در متنی طولانی فرافکنی شده که منشأ تقلید به ویژه "ولایت مطلقه فقیه" صفویها هستند که آنان نیز ایرانی نبودند؟! و البته بیشتر علمای به نام، مانند شیخ طوسی، طبرسی و کلینی نیز عربتبار معرفی شدهاند؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه)
پرگویی و پراکندهگویی، شیوۀ ضدتبلیغ و رواج شبهه در جنگ نرم است، تا اولاً مخاطب گمان نماید که لابد مدعی خیلی علم دارد و پاسخگو نداند که حالا به کدام بخشش پاسخ دهد که اگر بخواهد این آش را جدا تجزیه کند و به هر کدام جداگانه پاسخ دهد، چندین صفحه میشود و کسی نمیخواند.
از تقلید شروع کرده و البته دردش احکام وضو و طهارت نبوده، بلکه "ولایت مطلقه فقیه" میباشد، سپس به ملیت که ربطی به دین ندارد رسیده تا گرایش ملی را در مقابل گرایش دینی تحریک کند – سپس ریشه "تقلید" را صفوی بیان نموده و بالاخره آن که علما و فقهای بزرگ را "عرب تبار" خوانده تا به گمان خودش، القای تنفر نماید!
●- آنان که میگویند صفویان اصلاً ایرانی هم نبودند، نه جغرافیای تاریخی را مطالعه کردند که وسعت ایران آن زمان را بدانند و نه تاریخ خواندهاند که اصل و نسب خاندان صفوی و یا دیگران را بشناسند!
شیخ صفی الدین اردبیلی، بنیانگذار خاندان، از نامش پیداست که اردبیلی بوده است، شاه عباس یکم، بنیانگذار سلسله صفویان، در هرات به دنیا آمد که جزو قلمروی ایران بود و در تبریز تاجگذاری کرد. ریشۀ تباری صفویان (آذری – کُرد ایرانی) میباشد.
●- در برابر دین و مذهب، چه الهی باشد و چه بشری، ملیّت هیچ جایگاه و نقشی ندارد. بنیانگذاران بودا و هندو، هیچ کدام ژاپنی و چینی نبودهاند؛ و بینانگذاران مکاتب بشری به ویژه از قرن 19 به بعد، همه غربی بودهاند – و ریشۀ تمامی انبیای الهی که به حضرت ابراهیم علیه السلام میرسد، همه فلسطینی میباشد و او نیز از نسل حضرت نوح علیه السلام میباشد که در بین النهرین (کوفه) متولد شده است. اما بسیاری از امریکاییها و اروپاییها، مسیحی یا یهودی و یا مسلمان میباشند.
●- شیخ طوسی در طوس (متولد) شد و در 23 سالگی برای تحصیل به نجف رفت – شیخ کلینی در روستای كُلَین از توابع ری متولد شد – و شیخ طبرسی نیز اهل طبرستان بوده است و ...، البته اگر در پکن یا واشنگتن متولد شده بودند نیز هیچ فرقی نمیکرد؛ چرا "علم"، همانند دین، مذهب و یا مکتب، به ملیّت ربطی ندارد.
تقلید
"تقلید"، دو خاستگاه "عام و خاص" دارد.
خاستگاه عام: تقلید در اصل به معنی پیروی و دنبالهروی است که منشأ در عقل فطری بشر دارد. انسان چه در زندگی فردی و چه در اجتماعی، نیازمند به کسب علوم از بیرون میباشد؛ و عقل به او حکم میکند که دیگرانی را الگو قرار دهد و از آنان تبعیت نماید.
این "دیگران"، در هر امری و هر موضوعی متفاوتند؛ گاه پدر و مادر الگو هستند، گاه فرهنگ جامعه، گاه برجستگان در هر عرصهای، اگر چه باطل باشند و گاه شخصیتهای محبوب برای هر کسی. چنان که عدهای بدون هیچ توجهی به ملیت خارجی، در آرایش مو، لباس، لحن حرف زدن و حتی با بکارگیری کلمات بیگانه، از الگوهای غربی تقلید میکنند و اساساً "مُد" و پیروی از آن نیز یعنی "تقلید". و این "تقلید کور" است که سبب انحراف و هلاکت میشود.
*- خداوند متعال، به طور کلی فقط انبیا و اولیای خودش و سپس پیروان برتر آنان را به عنوان الگوهای مناسب جهت پیروی معرفی کرده است، چرا که رشد و کمال بشر، در گرو تبعیت از انسانهای کامل میباشد. چنان که فرمود: «حضرت ابراهیم علیه السلام و رسول الله، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، بهترین الگوهای شما هستند». یعنی انبیای الهی، از اول تا آخر بهترین الگوها هستند.
خاستگاه خاص:
"تقلید" در خاستگاه خاص، مربوط به "تقلید در فقه و احکام" میباشد که اختصاصی هم اسلام و تشیع ندارد. پیروان تمامی ادیان الهی، تمامی مذاهب و تمامی مکاتب بشری، در فقه و احکام که همان "حقوق" میباشد، تقلید میکنند؛ یعنی طبق احکام مربوطه عمل میکنند.
بدیهی است که همه نمیتوانند در تمامی مسائل شخصی و اجتماعی، "حقوقدان" شوند؛ پس از قوانین اعلام شده توسط حقوقدانان، پیروی و تقلید مینمایند. حال خواه حقوق مصوب بشری باشد و یا حتی خطا و ظلم باشد، یا حقوق وضع شدۀ الهی.
تقلید در اسلام (تشیع)
در اسلام عزیز و مذهب تشیع، "تقلید" در اصول دین، حتی از پیامبر اعظم و امامان صلوات الله علیه و آله نیز جایز نیست، بلکه هر کسی باید به قدر توان خود بکوشد تا با "عقل و علم" به حقانیت این اصول پیببرد.
اما در فروع دین، یا فقه، و یا همان احکام و حقوق اسلامی، همگان مکلفند که احکام مربوط به امور خود را فرابگیرند، اما چون همگان نمیتوانند فقیه شوند، اختیار دارند که یا تحصیل تخصصی کنند و به اجتهاد برسند، یا از فقیه و مجتهد تقلید نمایند. آیا راه دیگری وجود دارد؟!
به عنوان مثال: در امر سلامت، این که هر کسی باید بداند سلامتی یک اصل است و مراقبت از آن نیز به حکم عقل ضروری است، و هنگام مخاطرۀ بیماری، پیشگیری و یا درمان لازم است، همه از اصول عقلی میباشند و تقلیدی نیستند؛ اما همگان نمیتوانند در تمامی شاخههای پزشکی تحصیل تخصصی نمایند؛ لذا در هر امری، از پزشکان مربوطه تبعیت میکنند.
البته در فقه و احکام ضروری نیز همه مسائل تقلیدی نیست. نماز و روزه از فروع و احکام میباشند، اما چه کسی در مورد وجوب نماز، دفعات و رکعات آن، یا وجوب روزه در ماه مبارک رمضان، تقلید میکند؟!
تقلید از فقها در زمان معصومان علیهم السلام
●- منشأ احکام و حدود الهی در اسلام، قرآن مجید میباشد که ابلاغ کننده، معلم، شارح و مفسر آن، شخص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بودهاند. چنان که در قرآن کریم، فقط تصریح و تأکید شده که نماز را برپا دارید (اقامه کنید)، اما ایشان تعلیم و شرح دادند که احکام چیست، ارکان و رکعاتش و اذکارش کدام است و پس از ایشان، امامان علیهم السلام که خود مقلد ایشان بودند، فقه محمدی صلوات الله علیه و آله را تعلیم دادهاند.
اما، در زمان حیات ایشان نیز همگان به آنها دسترسی نداشتند و با مسائل فقهی گوناگونی مواجه بودند؛ لذا ایشان خود فقیهانی را به نقاط گوناگون اعزام مینمودند و یا از همان منطقه معرفی مینمودند و به مردم میفرمودند که در احکام خود، از آنان تقلید کنید.
*- امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، طی نامهای به قثم بن عباس که از علما و فقها بودند، فرمودند: «صبح و عصر بنشین [زمانی را برای این کار در نظر بگیر] و برای کسی که سوالی دارد، فتوا بده.[پاسخگو باش] جاهل را آموزش بده و عالم را پند و تذکر» (مستدرک الوسائل، ج 17، ص 315)
از ابن ابی یعفور نقل شده است که می گوید: «به امام صادق علیه السلام گفتم: هر لحظه نمی توانم خدمت شما برسم و گاهی کسی از شیعیان نزد من می آید و مسائلی می پرسد و من پاسخ همه آن ها را نمیدانم. حضرت فرمود: چرا پیش محمد بن مسلم ثقفی نمیروی تا از او بپرسی؟» (وسائل الشیعه، ج 18، ص 105)
شعیب عقرقوفی میگوید: «به امام صادق علیه السلام گفتم: گاهی نیاز به مسالهای داریم، از چه کسی بپرسیم؟ حضرت فرمود: «از اسدی؛ یعنی ابوبصیر، بپرس» (همان، ص 106)
*- علی بن مسیب نقل میکند: «به امام رضا علیه السلام گفتم: راهم دور است و همه وقت نمیتوانم خدمت شما بیایم، مسائل دینی خود را از چه کسی بیاموزم؟ فرمود: از زکریا بن آدم قمی که در امور دنیا و آخرت امین است، بپرس» (همان)
ولایت مطلقه فقیه
بنا نداریم و نمیتوانیم در این مجال کوتاه، مبحث عقلی، شرعی و فقهی "ولایت مطلقه" فقیه را طرح نماییم؛ اما همین قدر اشاره میشود که "ولایت" یک امر تکوینی است و "ولایت پذیری" یک امر فطری است، لذا هر کسی، ولایتی را بر میگزیند و انسان بیولایت، وجود ندارد.
خداوندی که خالق، مالک و ربّ العالمین است، میفرماید: «من فقط ولایت بندگان مؤمنم را میپذیرم و ولایت کفار با طاغوتهاست» (البقره، 257)
قوانین (حقوق، فقه، احکام) مترتب بر هر کسی، متناسب با دین، مذهب و ولایت پذیرفته شدۀ هر کسی میباشد؛ به این میگویند: «ولایت فقه».
اما، این احکام از آسمان بر هر کسی نازل نمیشود، بلکه فقها با رجوع به منابع آن را بیان میدارند؛ به این میگویند: "ولایت فقیه" – و چون هیچ امری وجود ندارد که مستثنای از فقه، قانون و احکام باشد، ولایت فقیه مطلقه میشود. آیا قدرتها، طاغوتها، مجالس قانونگذار در هر کشوری و یا سازمانهای بین المللی، ولایت خود بر قوانین و احکام صادره را "مطلقه" نمیدانند؟! حتی اگر بگویند: «ما در امور شخصی نباید دخالت کنیم (که میکنند)، باز هم قانونی است که خودشان وضع کردهاند.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال و انتشار توسط شما؛ متشکریم.
پرسش:
در متنی طولانی فرافکنی شده که منشأ تقلید به ویژه "ولایت مطلقه فقیه" صفویها هستند که آنان نیز ایرانی نبودند؟! و البته بیشتر علمای به نام، مانند شیخ طوسی، طبرسی و کلینی نیز عربتبار معرفی شدهاند؟!
پاسخ (نشانی لینک):
https://www.x-shobhe.com/right/11736.html
- تعداد بازدید : 563
- 12 فروردین 1401
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: حقوقی و احکام
نظرات کاربران
البته خود رسول الله صلی الله علیه و آله هم عرب است پس کلا با منطق خرافی ملی گرا باید از اسلام هم دوری کرد! البته آبشخور این تفکر با همان باستان پرستی یکی است.