در سوره یونس ذکر شده که " انّ اولیاءلله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون"؛ در آیه هیچ قیدی که آن را مطلق دنیا یا آخرت کند ندارد. از طرفی دیدهایم که ائمه برای امور دنیوی مثلا پیامبر (ص) برای فوت ابراهیم فرزندشان دچار اندوه شدند و .... از سویی در قرآن، متقین را واجد خوف از خداوند میخواند. این آیات و روایات کاملا در تضاد با هم هستند. چه پاسخی برای این شبهه وجود دارد؟ (طلبه / کرمانشاه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): تضادی در کار نیست، بلکه تأمل، تعمق و تفکر لازم است؛ چرا که اگر قرار باشد در قرآن کریم، هر کلمهای با تمامی جزئیاتی که وجود دارد و یا مدّ نظر ما میباشد نوشته شود، قطرتش به اندازهی عالم هستی خواهد شد، چرا که قرآن کریم، کتاب هستی است.
ابتدا به آیهی مورد استناد در پرسش، و نیز چند آیهی دیگر که در آن به « وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » تصریح شده، نظری بیندازیم:
« أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » (یونس علیه السلام، 62)
ترجمه: آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند!
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (البقره، 277)
ترجمه: کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین میشوند.
« يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ » (الزخرف، 68)
ترجمه: ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید!
●- اگر به تمامی آیاتی که در آن به « وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » تصریح شده دقت نمایید، یا در متن همان آیه، و یا در آیات و قبل و بعد، تفهیم مینماید که دست کم ظاهرش مربوط به آینده و آخرت میباشد.
به عنوان مثال: در یک آیه میفرماید: علت این است که آنها در گذشته ایمان آوردند و از مسلمانان بودند « الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ / الزّخرف، 69» - در یک آیهی دیگر میفرماید: چون آنها در گذشته ایمان آوردند و از متقین بودند « الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ / یونس علیه السلام 63» - در یک آیهی دیگر میفرماید این دوری از خوف و حزن، اجری است که خداوند به آنها میدهد، و اجر پاداشی است که آخر کار داده میشود؛ مثل این است که بگویید: «هر که این کار را بکند، فلان مقدار به او مزد و نیز پاداش اضافی خواهم داد».
« بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » (البقره، 112)
ترجمه: و آرى هر كس كه خود را با تمام وجود به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد پس مزد وى پيش پروردگار اوست و بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد.
وقتی خطاب به مؤمنان و متقیان و آورندگان عمل صالح، میفرماید: «امروز خوف و حزنی بر شما وارد نمیشود»؛ یعنی روز قیامت. لذا لازم نیست که حتماً تمامی جزئیات در یک جمله یا ذیل یک گزاره بیان گردد؛ بلکه معنا و مفهوم در همان گزاره معلوم است.
خوف و حزن:
مقصود از خوف و حزن، واکنشهای طبیعی، که در بیشتر حیوانات نیز وجود دارد، نمیباشد. تمامی حیوانات، از خطر میترسند و بسیاری از آنها، حزن خود را در تلف شدن فرزند خود، با علائم گوناگونی، حتی اشک، نشان میدهند، و این نوع از "خوف و حزن طبیعی" در تمامی انسانها نیز وجود دارد و در انسانهایی که از مرتبهی حیوانیت خارج شده و به وادی انسانیت قدم گذاشتهاند، از سنخ خوف، حزن، امید و سرور الهی میباشد.
بنابراین، مقصود آیات، این خوف و حزنهای طبیعی در دنیای مادی نیست، چنان که حیات اخروی نیز مادی نمیباشد؛ بلکه خوف و حزن روحانی و جانی میباشد که در دنیا و نیز در آخرت وجود دارد، منتهی بهشتیان در آخرت چنین خوف و حزنی نخواهند داشت.
"خوف"، غالباً نسبت به آینده است؛ مثل کسی که میترسد شغلش، پدرش یا مالش را از دست بدهد و ضرر و زیان و خطری متوجه او گردد؛ و "حزن" غالباً مربوط به گذشته میباشد، مثل کسی که غصهی از دست دادن محبوب خود را میخورد، مثل حزنی که ما در مصیبتهای اهل بیت علیهم السلام داریم و حتی گریه میکنیم.
هیچ کس از این که پدرش، مادرش، همسرش و یا فرزندش را ده سال پیش از دست دارد، دچار خوف نمیگردد، بلکه محزون میگردد – و هیچ کس برای احتمالات آینده، محزون نمیگردد، بلکه ترس و خوف دارد؛ مگر آن که به وقوع مصیبت، ضرر و زیانی برای خود در آینده، یقین داشته باشد، که آن برایش هم خوف دارد و هم حزن؛ مثل کسی که او را به سوی زندان یا اعدام میبرند.
●- پس برای آن که خوفی نداشته باشد، لازم است آیندهی روشن، به صورت قطعی پیش رویش باشد؛ و برای آن که "حزنی" نداشته باشد، باید گذشته را گذرانده باشد و به نتایجی برسد که برای گذشته غصه نخورد و محزون نگردد؛ و چنین حالاتی پیش نمیآید، مگر پس از قیامت و هنگام ورود به بهشت جاوید الهی.
"خوف و حزن"، ابتدا حالات درونی برای هر شخصی میباشد؛ هیچ دلیلی ندارد که من نیز از آن چه شما میترسید، بترسم و یا آن چه من را محزون نموده، شما را نیز محزون نماید؛ مگر آن که یک وحدتی پیش آید، امتی تشکیل گردد، قلوب به هم مرتبط، نزدیک و متحد گردند. چنان که انبیای الهی علیهم السلام، به امت خود میگفتند: «ما از آیندهی شما میترسیم»؛ یعنی اگر خودت نمیترسی، من میدانم چه سرنوشتی منتظر توست و من برای تو میترسم - و یا از مصیبت وارده به تک تک آحاد امت، محزون میگردند؛ چنان که اگر پدر یا مادر یا فرزند دوست ما بمیرد، ما نیز محزون میگردیم، اما در دنیا روزانه صدها هزار نفر میمیرند، و ما محزون نمیگردیم؛ چرا که قلوبمان مرتبط و متحد با آنها نگردیده است.
اولیاء الله، از این که در آن گوشهی کشور و یا حتی دنیا، به یک پیرزنی که هم کیش آنها نیز نمیباشد، ظلم شود، هم میترسند و هم محزون میگردند، چرا که آنان "رحمة للعالمین" و "امام الرحمة" میباشند، قلوبشان با همگان متربط است، اگر چه ارتباط یک سویه باشد.
دنیا:
زندگی در دنیا، ملازم با ابتلائات و مصائب گوناگون میباشد، لذا هم خوف در بارهی آینده وجود دارد و هم حزن از گذشته. زندگی دنیوی، هم خوف و حزن طبیعی دارد، و هم خوف و حزن روحی و روحانی.
همین گروه مؤمنان و متقیان حقیقی که در آخرت هیچ خوف و حزنی برایشان نیست؛ در دنیا، و در طول ترس از خداوند متعال و این که مبادا، به جای فضلش، با عدلش با آنها رفتار نماید؛ ترس این را دارند که مبادا "عاقبت به خیر" نشوند، مبادا کفر و عناد و کبری در وجودشان باشد که در روزها و یا حتی لحظات آخر متبلور گردد و آنها را با بیدینی از دنیا ببرد! و هم چنین، دائماً محزون هستند که چرا از فرصتها، نعمتها و امکانات داده شده، آنگونه که باید و میتوانستند، بهره نبردند و برای رشد و اعتلای درجه خود و قرب بیشتر، تلاش مضاعفی ننمودند.
مؤمن و متقی، اگر در همین دنیا، متوجه یک لحظه غفلت خود و آن چه بابت این یک لحظه از دست داده بشود، به اندازهی یک عمر غصه میخورد و محزون میگردد و چون دیگر نمیتواند آن لحظه را بازگرداند و جبران نماید، با امید به فضل، رحمت و مغفرت الهی، روی به استغفار و توبه میآورد.
●- بنابراین، در این دنیا، نه تنها خوف و حزن طبیعی، برای همگان وجود دارد؛ بلکه حزن و اندوه روحی نیز بدین معنا وجود دارد؛ و اساسا از اسباب ساخته شدن و از علل رشد، کمال و قرب و بالتبع اجر، همین خوفها و حزنهای حقیقی، روحانی، معنوی و منطقی میباشد، اگر چه مربوط به امور به ظاهر دنیوی باشند؛ چنان که امیدواری به رحمت الهی، یعنی برخورداری همزمان و موازی، از "خوف و رجاء"؛ سبب رشد و عروج میگردد. این "خوف و رجاء"، دو بال پروازند و البته که "حزن" سبب تصفیه و جلای دل میگردد.
نکتهی ظریف:
آدمی از شدت "خوف"، میترسد جلو رود و از حرکت باز میماند و از شدت "حزن"، میشکند، زمینگیر میشود و باز از حرکت باز میماند؛ و نکتهی ظریف آن که اگر خوب بنگریم، آن "خوف" بازدارنده و آن "حزن" مأیوس کننده و شکننده، در دنیا نیز برای اهل ایمان و تقوا وجود ندارد، چرا که خدا را اول و آخر میبینند و توکلشان به اوست؛ لذا راجع به مصیبتهای دنیایی مؤمنان، اگر چه روحانی باشد [مثل غم از دست دادن رسول خدا و یا شهادت اهل عصمت علیهم السلام]، میفرماید:
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (البقره، 155 تا 157)
ترجمه: قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان * آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم! * اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایتیافتگان!
این گروه هدایت یافته، اگر چه همیشه خوف خداوند متعال را در دل دارند و همین سبب میگردد که در محضر او نه تنها تکبر، عصیان و گناه نکنند، بلکه غفلت نیز ننمایند؛ اما همیشه به مغفرت و رحمت واسعهی او و این که وعده داد «همه گناهان را یکجا میبخشد» امیدوارند و با این امید، به حرکت ادامه میدهند. و این گروه، اگر چه همیشه حزن از دست رفتهها به دل دارند، اما همچنان امید به فضل و رحمت الهی دارند. و این گروه، حب و بغض و نیز خوف و امیدشان در امور دنیایی نیز خدایی میباشد.
اگر در مصیبت و فاجعهی کربلا، یک وجه از "حزن" ما، مربوط به از دست دادنها باشد، یک وجه دیگرش امید به انتقام از ظالمان و مستکبران عالَم میباشد؛ پس به حرکت ادامه میدهیم. و این خوفها و اندوهها، ما را باز نمیدارد.
پس، بدین لحاظ و از این حیث، مؤمنان در دنیا نیز اسیر و زمینگیر "خوف و حزن" نمیگردند.
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی .
پرسش:
در سوره یونس (ع)، بدون هیچ قیدی راجع به دنیا یا آخرت، تصریح شده که مؤمنان هیچ خوف و حزنی ندارند، در حالی که انبیاء و اولیاء نیز حزن داشتند؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9789.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 8445
- 30 اردیبهشت 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن ذکر آیات قرآن سوره یونس
نظرات کاربران
بعضی افراد این روزها در لباس روحانیت و با قیافه متظاهر به دین، می گویند پیامبر هم حق دستور دادن و اجبار به مردم نداشت و آیاتی را از قرآن می آورند که می گوید ای پیامبر تو بر مردم سیطره ای نداری و یا وکیل آنها نیستی و فقط تذکر دهنده ای (انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه، 21 و 22) ویا وما انت علیهم بوکیل (زمر،41)). و بعد نتیجه می گیرند کلا اسلام حق تشکیل حکومت ندارد! و یا مثلا همین آیات سوره یونس را مثال می آورند. پاسخ این شبهه را خود پیامبر و قآن در مدینه داده اند. در مکه و قبل از هجرت که اسلام حکومت ندارد البته پیامبر وظیفه ای جز تذکر نداررد و قدرتی هم برای کار دیگری ندارد. شرایطی که مثلا در حکومت پهلوی متدینان داشتند و اسلام حاکم نبود. تمام آن آیات که می پویند پیامبر قدرتی بر مردم ندارد مال مکه است. اما در مدینه و بعد از تشکیل حکومت اسلامی، دیگر داستان فرق می کند. آنجا پیامبر باید بجنگند، حد بزند و تعزیر کند و جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم (سوره توبه آیه 73) باشد. کسانی که قرآن را نمی فهمند و حتی تفاوت آیات مکی و مدنی را نمی دانند، نمی دانند کاربرد هر حکم قرآن مال چه شرایطی است. سوره یونس هم سوره ای مکی است. در مکه پیامبر جز تبلیغ صرف، وظیفه ای نداشت.
پاسخ - آیا از قرآنی که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله اخذ و ابلاغ نموده، علیه خودش سوء استفاده می کنند؟! این همه آیه در امر به اطاعت از ایشان آمده است، پس معلوم است که نه تنها حق دستور دادن دارد، بلکه اوامرش باید اطاعت شود؛ حال خواه آیه مستقیمی برای آن باشد، یا نباشد. در کدام آیه آمده که ناز صبح دو رکعت است، طواف هفت شوط است ... و بسیاری دیگر از احکام؟ آیا احکام دستورات نمی باشند؛ آیا بدون حکومت می توان احکام قضایی، سیاسی، جنگ، صلح، اجتماعی و اقتصادی را اجرا نمود؟!