پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): البته که وجود هستی محض، که نیازی به خالق ندارد را قبول داریم. در نگاه عقلی به کارگاه هستی، همه مجبورند که این حقیقت را قبول داشته باشند.
مباحث و چگونگی و هدف از شرح و بیان گزارهها و استدلالهای «حِکَمی و فلسفی»، بسیار بسیار با شعارهای تبلیغاتی و ژورنالیستی و سفسطه متفاوت است. چه موضوعِ بحث "خداوند خالق" باشد، چه هر موضوع دیگری. به عنوان مثال:
●- «در پرسش چه کسی جهان را به وجود آورده است؟»، خودش پاسخ میدهد: «خدا»! همین جا بحث متوقف میشود و از او سؤال میشود که آیا خودت این پاسخ را عقلانی دانسته و قبول داری، یا همینطوری میگویی تا بعد زیر سؤال ببری؟! اگر قبول داری، بحث تمام است و حالا باید بروی سراغ تکمیل خداشناسی، و اگر قبول نداری، این روش بحث عقلی و فلسفی نیست، چرا که طرح سؤال دوم، مبتنی بر قبول پاسخ برای سؤال اول میباشد.
●- در پرسش دو، میپرسد: «خدا را چه کسی خلق کرده است؟»، باز همینجا بحث متوقف میشود که «آیا خدا را خالق میشناسی و یا مخلوق»؟ اگر خالق میشناسی، بحث تمام است و دیگر پرسیده نمیشود که او را چه کسی خلق کرده است، چرا که مخلوق نیست؟ و اگر مخلوق میشناسی، پس چرا ابتدا گفتنی که جهان را او به وجود آورده است؟ مگر مخلوق میتواند خودش یا چیز دیگری را خلق نماید؟!
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ » (الحج، 73)
ترجمه: ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
پذیرش وجود بدون خالق:
مگر تا کنون کسی "وجود بدون خالق" را مطلقاً رد کرده بود که "هاوکینگ" یا دیگران بخواهند آن را اثبات کنند؟! پس وقتی گفته میشود که خداوند سبحان، وجود ازلی و ابدی است، هستی محض است و عالَمِ هستی را او هستی بخشیده و آفریده است، معلوم است که اذعان به "وجود بدون خالق" میباشد.
منتها تمام بحث بر سر همین است که آن "وجود بدون خالق کیست یا چیست؟» آیا ماده اولیه است؟ آیا تصادم عدم با عدم است و ... چرا و به کدام استدلال و برهان عقلی؟!
●- "هاوکینگ" با این صغرا و کبرا چیدن برای یک بحث منطقی، به چه نتیجهای رسیده است. اگر به خالق رسیده . اگر به وجود ازلی رسیده است، دیگر چون و چرایش برای چیست؟ و اگر نرسیده، پس چرا او را خالق جهان هستی مینامد؟!
مباحث عقلی (فلسفی) دربارهی وجود:
علوم شناختی (معارف) در عرصهی مقولات عقلی که اصطلاحاً به آن فلسفی نیز گفته میشود، ابتدا هیچ کاری با مصادیق (خدا، ماده و ...) ندارد، بلکه در مورد اصل "وجود بما هو وجود" و اقسام آن بحث میکند. به عنوان مثال میگوید:
●- بر اساس بدیهیات اولیه عقل و نیز براهین، وجود یا واجب است یا ممکن – یا قدیم و ازلی است یا حادث – یا علت العلل است، یا علت برای وجودی دیگر و یا معلول – علت تامه است، یا علت ناقصه – واحد است یا کثیر – بسیط است یا مرکب – حقیقی است یا مُعد و ...؟ حال خواه مصداق هر کدام خدا باشد و یا غیر خدا.
●- مباحث عقلی (فلسفی)، برای هر کدام تعاریفی دارد که مستدل میباشد. سپس میتوان برای هر تعریفی اسمی خاص را بیان داشت و یا هر مصداقی را در قالب یک یا چند تعریف قرار داد.
●- بنابراین، وقتی در شناخت و تعریف عقلی (فلسفی)، وجود واجب الوجود، علت العلل، علت تامه، وجود ازلی، بالتبع ابدی و ... شناخته شد و ثابت گردید، معلوم میشود که «وجود بدون به وجود آورنده»، همیشه مورد قبول بوده و ادعای جدیدی نمیباشد و گریزی از آن هم نیست.
مصداق حقیقی:
پس از شناخت عقلی، نوبت به شناخت مصداق یا مصادیق میرسد. در این بخش نیز باید ادعا عقلی، منطقی و علمی باشد، نه این که یک شعار برای سفسطه.
به عنوان مثال: نمیشود گفت: «چون بالاخره و به ناگزیر عقل وجود بدون خالق و به وجود آورنده» را قبول دارد، پس ما بگوییم: شاید آن ماده و یا این مداد است؟! خیر، هر مادهای با وجودش نشان میدهد که "واجب الوجود" نیست! – با پیدا شدنش پس از نبودن، نشان میدهد که ازلی نیست! – با تغییر و از بین رفتن حالت اولش، نشان میدهد که ازلی نیست! و خلاصه با تمام وجودش، گواهی میدهد که "هستی و کمال محض" نیست و هستی عین ذات او نمیباشد، پس از نوع «ممکن الوجود»هاست و باید برای پیدایش آن، علت دیگری در کار باشد.
خدا:
به مصداق حقیقی "واجب الوجود – علت العلل – ازلی – بادی و ..."، که باید هستی محض باشد، ما به فارسی میگوییم «خدا» - اسم خاص او در بیان وحی، "الله" جلّ جلاله میباشد – در آلمانی به او "Gut " و انگلیسی به او «God» گفته میشود.
●- اسمای ذاتی و یا صفاتی و فاعلی دیگری هم دارد که به آنها شناخته میشود، مانند: حیّ، علیم، حکیم، جمیل، جلیل ...؛ یا خالق، مالک، رازق، رب، محیی و ممیت و رحمان و رحیم.
بنابراین، "اسم = نشانه"، همیشه پس از تعریف ویژگیهای مصداق میباشد و مصداق نیز باید با حقیقت وجودی تطابق داشته باشد، وگرنه خطا رخ میدهد! و البته همین خطاها سبب میشود که مردمان به سراغ "إله"های دروغین و اربابان کاذب (قدرتها) بروند.
نتیجه:
س: عالم هستی را چه کسی آفریده؟ پاسخ: خالق حیّ، علیم، حکیم، قادر و مالک؟
س: او را چه کسی آفریده؟ پاسخ: او مخلوق و آفریده نیست که پرسیده شود خالقش کیست؟
س: پس شما وجود بدون خالق را قبول دارید؟ پاسخ: البته که قبول داریم، هم عقل به واجب الوجود و علت العلل گواهی میدهد و هم در وحی فرمود که او خالق است و نه مخلوق و هر چه غیر اوست، مخلوق است.
س: شاید وجود بدون خالق دیگری نیز باشد؟
پاسخ: با "شاید"، نه هیچ برهانی اقامه میشود و نه هیچ شناختی حاصل میگردد!
بنابراین، "شاید"، یک اصل شناختی و عقلی نمیباشد، اما میتواند فقط یک سؤال باشد که به آن نیز عقل پاسخ متقن میدهد.
به حکم عقل، وجود اگر وجود داشته باشد، به خودش و نشانههایش قابل شناخت است و به خودش و نشانهها و صفاتش نشان میدهد که آیا واجب الوجود، هستی و کمال محض، ازلی و ابدی ... و هستی بخش هست - یا ممکن الوجود، مخلوق، محتاج به غیر، ممزوج به نقص و نیستی، در حال تغییر [حدوث و فنا] ... هست یا خیر؟ لذا جایی برای "شاید"های خیالی نمیماند.
مرتبط:
در دانشگاهها و محیطهای دانشجویی بسیار مطرح میشود که «استیون هاوکینگ» با نظریه عوالم موازی ثابت کرده است جهان از هیچ به وجود آمده است. چه دلایل فلسفی و منطقی در پاسخ وجود دارد؟ (27 آذر 1390)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
●- هاوکینگ: وقتی میگوییم: جهان را خدا آفریده و وجود او آفریننده نمیخواهد؛ پس قبول کردیم که چیزی بدون آفریننده میتواند وجود داشته باشد؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8684.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی اندیشه و مباحث نظری هاوکینگ