پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات / ایکس – شبهه: آیا گوینده (نویسنده) خدا را قبول دارد و قرآن را قبول ندارد که معترض است چرا در قرآن اسم «منتقم» نیز آورده شده، یا حتی خدا را هم قبول ندارد که میگوید: «اگر خدا کمال است؟»
این طور سخن گفتن و چون و چرا کردن، خود نشان از نشناختن خداوند متعال و حتی ندانستن معانی واژگان و مفاهیمی چون «کمال – نقص و ...» میباشد. بدیهی است خدایی که ناگهانی صفت یا حالتی به او عارض شود، به دنبال کینهجویی باشد و ... اصلاً خدا نیست.
الف – خداشناسی با عقل و فطرت حاصل میگردد و نه با جملات احساسی و ژورنالیستی.
ب – کسی که خدا را میشناسد و قبول دارد، میداند که خداوند سبحان، دچار "تغییر حالت" نمیگردد. چرا که تغییر حالت، از صفات مخلوق است و مستلزم عدم (حالت قبل) و پیدایش یا حدوث (حالت بعد) میباشد. و کسی که خدا را نمیشناسد و قبول ندارد نیز باید بگوید: «اگر خدایی باشد، باید دچار تغییر صفات و حالات نگردد» چرا که هستی و کمال محض، یعنی بینیازی از هر چیزی و بالتبع بینیازی از تغییر.
ج – چون خدا را نمیشناسند، نمیدانند که آن چه تحت عنوان اسماء یا صفات الهی بر میشمریم، به دو بخش تقسیم میگردد، یکی «صفات ذاتی» است و دیگری «صفات افعالی» خدا میباشد. صفات ذاتی، مربوط به ذات مقدس الهی میباشد و صفات افعالی، مربوط به فعل او در رابطه با مخلوقاتش میباشد.
صفات ذاتی، چون: حیات، علم، قدرت، سمیع و بصیر میباشند و در مقابل اینها، صفتی وجود ندارد که کمالی در آن باشد. چرا که مقابل حیات، اماته یا مرگ است - مقابل علم، جهل - و مقابل قدرت، ضعف - و مقابل سمیع و بصیر، ناشنوایی و نابینایی است؛ که اینها به خدا راه ندارد.
صفات افعالی، صفاتی است که از فعل خدا انتزاع میشود و مقابل دارد، مثل: اراده، رضا، احياء و بسط كه مقابلهاى آنها ( كراهت، سخط، اماته، قبض ) میباشند که از صفات فعلی خداوند سبحان شمرده میشوند. (علامه طباطبایی رحمة الله علیه / مضمون)
مثال:
خداوند متعال، هم علیم است (ذات) و هم معلم (فعل)؛ علم او حدی ندارد، اما تعلیم او به تناسب ظرفیت مُتَعلّم میباشد. چنان که فرمود: از علم چیز زیادی به شما ندادیم.
خدای متعال، هم حیّ است (ذات) و هم محیی (زنده کننده)؛ حیّ بودن او حد و مرزی ندارد، چرا که حدّ و مرز برای «حیّ» بودن، به مثابهی نقص در حیات است. اما «مُحیی – حیات بخشی» او، بر اساس اراده و مشیّت و به تناسب ظرفیت مخلوق میباشد؛ انسان کامل، با انسانی که هنوز در مرحله حیات حیوانی به سر میبرد، جانور یا جامدات که از یک مرتبه مساوی حیات برخوردار نمیباشند.
مُحیی، نقطه مقابل هم دارد که اماته است، لذا او «محیی و ممیت» است، یعنی هم حیات میبخشد و هم مرگ. حال آیا میتوان گفت: اگر خدا حیّ است، اگر محیی است، پس چرا ممیت هم هست.
محدودیت:
پس صفات ذاتی خدا، نه کثرت دارد و نه حد و مرز، اما ظهور و بروز صفات فعلی خدا، به تناسب مخلوق، حد و مرز دارد؛ و چون حد و مرز دارد، نقطه مقابل هم دارد.
به عنوان مثال: از صفات فعلی خداوند متعال، «رضا» میباشد. یعنی راضی میشود، رضایت میدهد، قبول میکند و پاداش میدهد. بسیار هم «سریع الرضا» است. او کمترین توجه و یا کار خوب را میپذیرد. اما آیا هر کاری را میپذیرد و رضایت میدهد و کارها نزد او مساویست؟ خیر، قطعاً چنین نیست. پس در مقابل رضایت او، عدم رضایت، ناخشنودی یا «سخط» نیز وجود دارد.
پس "رضایت و سخط"، هر دو صفات افعالی خداوند متعال میباشند و بدیهی است که ذات مقدس علیم و حکیم، تفاوت قائل میشود بین کسی که در پی خشنودی خدا میباشد، با کسی که در پی ناخشنودی خدا میباشد و این دو را مساوی نمیگیرد:
« أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ » (آلعمران، 162)
ترجمه: پس آيا كسى كه از رضاى خدا پيروى كرده همانند كسى است كه (به سوى حق) با خشم خدا بازگشته و جايگاه او جهنم است؟! و آن بد بازگشتگاهى است.
منکران، به نام خدا، نفی صفات ذاتی و افعالی میکنند:
سخن، اگر از روی علم و فهم باشد، باید حکیمانه باشد و نه صرفاً شعاری و بدون محتوا.
حال فرض بگیرید که بگویند: «خداوند سبحان [العیاذ بالله]، نسبت به بندگانش هیچ گاه "سخط" ندارد، از همه کس، همه چیز و هر کاری خشنود است!
آیا این ادعا، تعریف خداست، یا آن که به نام خودش، او را نفی میکنند؟! خدایی که بین دل زنده با دل مرده – عالم و جاهل – عادل و ظالم – مؤمن و کافر – متقی و فاسد – کریم و بخیل و ...، هیچ فرقی نگذارد و از همه راضی و به هر فعلی خشنود باشد، چگونه خدایی است؟!
ما که مخلوقات و بندگان خدا هستیم، این صفات و چنین رفتاری را در مورد خود نیز نمیپسندیم، پس چطور به خداوند سبحان چنین افتراییهایی میبندند؟!
فرض کنید که بگویند: برای فلانی، نیکی و بدی مساوی است – یا قاضی به مظلوم (شاکی) و ظالم (متشاکی)، آفرین میگوید؟ یا برای معلم و یا ممتحن، فرقی ندارد که چه کسی علم آموخته و چه کسی نیاموخته است!
نفی نبوت و معاد:
اینها سعی دارند تا با این جملهسازیها، به صورت غیر مستقیم، توحید، نبوت و معاد را نفی کنند، منتهی به صورت مستقیم و علنی منکر نمیگردند تا مخاطب آنها را کنار بگذارد، بلکه قلب کافر خود را پشت نقاب توحیدی پنهان میکنند [نفاق یعنی همین]؛ با «نام خدا» آغاز میکنند و با یک توصیف غلط، توحید، نبوت و معاد را یک جا رد میکنند!
*- وقتی گفته میشود که «اگر خدا کمال محض است، پس سخط و عذاب و انتقام ندارد»، یعنی علم، حکمت، سمع، بصر، عدل و قسط ندارد. پس یعنی اصلاً وجود ندارد. بالتبع نبوتی هم در کار نیست، چون نبی و رسول فرستادهی اوست.
*- وقتی گفته میشود که خداوند ناخشنودی، سخط و کیفر و عذاب ندارد، یعنی اولاً خلقت و هدایت هیچ نظام و حساب و کتابی ندارد و ثانیاً ارسال رسل و انزال وحی، معنا و مفهوم و سببی ندارد. رهنمودهایی چون: به خدا ایمان بیاور، به طاغوت کفر بورز، عقل را حاکم بر مملکت وجود نما، نفس حیوانی را در کنترل داشته باش، این کار را بکن و آن کار را نکن و ...، همه بیمعنا میشود.
*- وقتی گفته میشود که خداوند سخط و غضب و انتقام ندارد، یعنی بهشت و جهنم و پاداش و کیفری هم وجود ندارد. در واقع محشر و قیامت وجود ندارد!
به خدا هم درس توحید میدهند!
*- وقتی کافر، منافق میشود و کفر خود را پشت نقاب توحید پنهان میکند، ناچار میشود که به خداوند سبحان نیز درس توحید بدهد! و البته توأم با انواع و اقسام افتراها و اتهامها.
خداوند متعال میفرماید: «ظلم به من راه ندارد»، اما او در عین حال که منکر وجود خدا نمیشود، عدل خدا را نفی میکند و با شعارهای احساسی میگوید: «اگر خدا عادل است، پس چرا زلزله میآید؟!»
خداوند متعال میفرماید: «نزد من، همه چیز و همه کار مساوی نیستند؛ اما او میگوید: خیر، مساوی هستند»!
خداوند سبحان میفرماید: «من هم رحمت دارم و هم غضب – هم رضایت دارم و هم سخط – هم مغفرت دارم و هم انتقام ... - او میگوید: خیر، [العیاذ بالله] خدا مثل مجسمه است و هیچ چیز و هیچ کاری برای او فرقی نمیکند!
خداوند منّان میگوید: چون عقل، وحی و اختیار دادم، چون هدایت کردم، قیامتی هست و پاداش و کیفر (ثواب و عذاب) دارم، او میگوید: خیر، عذاب و انتقام ندارد!»
« مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ » (آلعمران، 4)
ترجمه: پيش از اين براى هدايت مردم، و فرقان را (كتابهاى آسمانى ديگر جدا كننده حق از باطل را) نازل كرد. بىترديد كسانى كه به آيات و نشانههاى خدا كفر ورزيدند براى آنها عذابى سخت است و خداوند مقتدر و صاحب انتقام است.
کینه:
از یک سو معنی و تفاوت «کینه» با «انتقام» را نمیدانند، و از سوی دیگر خدا را با خود قیاس میکنند، سپس به او افترا میبندند!
کینه، خشم فرو خورده است و خشم فرو خورده برای کسی است که نتوانسته خشم خود را بروز دهد، نمیتواند پاسخ دهد، نمیتواند انتقام بگیرد، لذا خشم خود را فرو میبرد؛ سپس اگر فرصتی دست داد، آن را بیرون میریزد و اگر دست نداد، کینه در دلش میماند و سینهاش را میفشرد.
حال آیا خدا اینگونه هست؟ آیا نمیتواند سخط و غضب خود را ظاهر کند و دچار کینه میگردد؟ خب این گمانها و افتراها، از خدا نشناسی است.
انتقام:
اگر چه حتی معنی کلمه "انتقام" را نیز نمیدانند، اما این که میگویند: خداوند منتقم نیست و انتقام نمیگیرد، به خاطر القای غیر مستقیم این معناست که "گمان نکنید ظلم ظالمین، عقوبتی دارد؛ خیر اینها با خیال راحت هر ظلمی را روا میدارند و آخرت و عقوبتی هم در کار نیست، پس تسلیم گردید».
انتقام از مادهی "نَقَم" به معنای انکار یک چیز و عیبگیری از آن است.[ابن فارس: معجم مقاییس اللغة] این انکار ممکن است به وسیلهی زبان و یا عقوبت کردن باشد. [راغب: مفردات]
انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد. اما معنای اصلی "نقم" همان سرزنش همراه با تنفر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد. [مصطفوی: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم].
انسان، با انتقام، زخم و کینهی دل را التیام میبخشد و یا حتی ممکن است که ضرر رسیده را جبران کند، اما خداوند سبحان که از انسان زخم نمیخورد و متضرر نمیگردد؛ بلکه انتقام خدا، باطل کردن تمامی مفروضات باطل و بازگرداندن (کیفر) اعتقاد و عمل سوء، به مرتکب آن و به مقتضای عدل خویش است.
نظام خلقت، قانونمند است. همان طور که اگر کسی دستش را روی آتش بگیرد، میسوزد – اگر مال یتیم یا حرام بخورد نیز آتش فرو برده و میسوزد. منتهی خودش به قصد رفاه و لذت نفس این کار را کرده، اما گمان و کارش باطل میشود و نه تنها به او رفاه و لذتی نمیرسد، بلکه آن آتش فرو برده، در دلش مشتعل میگردد. به این میگویند: "انتقام خدا".
« نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ * إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ » (الهمزة، 6 تا 8)
ترجمه: آتش برافروخته خداوند است * آتشى كه بر دلها (كه مركز كفر و شرك و نفاق است) سر مىكشد * همانا آن آتش درش بر روى آنها بسته است (و راه خروج ندارند)
مرتبط:
آیا اعتقاد به مجازات کینه جویانهی گناهکاران در جهنم، بدون این که هرگونه اثر اصلاحی یا بازدارنده داشته باشد معقول و منطقی است؟ (8 اردیبهشت 1394)
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی):
فضای مجازی: چطور مطلق خدا (کمال مطلق) غضب و انتقام داشته باشد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7126.html
عضویت در کانال رسمی «پاسخ گویی به سؤالات و شبهات»
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد