پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
خودتان میفرمایید: «سلبیه»، یعنی: «وجود، هستی و کمال ندارند که خالق داشته باشند»
آری، خداوند سبحان، هستی محض میباشد، یعنی هیچ گونه نقص و نیستی به او راه ندارد و هستی محض، یعنی «کمال محض» و از هستی و کمال محض، به جز هستی بخشی و کمال بخشی صادر نمیگردد. بنابراین خلقت، همان هستی و کمال بخشی میباشد؛ «رحمان»، یعنی «وجود بخش» که البته در هر مخلوقی، مرتبه و درجهای دارد که منطبق با حکمتِ خلقتش و نقشش در کارگاه آفرینش میباشد.
اما، همین شناخت که « از هستی و کمال، به جز هستی و کمال صادر نمیشود» و یا به زبان سادهتر «خداوند شرّ و بدی خلق نمیکند»، سبب شده که تا برخی به خرافۀ «ثنویت - دو یا چند خدایی» بگروند و بگویند: «حالا که هم خوبی وجود دارد و هم بدی، معلوم میشود که دو مبدأ صدور وجود دارد»، لذا به «خدای خوبیها - خدای اهورا مزدا» و نیز خدا و خالق دیگری به نام «خدای بدیها - خدای اهریمن» قائل شدهاند، در حالی که یک خدا و خالق بیشتر وجود ندارد و کسی نمیتواند چیزی را خلق نماید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحجّ، 73))
- اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد: كسانى را كه جز خدا مىخوانيد هرگز [حتى] مگسى نمىآفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمىتوانند آن را بازپس گيرند؛ طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
شرور
حال این پرسش به ذهن خطور میکند که «پس، مبدأ این همه شرّ و بدی از کجاست و چه کسی این شرور را خلق کرده است و چرا؟!»
پاسخ این است که «شرّ، بدی و نقص»، وجود خارجی ندارند و اگر داشتند، از مرتبهای از هستی و کمال برخوردار میشدند؛ لذا به تعبیر فلاسفه: «شرور از عدمیات میباشد».
به عنوان مثالهای ساده: «علم»، هستی و کمال است، به معلوم نیز مرتبهای از هستی و کمال داده شده است؛ اما «نادانی»، یعنی: «نبودن یا نداشتن علم» - «عقل»، هستی و کمال است و نبود عقل «جهل» میگویند - «زیبایی، قوت، قدرت، غنا و ...»، هستی و کمال میباشند و به نبود آنها «زشتی، ضعف، ناتوانی و فقر» گفته میشود، نه این آنها نیز خلق شده و وجود دارند.
بنابراین، اگر گفتیم: «فلانی جاهل است»، یعنی عقل و علم ندارد - اگر گفتیم که «فلان شخصی یا حکومت، ظالم است»، یعنی عدل و عدالت ندارد - اگر گفتیم: «فلانی دروغگوست»، یعنی: «صداقت ندارد» ... و خلاصه سخن از عدم، نبودن و نداشتن است.
شیهد، آیت الله مطهری رحمة الله علیه:
«مرگ و فقر و ضعف و پیری و ناتوانی و زشتی از آن جهت بد است که آدمی فاقد حیات و ثروت و قوّت و جوانی و زیبایی است. فقدان و نداشتن بد است. موذیها و آفتها و بلاها و امثال اینها از آن جهت بد میباشند که وجودشان منجر به سلب حیات و نعمت میگردد.
پس می توانیم مطلقاَ بگوییم که وجود مطلقاً خیر است و عدم ، شرّ است . و البته هر عدمی متصف به شرّیت نمیشود ، آن عدم متصف به شرّیت میگردد که عدم ملکه باشد؛ یعنی هرگاه موجودی باشد که استعداد یک کمال خاص در آن وجود داشته باشد و آن کمال خاص وجود پیدا نکند و یا پس از وجود پیدا کردن به عللی معدوم گردد، عدم چنین کمال که به عنوان یک حالت خاص ، صفت آن موجود واقع میشود شرّ است.» (اصول فلسه و روش رئالیسم).
●- بنابراین، «خیرها»، همه هستی و کمال میباشند و «شرور»، همان عدم و نیستی خیر میباشد.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار؛ متشکریم.
پرسش:
خدا کمال مطلق هست و تمام خوبیها ازخداوند بوجود آمده است؛ حالا صفات سلبیه مثل ظلم، جهالت،دروغ و....از کجا و چگونه بوجود آمدهاند؟
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/shortanswer/12589.html
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه