س - دستهبندی فقها به « عام و خاص » بر چه استنادی است؟ ولایت فقها در کجای قرآن آمده است؟ به حدیث نمیشود اعتماد کرد، از قرآن آیه بیاورید.
ایکس – شبهه: اصلی که در تمامی آموزههای پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) وجود دارد، این است که تمامی علما و فقها، وارثان انبیا و نواب امامان هستند.
پس، همه فقها نایب هستند و این دسته بندی به خاطر این است که افراد ساده یا عوام گمان نکنند که معنای «نواب» این است که همگی با شخص امام زمانشان مرتبط بوده یا هستند. بلکه در عصر امامت حضرت مهدی (عج)، فقط چهار نفر از آنها در زمان غیب صغری چنین امتیازی داشتند، لذا به آنان نواب خاص گفته میشود.
الف - پس در اصل نیابت امام معصوم (ع) فرقی بین یکی از نواب خاص یا یک فقیه امروزی نیست، بلکه در امکان مشاهده تفاوت است. ریشه این دسته بندی نیز توقیع امام زمان (ع) به آخرین نایب، یعنی علی بن محمد سمری است که فرمود: دیگر وصیت نکن کسی جانشین تو شود، چون دیگر مشاهدهای نخواهد بود ... – پس در فهم این معنا نیازی به آیه و حدیث نیست، هر چند که احادیث در خصوص رجوع به فقها، در هنگامی که دسترسی به معصوم نیست، بسیار تواتر دارد.
ب - اما در خصوص تفاوت حدیث و آیه نیز دقت نمایید که آیه به من یا شما، دیگران و یا تشکیلات وهابت نازل و وحی نشده است، بلکه مانند حدیث منتقل شده است. پس اگر امکان جعل در حدیث وجود داشته، در آیات نیز وجود دارد و اگر امکان تمیز جعل در آیات وجود دارد، در حدیث نیز وجود دارد که در علم حدیث و علم رجال تدریس میگردد.
از کجا فهمیده شد: «متن سرال: هیچ کسی نمی تواند اثبات کند حدیث جعلی است یا نه؟» اگر این طور باشد هیچ کس هم نمیتواند اثبات کند که آن چه در قرآن امده وحی است یا نه؟ و نیز هیچ کس نمیتواند هیچ گزارهی تاریخی را اثبات و استناد کند. این حرفها را القا میکنند تا اولاً ذهن مخاطب را نسبت به حدیث مشکوک کنند و آنان را از مکتب پیامبر و اهل بیت (ع) دور کنند و سپس دامنه این شک را به قرآن بکشانند.
ج - اما در خصوص دلالت آیات به ولایت و به ویژه ولایت فقیه یا هر موضوع دیگری، قبلاً بسیار توضیح داده شد که اولاً این روش انحصار موضوع به آیات، همان روش وهابیت است، و بارها مثال زده شد که در هیچ کجای قرآن کریم نیامده است که نماز صبح دو رکعت است. اما در ظاهر آیات نیز بسیار تصریح شده است که هم قرآن، هم مفاهیم و هم سایر آموزهها را از رسول اکرم (ص) بیاموزید.
در هیچ کجای قرآن کریم آیهای وجود ندارد که هر کس میتواند قرآنی از کتابفروشی سر کوچه بخرد و با روخوانی درست و غلط آن خودش عالم، مفسر، محدث، مجتهد و فقیه شود. پس چرا این سنّت غلط را پیش گرفته و هیچ گاه نمیپرسند تأیید این روش در کدام آیه آمده است؟
این روش «حسبنا کتاب الله – کتاب خدا برای ما کافی است» را خلیفه دوم عمر پایه گذاشت و امروزه وهابیت آن را احیا و دنبال میکند. نه در اهل تشیع چنین است و نه در اهل تسنن و نه به حکم عقل. هر علم و کتابی، تعلیم، تَعَلّم و معلم میخواهد.
قران را من، شما، شیعه، سنّی، وهابی و ... میخوانیم، اگر قرار بود همه چیز در ظاهر قرآن باشد که این همه اختلاف نظر به وجود نمیآمد. اما حال که اختلاف پیش میآید، باید چه کرد؟ باید گفت: در کجای قرآن آمده؟ باید گفت: کتاب خدا برای ما کافیست؟ باید گفت: همه چیز مشکوک به جعل است، به جز حرف من؟! آیا قرآن رهنمودی در این موارد دارد؟ مگر نفرمود اگر به خدا و آخرت ایمان دارید، اختلافات را به رسول (ص) برگردانید و رأی او را بپذیرید؟
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است.
حال ما به خدا بگوییم: بسیار خوب، ما در معنا، مفهوم و مصداق «اولی الامر» اختلاف کردیم، تا آنجا برخی حتی حاکم جور را «اولی الامر» و واجب الاطاعت می دانند و برخی مصداقش را اهل بیت (ع) میدانند. تو هم که فرمودی به رسول الله (ص) مراجعه کنیم. ایشان هم که در میان ما نیستند، حدیث را هم مشکوک به جعل میدانیم، پس چه کنیم؟ قطعاً پاسخ این است که به شما عقل دادم، شعور دادم، علم دادم، قدرت تمیز دادم و راهکارها را نیز آموختم، پس به چه حقی حکم میدهی که همه احادیث مشکوک به جعل است؟ مگر قرآن را به قلب خودت نازل کردم؟ بدیهی است که این روش تو انجامی جز کنار گذاشتن اهل عصمت (ع) و جانشینی وهابیت به جای آنها نمیانجامد.
مگر خداوند متعال در قرآن کریم بارها تأکید نکرد که البته ظاهر قرآن آسان است و همه میتوانند بخوانند و هر کس تا حد خودش بفهمد، اما معنایش این نیست که همه با یک روخوانی صاحب همه علوم قرآنی میشوند. حتی کتاب قصه کودکان نیز چنین نیست، چه رسد به کتاب آسمانی. لذا در همین ظاهر قرآن که همه می توانند بخوانند، فرمودهام که کلام وحی ظاهر دارد، باطن دارد، تفسیر دارد، تأویل دارد، محکم و متشابه دارد ... و فقط راسخون در علم هستند که عمق آن را فهم میکنند و فقط منافقین هستند که به ظاهر استناد و به باطن و میل خود تفسیر میکنند.
«هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران، 7)
ترجمه: اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پارهاى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تاويلپذيرند] اما كسانى كه در دلهایشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مىكنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند [آنان كه] مىگويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.
مگر در همین ظاهر قرآنی که مکرر میگویند: «در کجای قرآن آمده؟»، نیامده است که پیامبر را برای اطاعت فرستاده است - او بهترین الگو (اسوه حسنه) شماست - هر چه عطا کرد بپذیرید، هر چه وانهاد، وانهید – صدای خود را روی صدای او بلند نکنید و سخن خود را بر او ترجیح ندهید و حکمش را تابع باشید و ... ؟!
چرا هیچ یک از این آیات را نمی خوانند؟ چرا به هیچ گفته و روش خود بر آیات قرآنی دلالت نمیکنند و فقط هر چه به مذاقشان خوش نمیآید را میپرسند: «در کجای قرآن آمده است؟!»
د - در خصوص «ولایت» نیز همین طور است. اگر کسی میخواهد فقط به ظاهر آیات بسنده کند، میتواند در قرآن بخواند که حتی شیطان و طاغوتها نیز ولایت دارند، [البته بر کسانی که خودشان ولایت آنان را میپذیرند]؛ و در همین ظاهر آیات میخواند که هیچ کس بی ولایت نیست، چه ولایت حقه را بپذیرد و چه ولایت باطل را.
باید دقت کنید که هیچ گاه در مطالعه یک دین یا مکتب (چه اسلام و چه غیر اسلام) نباید شعاری برخورد نمود. باید هر کتابی را با فرهنگ مفاهیم آن مطالعه نمود. لذا باید دانست که اساساً «ولایت» یعنی چه؟ ولایت تکوینی چیست؟ ولایت تشریعی کدام است؟ ولایت موضوعی چیست؟ پدر هم بر فرزند ولایت دارد؟ پزشک هم بر بیمار ولایت دارد، و فقیه هم در فقه ولایت دارد، و مسلمان باید یا خودش درس بخواند و پزشک شود، یا ولایت پزشک را بپذیرد، یا درس بخواند و فقیه و مجتهد شود، یا ولایت فقیه را بپذیرد. نه این که هم نخواند، هم نداند، هم از خودش اجتهاد کند و بعد بگوید آن چه من از جانب خود میگویم حق است، چون من میگویم، ولی آن چه شما میگویید، در کدام آیه آمده است؟
اگر در آیات قرآن کریم به وجوب اطاعت از اوامر و نواهی الهی تصریح شده است، پس پذیرش «ولایت فقه» مسجل است و اگر تصریح شده که تشریح فقه با شما نیست، بلکه با پیامبراکرم (ص) است و او نیز اولی الامر را تعریف و معرفی کرده است و آنان نیز «کتاب، سنّت، عقل و اجماع» را منابع استنباط، استخراج و اجتهاد در فقه بیان داشتهاند، بدیهی است که اولاً هر گاه «ولایت فقه» مسجّل شد، «ولایت فقیه» نیز مسجّل می شود و ثانیاً هر کسی نمیتواند بدون تحصیل مجتهد و فقیه شوذ و یا به اجتهاد خودش به ظاهر قرآن بسنده نموده و در مقابل دیگران بگوید: «در کجای قرآن آمده است»، آن هم در حالی که در سرتاسر قرآن این روش مردود اعلام شده است.
در خصوص ولایت نیز مباحث بسیاری درج شده است که با درج کلمات مرتبط در بخش جستجو و کلیک روی آن در اختیار قرار میگیرد.
مرتبط:
- تعداد بازدید : 3007
- 8 اسفند 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن