تاثیر عقاید بر رفتار چیست؟ علت اینکه بسیاری از آیات قران در زمینه مبدا و معاد است چیست؟ کافری که خدمت میکند، دروغ نمیگوید و ... بهتر است یا مسلمانی که هر کاری دلش میخواهد میکند؟ بهتر نیست به جای پرداختن به بحثهای اعتقادی به اصلاح رفتارمان و تلاش در پیشرفت علمی کنیم؟ (الکترونیک)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: مسلمان یعنی تسلیم امر خدا – پس مسلمانی که هرکاری که دلش میخواهد میکند، بنده هوای نفس خویش است و نه مسلمان.
شما دقت کنید که یکی از روشها ایجاد انحراف در "عقیده"، مقایسه کردن کافری است که خوب عمل میکند، با مسلمانی که بد عمل میکند! خب این چه مقایسهی نامربوطی است. اگر میخواهند مقایسهای درست انجام دهند، باید کافری که خوب عمل میکند را با مسلمانی که خوب عمل میکند مقایسه کنند و کافری که بد عمل میکند را با مسلمانی که بد عمل میکند مقایسه کنند.
الف – موضوع "انسان" است و زندگی (حیات) دنیوی و اخروی او. اگر انسان آن گونه که برخی از غربیها تعریف میکنند، فقط گونهای از حیوان باشد، (حیوان راست قامت – حیوان دو پا – حیوان ناطق و ...)، یعنی فقط از «حیات طبیعی محض» برخوردار باشد، در واقع «خوب و بد»، هیچ حقیقتی ندارد و فقط «اعتباریات» وضع شده خواهد بود. لذا در این نگرش به عالم هستی، همین دیدگاهها و نظریات غربی پیش میآید که «مفهوم مطلق نداریم – بد و خوب نداریم – حق و باطل نداریم – این خط کشیها مانع از دموکراسی میشود و ...» - تردیدی نیست که در این گونه نگاه به عالم هستی (مادی و ماتریالیستی)، فقط "زور و قدرت" است که حقانیت و حاکمیت میآورد.
ب – اما انسان، فقط برخوردار از حیات طبیعی محض (مثل حیوان) نیست، بلکه روح دارد، عقل دارد، اختیار و انتخاب دارد و بالتبع در بخش مهمی از زندگی فردی و اجتماعی خود "سرنوشتساز" میباشد. پس او باید ابتدا بداند «از کجا آمده – در کجا هست و به کجا میرود؟»
اگر انسان فقط برخوردار از حیات طبیعی محض باشد، نیازی به دانستن این معارف ندارد، چرا که مانند هر حیوان دیگری، از فعل و انفعلات در طبیعت به وجود آمده و در همین طبیعت نیز هضم و تجزیه میشود. پس نه تنها دیگر "کافر درست کردار" – "مؤمن درست کردار" یا بالعکسِ آن، معنا و مفهومی ندارد، بلکه اصلاً درست و غلط معنا و مفهومی نخواهد داشت. چرا که هر کس به حکم غریزهی حیوانی خود و به حد توان کارهایی را انجام میدهد و هیچ کدام را نمیتوان گفت که "بد یا خوب" است. عقاب شکار میکند و کبوتر شکار میشود. گرگ میدرّد و گوسفند دریده میشود. لذا در اندیشههای نوین غرب که فقط قصد توجیه جنایات قدرتهای استکباری را دارند، همین نظریه [خوب و بد نداریم – چه کسی میخواهد تعیین کند و یا تشخیص دهد – هر کس هر کاری کرد، همان خوب است، اگر چه به نظر شما بد بیاید – ارزش و ضد ارزش نداریم، همه نسبی و اعتباری هستند و...] در قالب کلمات و جملات گاه زیبا و به اصطلاح کمی پیچیده بیان میگردد.
ج – پس اگر انسان متشکل از روح و بدن است، اگر عقل و قدرت اختیار و انتخاب دارد، اگر زندگی اجتماعیِ مبتنی بر «عقلانیت و انتخاب» دارد، و خلاصه اگر «حیات معقول، حرکت به سوی رشد و شدن» میباشد، نه تنها نباید محدود و منحصر به "حیات طبیعی محض (حیات حیوانی)" باشد و حتماً باید پس از مرگ نیز تداوم داشته باشد، بلکه باید قانونمند نیز باشد.
د – بر این اساس، قوانین حیات نیز به دو دسته تقسیم میشوند، قوانینی که بر خلقت حاکم است و بشر اختیاری در آن ندارد، که به آن قوانین «تکوینی» میگویند – قوانینی که "بایدها و نبایدها" را تعیین میکنند که به آن قوانین «تشریعی» میگویند.
حال این قوانین "تشریعی" را چه کسی باید وضع کند و بر چه اساسی؟ اگر قرار باشد که فقط انسان وضع کند (چه به شکل دیکتاتوری و چه به شکل دموکراسی و رأی اکثریت)، حتماً بر اساس اعتبار خواهد بود و بنیه علمی ندارد. چرا که اولاً قانون وقتی کامل و سالم است که قانونگزار آن را منطبق با نظام خلقت انسان و جهان وضع کرده باشد و ثانیاً انسان و جامعه را به سوی آن "رشد" و "شدن" یا کمال حقیقی ببرد. حال انسانی که نه خودش را میشناسد – نه جهان طبیعت را کامل میشناسد – نه خارج از طبیعت را میشناسد – نه میداند از کجا آمده و نه میداند در چه نقطهای قرار دارد و نه میداند به کجا میرود، چگونه میتواند قانونگزار باشد؟!
ﻫ – عقیده (یا به تعبیری همان جهانبینی)، نقش اساسی را در تعیین و انتخاب اهداف و جهت ایفا میکند. قوانین تشریعی [بایدها و نبایدها]، بر اساس همان جهانبینی [چه توحیدی و چه مادی]، تبیین و تعیین میگردد. پس، خداوند متعال و خالق حکیم که "هادی" است، اصرار دارد که بشر عاقل، به کمک عقل – علم و وحی، مبدأ و معاد را بشناسد و با پیروی از قوانین منطبق با نظام هستی، در مسیر رشد (صراط مستقیم) گام بردارد.
کیفر و پاداش:
کیفر و پاداش، که در واقع همان نتیجهی کار است نیز دو وجه دارد. یکی نتیجهی چگونگی و میزان معرفت و شناخت [که بنیان و عامل انتخاب هدف و راه است]، که به آن «عقاید یا ایمان» اطلاق میشود و دیگری نتیجهی چگونگی عمل میباشد.
جایگاه انسان در حیات اخروی، جایگاه مرتبهی وجودی اوست که در یکی از مراتب بین «اعلی علیین تا اسفل السافلین» قرار دارد و کیفر و پاداش عمل، جداگانه است. ممکن است کسی عمل بدی مرتکب شده باشد و جزای (نتیجه) آن نیز محدود است، مثلاً فرض بگیرید یک سال یا یک میلیون سال معذب باشد، بالاخره جزای آن عمل تمام میشود. یا کسی کار خوبی کرده باشد، بالاخره مزدی دارد و نهایت این است که اضافه بر مزد، جایزهای هم به او میدهند، خب این هم محدود است و باید تمام شود. اما عقیده، شاکله و شخصیت و مرتبه وجودی را ساخته است و همیشگی است. لذا فرمود: جایگاه مؤمن، مقام قرب من در بهشت است و جایگاه کافر، مقام بُعد و دوری از رحمت من در جهنم است.
اصول دین:
از این رو، اصول دین، همان گونه که از نامش پیداست، "اصل" است، ریشه و بنیان است و قوانین که به آن "فروع دین" گفته میشود، شاخ و برگهای این اصول میباشند. لذا در احکام شریعت نیز کسب معرفت و اصول دین، تحقیقی است و تقلید در آن جایز نیست، اما در شناخت قوانین، هر کسی مختار است که کارشناس (مجتهد) شود و یا اگر نمیخواهد یا نمیتواند، از کارشناس تقلید کند.
یک مثال:
شخصیت کسی که "انسان" شده، انسان است، در هر مقام "علمی" که باشد. ممکن است یک کارگر یا سرباز ساده باشد، یا یک دانشمند، آیتالله یا رییس جمهور – شخصیت کسی که انسان نشده و در همان مرتبهی نازلهی "حیوانیت" باقی مانده نیز یک حیوان است، حال در هر مقام "علمی" یا موقعیت اجتماعی یا سیاسی که میخواهد باشد.
ممکن است "انسان" خلافی انجام دهد، او را بگیرند، محاکمه کنند و به زندان ببرند و یک یا چند سال هم حبس بکشد، اما اگر خلاف او لطمه به شخصیت و شاکله انسانی او صدمه نزند، هم چنان انسان است – ممکن است کار خوبی بکند، به او مدال، جایزه، لوح افتخار و یا حتی پول و امکانات برای پیشرفت بیشتر نیز بدهند، اما این جوایز به انسانیت او نمیافزاید.
هم چنین ممکن است که حیوانی (حیوان صفتی) کار خوب کند و جایزه هم بگیرد. سگ شکاری، سگ گله یا سگ پلیس باشد و مواد مخدری کشف کند – باز شکاری باشد و برای صاحبش طعمهای بیاورد – اسب، قاطر یا الاغی باشد و باری را برای کسی حمل کند و جایزه هم بگیرد و یا حمله کند و به ضرب گلوله از پای درآید، باز هم در شخصیت حیوانی او تأثیری ندارد.
علم:
اما در انسان [اگر بخواهد انسان باشد و مراتب رشد و کمال را طی کند]، علمی بالاتر از این که بداند «از کجا آمده و در کجا هست و به کجا میرود» وجود ندارد، یعنی «خود شناسی و خدا شناسی». خود شناسی صحیح و کامل نیز در ظل «خداشناسی» حاصل میگردد، چرا که انسان (به تعبیر آیت الله جوادی آملی): "حیّ مألوه" است، یعنی زندهای که إله دارد، یعنی پرستنده است. خواه إله او خدا باشد، یا گوساله یا هوای نفس. پس اگر إله حقیقی را شناخت، انسان میشود و اگر نشناخت، دچار خودفراموشی (الینه) گردیده و دیگر انسان نمیشود. لذا فرمود:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (الحشر، 19)
نرجمه: و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند پس خدا هم خودشان را از يادشان برد، آنها همان نافرمانها هستند.
از این رو، هر علمی جایگاه و تأثیر خود را در بینشها و رفتارها دارد، اما هیچ علمی والاتر، کاملتر، مقدستر و واجبتر از این نیست که انسان بداند، هیچ الهی به جز الله جلّ جلاله وجود ندارد، لذا فرمود: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ - پس بدان (این علم را داشته باشد)كه جز خدا معبودى نيست / محمد ص، 19»
در این صورت رشد او در علوم طبیعی (علم تجربی) که در جهت "ابزارسازی" است نیز به نفع او تمام میشود و از ابزار برای سهولت و سرعت بیشتر در رشد بهرهمند میگردد، اما اگر چنین نشد، علم ابزاری او فقط تا حدودی به نفع "حیات طبیعی محض و حیوانی" او خواهد بود و چه بسا به لحاظ انسانی، برای شخص و اجتماع، بسیار مضرّ و زیانبار باشد. چنان چه شاهدیم.
همین علم «الکترونیک» که جنابعالی و بسیاری دیگر در آن تحصیل و کسب علم میکنند، هم برای خدمت به بشر و بشریت به کار گرفته شده است و هم برای ظلم و جنایت و نسلکشی بشر. پس تفاوت در همان "عقیده" و ایمان به مبدأ و معاد است.
جدید:
یادداشت سردبیر: عقل جمعی و گفتمان روشنفکری – تیغ جراحی و اصلاح یا جلادی و افساد؟
- تعداد بازدید : 2348
- 27 آبان 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی معاد