشند، نه از روی نمایش و عوامفریبی است و نه به خاطر صفات گوناگون در یک وجود، بلکه چندین فرد در وجود آنها قرار دارند که در هر شرایطی، یکی از آنها روی صحنه میآید و نقشش را بازی میکند!
●- در چنین حالتی، آدمی خود را مرکب میبیند و آنها به سرعت تجزیهاش میکنند؛ خود دگر بین [الینه] میشود و آنها سریع به او شکل و هویت دلخواه و متغیر را میدهند، درست مثل ربات میشود و آنها برنامه و بازیش میدهند! پس چنین کسی، هیچ گاه "انسان - موحد و بالتبع با هویت، محکم و قوی" نخواهد شد!
بنابراین، این دروغهایی که به نام "متدلوژی روانشناسی" القا میگردد، فقط و فقط اهداف سیاسی در نظام سلطه را در نظر دارند. بشر را در دورن و هویتش تجزیه میکنند، تا ضعیف و پراکنده شود و هر چه زودتر و آسانتر به استثمار کشانده شود.
پس، دقت کنید که شما نه کودکی در دورن دارید، نه افراد شجاع یا ترسوی دیگری در درونتان وجود دارند؛ بلکه یک نفر هستید، هویت مشخص و واحدی دارید، اگر چه از صفات و قوای گوناگونی برخوردار میباشید که اگر همسو و واحد شوند، موحد و قدرتمند و خلیفة الله میگردید.
مرتبط:
●- در روانشناسی بحث از "ضمیر ناخودآگاه" و نقشآفرینی آن در تقریر سرنوشت میشود. دیدگاه و نظر اسلام را در مورد "ضمیرناخودآگاه" برایم توضیح بدهید. (30 آبان 1395)
●- بشری که به زندان عادت کرده و به غل و زنجیر انس پیدا نموده است، هرگز از رهایی خوشش نمیآید! کودک درون، یک فریب است. (22 مهر1397)
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
موضوع یادداشت:
برای تجزیه، بیهویت و بی اراده کردن تو، میگویند: در درون تو فرد یا افراد دیگری (مثل کودک درون) وجود دارند و نامش را "روانشناسی" میگذارند!
نشانی لینک متن یادداشت:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9669.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2343
- 12 اسفند 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت
نظرات کاربران
عالی،أحسنتم
پاسختون خیلی کمکم کرد خدا اجرتون بده