پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این سطحی و یک سویه نگریها، حتی اگر با تعاریف درست نیز بیان گردد، از "انسان" است و باید بدانیم که نوع نگرش یا تعاریف گوناگون و درست یا غلط انسان، هیچ چیزی را حقایق و وقایع عالم تغییر نمیدهد، بلکه ما و مواضع ما را تغییر میدهد. خداوند متعال نه با ایمان مردمان به وجود آمده و کامل میشود و نه با انکار و کفر مردمان، از بین میرود، اما این مردمان هستند که با ایمان یا کفرشان، دچار تغییرات و تحولات میگردند. یهودیان نفوذی، گمان میکردند که اگر بگویند: خداوند به ما نظر ویژه دارد و عذاب نمیکند، خدا، معاد، عدل، محاکمه، حساب، کتاب، بهشت و جهنم؛ منفعل رأی، نظر و خواست آنها میگردد. همین ابتلا، در میان اذهان عمومی عصر ما نیز دیده میشود، درباره، خدا، معاد، اسلام، قرآن مجید، ولایت، احکام و ...، دائم با چنان تکبری میگویند: «به نظر من!» که گویی نظر آنها مانند اراده و مشیت الهی، "کن فیکون" میکند!
خودش در قرآن مجید فرموده که «من هم رحمان و رحیم هستم، هم غفور هستم و هم غضب میکنم و شدید العقاب هستم»، برخی خوششان نمیآید، لذت حتی در موضع مسلمانی، با هیبت روحانی، قرآن در دست و بالای منبر، جهت فریب خود و دیگران، میگویند: «خیر، اصلاً اینگونه نیست، او فقط رحمت، مغفرت، لطف و محبت دارد، و هیچ عذابی در کار نیست»!
پس، اگر کسی بگوید: سیارهی خورشید گرد است، دیگری بگوید: یکپارچه آتش است – دیگری بگوید: از خودش نور و انرژی ساطع مینماید – دیگری بگوید: جاذبه دارد و ...، همه صحیح است، اگر چه هر کدام نگاه به یک وجه دارند، اما اگر کسی بگوید: شاخصهی خورشید، فقط روشن و یا "فقط" گرم بودن میباشد، و منکر جاذبه، تشعشعات نوری و ... گردد، این خطاست.
استقلال:
"استقلال" یعنی متکی به خود و خود مختار بودن، که نقطهی مقابلش "وابستگی به غیر" میباشد.
برای کودک، استقلالی قائل نیستید، چرا که به پدر و مادر [قیم] متکی است، و هنوز صاحب اختیار نشده است؛ اما همین که بزرگ شد، بالغ شد، مکلف شد، شاغل و متأهل شد، میگویید: «دیگر مستقل شده است» - همین طور است کشور و حکومتی که وابسته به غیر نباشد و اختیار امورش در دست خودش باشد. استقلال ملی، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی و ...، همه به همین معناست.
بنابراین، موجودی که "مستقل" نباشد، وابسته به غیر باشد، قائم به غیر باشد و اختیار در دست او نباشد، اصلاً خدا نیست؛ نه این که پرسیده شود: «آیا خدا مستقل است یا خیر»؟!
تغییر:
"تغییر" به خاطر همین عدم غنا و استقلال ذاتی میباشد، تغییر به خاطر حرکت است، و آن هم نه صرفاً حرکت فیزیکی از یک نقطه به نقطهی دیگر، بلکه "از حالی به حال دیگر". به خروج از یک حالت و ورود به حالت دیگر، تغییر میگویند، که حرکت نیز همین است.
بنابراین، موجودی که حرکت داشته باشد و بالتبع تغییر نماید، یعنی غنا ندارد، کمبود و نیاز دارد، پس حرکت میکند و تغییر مییابد، و چنین موجودی، خدا نیست.
خداوند متعال، غنی و سبحان است، یعنی هستی و کمال محض است، پس عدم استقلال و وابستگی به غیر، به او راه ندارد، پس حرکت و تغییر هم ندارد، یعنی "سبحان = مبرا و منزه" از این اوصاف میباشد « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ – خدا منزه است از آن چه وصف میکنند / الصافات، 159»
باورها و تغییرها:
این موضوع اصلی پرسش است. باورها، در درون افراد است، لذا اثرش به خودشان بر میگردد و سبب وقوع "تغییر" در خودشان میگردد. حال خواه این باورها، با حقایق و وقایع عالم بیرون، تطبیق داشته باشد «صدق کند» یا نداشته باشد.
آیا آن زمانی که مردمان گمان میکردند [باور کرده بودند]، زمین مسطح و مستطیل است، زمین اینگونه بود، و یا چون باور مردمان متغیر شد و فهمیدند که زمین گرد است، زمین گرد شد؟! هیچ کدام؛ بلکه زمین گرد بود، هست و خواهد بود، مگر آخر الزمان که منهدم گردد؛ اما این "باورها" در خود مردم، دانش، بینش و بالبتع تصمیم و عملکرد خودشان تأثیر گذاشت.
در معانی نیز همین طور است؛ اگر کسی گمان (باور) نماید که عالِمی عالِم نیست، در عِلم و عالِم بودن او هیچ اثری ندارد، بلکه این شخص اگر او را عالِم شناخت، از علمش بهره میبرد و اگر عالِم نشناخت، از او دور شده و بهرهای نمیبرد.
فعل خدا:
فعل خدا نیز همینطور تعریف و شناخته میشود و البته "فعل خدا"، با "وجود خدا" متفاوت است، چنان که وجود ما و کار ما نیز متفاوت است.
آنگاه که "فعل خدا" را از منظر ظهور و بروز اسمائش مورد مطالعه قرار میدهیم نیزوجود خدا و فعل خدا، تغییری نیافته است، بلکه منظر توجه و منظَر ما تغییر یافته است.
به عنوان مثال: علم خدا ظهور دارد، پس اگر کسی توجه کند و یا نکند، در آن تغییری رخ نمیدهد، بلکه در انسانی که توجه میکند و یا نمیکند، تغییر حاصل میشود.
به عنوان مثال: رحمت خداوند متعال، واسعه است، فرمود: «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ - و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است / الأعراف، 156»؛
حال ممکن است این پرسش به ذهن خطور نماید که آیا "قلب و صدر" همگان، جزو همه چیز هست یا خیر؟ پاسخ داده میشود: "بله"، وقتی میفرماید: همه چیز، یعنی همه چیز.
سپس سؤال میشود: «قلبی که مشمول رحمت الهی واقع شود، هرگزی قسی نمیگردد، پس این همه قسی القب و قساوت قلوب از چیست؟!
به قول آیت الله حائری شیرازی رحمة الله علیه (مضمون): «اگر باران بر یک شهر یا حتی یک کشور ببارد، و کسی که طالب باران است، ظرفش را نیز زیر آسمان بگیرد، اما دهانهی ظرف، رو به زمین باشد، حتی یک قطره هم از آن باران نصیبش نمیگردد».
حبّ الدنیا، وابستگی و تعلق شدید به حیات مادی، دنیا و مظاهرش، همین کار را میکند، دهانهی ظرف وجود را به سمت خودش بر میگرداند. و حبّ الله، سبب گرفتن دهانهی ظرف وجود، به سمت ریزش و بارش باران رحمت الهی میگردد.
دوری و نزدیکی:
آنگاه که انسان تجلی اسما خدا شد، هیچ فرقی ندارد که حالت پیدا شده، به کدام طرف نسبت داده شود. اگر بگویی "رحمت خدا به او نزدیک و یا از او دور شد"، درست مثل این است که بگویی: «او به رحمت الهی نزدیک و یا از آن دور شد".
به مسافرتها و مقصدها نگاه کنید! یک موقع کسی که در آبادان است، میگوید: تهران یا تبریز خیلی دور است، یعنی دوری را به این دو شهر نسبت میدهد! خب، این دو شهر به چه نقطهای دور هستند، به چه کسی دور هستند؟ تهران و تبریز که سر جای خودشان هستند و به اهل و اصحابشان نه تنها دور نیستند، بلکه خیلی هم نزدیکاند؛ بلکه او چون خودش دور است، میگوید: آن شهر دور است.
به عنوان مثال به این اسمگذاریهای جغرافیایی که البته سیاسی است دقت کنید: آسیا را به سه بخش خاور میانه، خاور نزدیک و خاور دور تقسیم کردهاند. به قول مقام معظم رهبری، اینها همه به نسبت دوری و نزدیکی به انگلیس میباشد، یعنی انگلیس خودش را ثابت و اینها را به نسبت خودش، دور، نزدیک و میانه خوانده است.
خداوند متعال از هیچ یک از آفریدگانش و بندگانش دور نیست، همه به یک نسبت در محضر او هستند و او به همه چیز علیم، سمیع و بصیر است؛ خواه فرشتهی مقربش باشد، یا یک تک سلولی در اعماق یک اقیانوس.
بنابراین، وقتی انسان از دوری و نزدیکی خداوند سبحان میپرسد، پاسخش این است که «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ – و او با شماست، هر کجا که باشید، خداوند به آن میکنید علم و بصیرت دارد / الحدید، 4» - و آنگاه که او میخواهد از دوری یا نزدیکی خودش بگوید، میفرماید که "من نزدیک هستم، پس تو نزدیک بیا، من مجیب هستم، پس تو نیز دعوت من را اجابت کن که اسم مجیب من نیز در تو ظهور یابد و دعایت مستجاب گردد:
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (البقره، 186)
ترجمه: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من بپرسند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید (آنها نیز) دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، باشد که رشد کنند (و مقرب گردند)!
●- خب، خدا که حرکت فیزیکی ندارد تا گفته شود که به نقطهای نزدیک یا از نقطهای دور میشود؛ آدمی نیز که در هر کجا که باشد، خدا با اوست، مراقب اوست، به او نزدیک است؛ پس این مسئله دوری و نزدیکی چیست؟!
بله، مسئله جان اوست که یا از شمول رحمت و مغفرت و استجاب الهی، دور میشود و یا به آن نزدیک و نزدیکتر میگردد، تا آنجا که جان انسان، چون آینهای برای اسمای او میگردد و در اعمالش ظهور و بروز مییابد. لذا در قرآن کریم، هم سخن از بندگان نزدیک [مقربش] دارد « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ / الواقعة، 10 و 11» و هم سخن از بندگان دور شدهاش دارد، کسانی که به خاطر حب الدنیا، دهانهی ظرف را پشت به رحمت الهی گرفتهاند و گمان دارند که رحمت از آنها دور شده است! گمان میکنند که اصلاً باران نمیبارد:
«الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ»؛ (ابراهیم علیه السلام، 3)
ترجمه: همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند (محبتشان به دنیا بیش از آخرت است)؛ و (مردم را) از راه خدا باز میدارند؛ و میخواهند راه حق را منحرف سازند؛ آنها در گمراهی دوری هستند!
این واژهی " أُولَئِكَ " که هم برای هدایت یافتگان و مقربین آمده است و هم برای کسانی که در مسیر گمراهی، دیگر خیلی از جاده دور شدهاند آمده است؛ یعنی خدا هست، حرکت و تغییر به او راه ندارد، بلکه این بندگانند که به شمول رحمت او، نزدیک و یا دور میگردند.
بنابراین، دعا برای هدایت، رشد، کمال و گشایش نیز یعنی: خدایا! تو مرا به شمول رحمت، مغفرت، جود و کرمت نزدیک بگردان، نه این که تو با این صفات و مصادیقش، در جایی دیگری هستید، من نیز با این شرایط در جای دیگری هستم، پس من نمیآیم، تو بیا.
مرتبط:
●- این که «خداوند میگوید من در گرو باور بندهی خویش هستم» یعنی چگونه؟ (10 بهمن 1377)
●-فهرست و لینک تمامی مباحثی توحیدی که در این پایگاه درج گردیده است.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
آیا خدا وجود مستقلی است یا نسبت به باور افراد تغییر میکند؟ زیرا بعضی او را خیلی بخشنده و بعضی او را قاطع و ... تعریف میکنند!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9621.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید