آیت الله مصباح یزدی رحمة الله علیه: راه تحصیل ارزشهای اخلاقی - باید راهکار تقویت ایمان و عوام تضعیف و تخریب آن را بشناسیم.
آیت الله مصباح یزدی رحمة الله علیه:
در درسهای گذشته به این نتیجه رسیدیم كه اساس ارزش از دیدگاه مكتب اسلام، ایمان و تقواست. در واقع ایمان مانند چشمهای از قلب میجوشد، به سوی اعضا و جوارح جریان مییابد و به صورت اعمال نیك ظاهر میشود. پس ریشة تقوا در قلب است، از ایمان تولید و تغذیه میشود و آثار و ثمرات آن در رفتار انسان ظاهر میگردد؛ از اینرو، میتوان گفت ریشة اخلاق و ارزش اخلاقی از دیدگاه اسلام ایمان است و برای به دست آوردن تقوا وآراسته شدن به اخلاق شایسته، نخست باید به تحصیل ایمان مبادرت شود.
البته در زمینة هر یك از ارزشهای ویژه و صفات و افعال مورد پسند اسلام، بحث و بررسی جداگانه لازم است تا روشن شود كه آن ارزش خاص چگونه پدید میآید و برای تحصیل آن، چه تدبیری باید بیندیشیم و به كار بندیم؛ ولی قبل از همه لازم است ریشة ارزشها یعنی ایمان را به طور كلی محور بحث قرار دهیم تا روشن شود از چه راهی میتوان به تحصیل و تقویت و تكمیل آن همّت گمارد. همچنین از آنجا كه ایمان تحت تأثیر عوامل مخرّب قرار میگیرد، آفات آن را بشناسیم و ببینیم برای حفظ سلامت و رشد و باروری آن چگونه باید با این آفات مبارزه كرد.
اساس ارزش این است كه انسان چیزی را كه تشخیص میدهد، بر اساس موازین صحیح انتخاب كند. بنابراین، اولین اصل موضوع در اخلاق، انتخاب و اختیار انسان است و اختیار در جایی تحقق مییابد كه انسان به دو یا چند طرف یك موضوع توجه یابد و پس از مقایسه و سنجش آنها با یكدیگر، آگاهانه یكی را برگزیند. بنابراین، شرط اساسی انتخاب صحیح این است كه انسان به پیرامون موضوع توجه داشته باشد.
غفلت، نخستین آفت
كسانی هستند كه به سبب پیروی از غرایز حیوانی خود به پیرامون موضوع توجه نمیكنند. انگیزههای غریزی، آنان را به كارهایی وا میدارد و اصلاً توجه نمیكنند كه راه دیگری هم وجود دارد و هدفهایی هست كه باید آن راه را پیمود و به آن هدفها رسید، حقی هست كه باید پذیرفت و باطلی كه باید رها كرد، راه صحیحی هست كه باید برگزید و بیراههای كه از آن باید كناره گرفت. غافلان به این حقایق توجه نمیكنند؛ بلكه غرایز با كمك اوضاع خارجی، انگیزههایی برای آنان پدید میآورد و در پیِ آن انگیزهها حركت میكنند و در واقع زندگیشان زندگی حیوانی است.
قرآن از این گروه با عنوان غافلان یاد میكند و آنان را در حكم چارپایان به حساب میآورد:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (1) و محققاً برای جهنم بسیاری از جن و انس را نهادهایم كه برای ایشان دلهایی است كه با آنها نمیفهمند و چشمهایی كه با آنها نمیبینند و گوشهایی كه با آنها نمیشنوند. آنان چون چارپایان بلكه از آنها پستترند، آنان همان غفلتزدگاناند.
نقطة آغاز
انسانیت انسان از این نقطه آغاز میشود كه از غفلت خارج شده، قدم به مرحلۀ آگاهی بگذارد و متوجه شود كه سرنوشتی دارد و راههای مختلفی پیش پای او هست كه لازم است از میان آنها راه درست را بشناسد و از آن پیروی كند. بنابراین، تا انسان از غفلت خارج نشود، در واقع هنوز وارد محدودة انسانیت نشده، بلكه مسیر انحطاط و سقوط را میپیماید و ممکن است از هر حیوانی پستتر شود.
قرآن غفلت را ریشة انحرافات دیگر میداند:
«یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» (2) - ظاهری از زندگی دنیا را درك میكنند و ایشان از آخرت غافلاند.
همین زندگی دنیا را كه بین حیوان و انسان مشترك است و لذاید محسوس مادی را درك میكنند و چیز دیگری جز آن نمیفهمند. در جای دیگر میخوانیم:
«بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ» (3) - بلكه دانش آنان دربارة آخرت پایان یافته است، بلكه در مورد آن در شك و تردیدند، بلكه از [دیدن] آن كورند.
نخستین مرحلة توجه
بنابر آنچه تاكنون گذشت، گام نخست به سوی انسانیت، خارج شدن از این غفلت و تاریكی محض و توجه به این حقیقت است كه غیر از پاسخ گفتن به امیال غریزی، حقایق دیگری هم هست كه انسان در برابر آنها مسئول و ناگزیر از پذیرش و تسلیم و پایبندی به لوازم آنها خواهد بود؛ چراكه این امور خارج از محدودة قدرت و اختیار او نیستند.
دومین مرحله توجه
بعد از اینكه انسان توجه پیدا كرد در عالم ممکن است چنین حقایقی وجود داشته باشد، در گام نخست برای او تردید پیدا میشود و از خود میپرسد آیا آنچه انبیا میگویند حقیقت دارد یا ندارد؟ برای پاسخگویی به این پرسش بر انسان لازم است تحقیق كند؛ ولی در این مرحله بسیاری از افراد به ظنّ اكتفا میكنند و زحمت حلّ قاطعانّ مسئله را به خود نمیدهند؛ بلكه همین كه گمانشان به یك طرف چربید روی همان نقطه میایستند، حال آنكه توقف در این مرحله اصلاً درست نیست و نمیتواند در كشف حقیقت برای انسان آرامشبخش و اطمینانآور باشد؛ بلكه چهبسا انسان را از حقیقت دور سازد و سبب گمراهی وی شود. از اینجاست كه قرآن با پیروی از گمان به مبارزه برخاسته، وی را به طلب علم و یقین، ترغیب میكند.
آیات بسیاری تأكید دارند بر اینكه باید اساس كار انسان علمی و یقینی باشد، نه ظنّی و غیر یقینی:
«وَمَا یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (4) - و بیشتر آنان جز از گمان پیروی نمیكنند [در صورتی كه] محققاً گمان، [انسان را] ذرهای از حق بینیاز نمیسازد.
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ» (5) - و اگر از بیشتر كسانی كه در زمیناند پیروی كنی، ترا از راه خدا گمراه كنند كه جز گمان را دنبال نمیكند و جز تخمین نمیزنند.
بنابراین، پس از توجه و پیدایش تردید، بر انسان لازم است با تلاش آن را به یقین تبدیل كند.
در آیة دیگر میفرماید:
«وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (6) - و دنبال نكن آنچه را به آن علم نداری.
طبیعی است كه برای ورود در این مرحله و پیدایش علم و یقین، تلاش لازم است و به آسانی علم به حقایق برای انسان پیدا نمیشود. بنابراین، اگر كسی دربارۀ اصول ایمان، یعنی توحید و نبوت و معاد شك دارد، باید با تلاش و تحقیق، در آنها به دانش و یقین دست یابد.
پاورقی
1. اعراف (7)، 179
2. روم (30)، 7
3. نمل (27)، 66
4. یونس (10)، 36
5. انعام (6)، 116
6. اسراء (17)، 36
منبع:
«انسانسازی در قرآن، درس چهارم» - پایگاه اطلاعرسانی آثار آیت الله مصباح یزدی (ره)
- تعداد بازدید : 132
- 9 اردیبهشت 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد