ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چه کسی گفته ما نامحدودیم، آن هم بدین جهت که دارای حس هستیم؟! هم ما محدودیم و هم احساسات و محسوسات ما محدود است و بسیار محدودتر از وجود ما، چرا که فقط به بدن ما اختصاص دارند. کمی صدای بلندتر یا آهستهتر از اندازه «قدر» تعیین شده را نمیشنویم – کمی جسم یا تصویر دورتر یا نزدیکتر را نمیبینیم – کمی وزن اضافهتر را نمیتوانیم تحمل کنیم – کمی قند یا نمک اضافه ما را از پای در میآورد، نور کمی زیاد شود چشممان کور میشود و از حدی کمتر باشد، دیگر نمیبینیم، مطلبی کمی سنگینتر از فهم خود را درک نمیکنیم؛ با اندک رفاهی خود را میبازیم، با اندک نیازی وابسته میشویم و با اندک فشاری حتی ممکن است دق یا سکته کنیم و ...، آن وقت مدعی میشویم که ما نامحدودیم چون حس داریم؟!
الف – اگر ما نامحدود بودیم که از نطفه و علقه و ... خلق نمیشدیم و از رحِم مادر به دنیا نمیآمدیم – اگر ما نامحدود بودیم که حیاتمان به کمی هوا و آب محدود نمیشد و نیاز به خوردن و خوابیدن و ... نداشتیم. اگر ما نامحدود بودیم که نه رشد میکردیم و نه پیر و فرسوده میشدیم و نه میمُردیم.
ب – آن چه حد ندارد، کمال است نه ما – کمال هستی محض است و حدی ندارد. حیات، علم، قدرت، زیبایی، جلال، جبروت و سایر کمالاتی چون رحمت، عصمت، رأفت و ... میباشد که حدی ندارد. پس کسی بیحد است که بالذات حیّ، علیم، قادر، جمیل، جلیل، جبار، رحمان، رحیم، لطیف و ... باشد. نه ما که اگر به ما حیات نبخشند، حیات نداریم – اگر علم ندهند، جاهلیم – اگر قدرت و توانی ندهند، ضعیف و ناتوان هستیم و ... – و مقدار آن چه میدهند نیز محدود به ظرفیت محدود ماست. همان که به آن اندازه و قدر «تقدیر» اطلاق میگردد. پس تا هستی و کمال، ذاتیِ انسان نیست و همه چیز را به او میدهند، اندازه هم هست، و همه چیز مبتنی بر اندازههاست، و تا اندازه هست، حد و حدود هم هست.
«وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (الحجر، 21)
ترجمه: و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم.
پ – در ما عشق به آن کمال بیحد نهادینه شده است، همه به دنبال حصول کمال میروند، پس آن هستی و کمال محض «هدف» است.
بدیهی است که جز خداوند متعال و پروردگار عالم، هر چه هست مخلوق و محدود و عاشق کمال است، پس به سوی او برده میشوند (در عالَم تکوین)، و یا به سوی او میروند (در عالَم تشریع)؛ کسانی هم که در شد کمالی او را هدف نگیرند و به سوی او نروند، چنین نیست که بتوانند به سوی غیر او بروند، در عاقبت همه یک جا جمع میشوند، منتهی درجات و جایگاه آنها از "اسفل السافلین تا اعلی علیین" متفاوت خواهد بود. پس هدف اوست. پس چه ما به او «هدف» اطلاق کنیم یا نکنیم، او هدف است.
ج – انسان موجودی هدفمند است. هیچ کاری نمیکند، مگر آن که قبلاً هدفی از آن را قصد نموده باشد. سادهترین و جزییترین افعال انسان، مبتنی و به سوی هدفی است که از آن منظور داشته است. چه کار خوبی بکند و چه کار بدی بکند، حتماً از انجام آن هدف دارد و اهداف کوچکتر را نیز برای رسیدن به اهداف بلندتر بر میگزیند. پس تفاوت اصلی در این است که اهداف و هدف غایی او کیست؟ چیست؟ یا کدام است؟
د – علم، با هدف گرفتن انسان پدید نمیآید، بلکه هست، چون علیم هست و علم خود را تجلی و ظهورداده است؛ منتهی یکی علم را هدف میگیرد و دیگری نمیگیرد. حال آیا هیچ فرقی ندارد بین کسی که علم را هدف گرفته و منوّر به نور علم شده، با کسی که مثلاً شکم را هدف گرفته و متورم شده است؟ طاهر و طهارت و پاکی هست، چه کسی آن را هدف بگیرد و چه نگیرد، اما آیا هیچ فرقی بین آن که طهارت را هدف گرفته با کسی که خباثت را هدف گرفته نیست؟!
«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (الزّمر، 9)
ترجمه: [آيا چنين كسى (کافر) بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مىكند [و] از آخرت مىترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد؟ بگو: «آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟» تنها خردمندانند كه پندپذيرند.
ﻫ – قطعاً برای انسان بسیار متفاوت است که به سوی چه هدفی برود، اهداف کوتاه مدتش چه باشد، هدف غاییاش کدام باشد؟ آیا فرقی نیست بین کسی که برای اخذ دیپلم به تحصیل در دورهی متوسطه میپردازد، با کسی که برای ورود به دانشگاه و تحصیل علوم عالیه (بالاتر)، در دبیرستان تحصیل میکند؟ یا کسی که برای رشد، کمال و تقرب به خدا کسب علم میکند، با کسی که برای جنایت بر بشریت علم میاندوزد؟
تفاوت کسی که با هدف پر کردن شکمش کار و تلاش میکند تا نانی به دست آورد، با کسی که برای اهداف والاتری کار میکند، در ضمن از درآمد خود نانی هم تهیه میکند تا گرسنگی او را از پای در نیاورد، چقدر است؟ آیا هیچ فرقی بین آنها نیست؟!
و – تمامی کمالاتی که در انسان (فرد یا جامعه) ظهور میکند، و هم چنین تمامی گرفتاریها، مشکلات و حتی جنگها و جنایات بیشمار، به خاطر همین تفاوت "اهداف" است؛ پس چطور میتوان گفت: برای انسان فرقی نمیکند که خدا را هدف بگیرد یا نگیرد؟!
دقت به سه سؤال متفاوت:
یک – گاه سؤال این است که «جهت و هدف عالم خلقت کدام است؟»، پاسخ این است که به سوی اراده و مشیت خالق، مالک و ربّش (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امورش) میرود.
دو – گاه سؤال این است که چه چیزی میتواند برای من "هدف" باشد؟ پاسخ این است که هر چیزی را انسان میتواند هدف بگیرد؛ خواه خدا، یا حتی یک گوساله طبیعی یا مصنوعی. خواه کمال، رشد و قرب به الله – خواه غریزههای متفاوت جسمانی.
سه – گاه سؤال این است که چه چیزی خوب و لازم است که "هدف" قرار گیرد؟ پاسخ این است که اهداف ناقص همه فانی و هلاک هستند و پس کسی که آنها را هدف گرفته نیز فانی و هلاک میشود، اما هستی و کمال محض، آن که هستی و کمال بخشیده، باقی است، پس هر کس آن را هدف بگیرد، هم چنان مسیر رشد و کمال (هستی) را میپیماید.
کلمات کلیدی:
اعتقادی