منظور از "تدبر" در سیره اهل بیت علیهم السلام، بیشتر برداختن به کدام زوایه از زندگی آنان میباشد؟ (+ مبحثی درباره "تدبر" و تفاوتش با "تفکر")
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مقولهی "بخشهایی از زندگی"، با مقولهی "زاویهی نگاه به هر بخشی"، متفاوت است. شما ممکن است که به امری چون ازدواج از زوایای گوناگونی چون: پیوند خانوادگی، یا پیدایش محبت و مودت، یا توالید، یا جنبههای فرهنگی و اقتصادی در زندگی فردی و یا اجتماعی بنگرید.
به طور کلی، هر بخش از زندگی اهل عصمت علیهم السلام که برای ما عیان گشته و طرح شده است، قابل توجه است و لازم است که از زوایای گوناگون مورد مطالعه قرار گیرد و در موارد مشابه به تناسب شرایط، از آنها درس، عبرت و الگو گرفته شود. آدمی برای رشد و کمال، نیاز به معلم، راهنما، مربی و الگو دارد و خداوند متعال "انسان کامل" را الگو قرار داده است، چنان که فرمود:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعا براى شما در رفتار رسول خدا مايهی اقتدا و سرمشق زندگى است براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد (قلبى و عملى) دارد و خدا را بسيار ياد مىكند.
و آن چه که از زندگانی و سیرهی آنان علنی و بیان نشده، خود به خود قابل توجه، تفکر و تدبر نمیباشد و لابد لازم نبوده که دیگران بدانند. چنان که از میان 124 هزار نبی، فقط قصهی برخی از آنها در قرآن کریم بیان گردیده و به نام برخی دیگر نیز در احادیث و روایات آمده است، [شاید جمعاً 36 نفر]؛ پس مابقی لزومی نداشته که بیان گردد:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ» (غافر، 78)
ترجمه: و هرآينه پيش از تو پيامبرانى فرستاديم، برخی از ايشان آنانند كه داستانشان را بر تو گفتيم و داستان برخى را بر تو نگفتيم؛ و هيچ پيامبرى را نرسد كه جز به خواست و فرمان خدا آيهاى بياورد؛ پس آنگاه كه فرمان خدا بيايد بحق حكم كرده شود، و در آنجا ناراستان و ياوه گويان كافران زيانكار گردند.
علما و فقها [چون امام خمینی رحمة الله علیه]، میفرمایند که گام نخست در رشد، کمال و خودسازی، شبیه کردن ظواهر به ظواهر آن بزرگواران میباشد که برای همگان میسر است؛ چرا که هر امری از ظاهر به باطن منتقل میگردد و تا ظاهر منطبق نگردد، باطن نیز منطق نمیگردد. (1) – این یعنی همان "تدبر" در آیات و روایات خودسازی، با محور و ملاک قرار دادن سیرهی ایشان.
●- اما توجه به زندگانی و سیرهی اهل عصمت علیهم السلام، متناسب با موضوعات گوناگون میباشد. به عنوان مثال: اگر کسی بخواهد با زندگی خاتم الانبیاء، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، از بدو تولد و حتی پیش از آن [سلاله] آشنا شود؛ بدیهی است که او کتب تاریخی معتبر را مورد مطالعه قرار میدهد. [مانند: فروغ ابدیت – آیت الله سبحانی].
●- اما، قصد یکی آن است که با چگونگی عبادات شخصی ایشان آشنا شود – دیگری میخواهد از سیرهی آنان در انفاقهای آشکار و پنهان [که مقصود از پنهان، غیب نیست، بلکه علنی نبودن است] آشنا شود – دیگری میخواهد با سیاست آنها در برهههای گوناگون و شرایط متفاوت آشنا شود – دیگری میخواهد با روشهای تبلیغ آشنا شود – دیگری میخواهد سیرهی آنها در دشمن ستیزی را مطالعه کند – یکی میخواهد سبک زندگی را مطالعه نماید و دیگری میخواهد روش جنگ و مخاصمه با دشمنان خدا را بیاموزد ... و هر کدام نیز از زاویه و یا زوایای خاصی موضوع را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند.
نکات:
الف – به صرف مطالعه، معلوماتی به دست میآید، اما شناخت مستلزم بصیرت است که حکمت میآورد و "تدبر"، نگاه به عاقبت و عاقبتاندیشی است.
قصهی حضرت یوسف علیه السلام در برهههای گوناگونش، در کنار پدر و حسادت برادران، در چاه، بردگی، قصر عزیز مصر، و ماجرای زلیخا و بالاخره زندان و سپس فرمانروایی، به خودی خود، یک قصه و رمان زیباست، اما کسی که با بصیرت نگاه کند، میبیند که گویی بیشتر فرازهای آن، قصه زندگی خودش است. هم یوسف خودش است و هم زلیخا، هم ممکن است حسود داشته باشد، و هم ممکن است خودش جزو برادران حسود باشد، و هم زندگیاش سراسر افت و خیز است؛ پس عاقبت امور را میبیند که اگر با ایمان، توکل، علم، بصیرت، صبر (مقاومت) و عمل صالح پیش رود، حتماً به فلاح میرسد. این یعنی تدبر در سیره.
ب – مهم است که انسان عاقل، در چه موضوع و شرایطی، کدام فراز از زندگانی و سیرهی آنان را مورد مطالعه، تفکر، تدبر و الگو قرار میدهد؟ ممکن است یکی به هنگام جنگ، به آیات صلح و سیرهی ایشان در زمان صلح استناد کند و دیگری به هنگام صلح، آیات جنگی را بخواند و با مثال آوردن از مواضع جنگی آنان، حالت تخاصم به خود بگیرد! مثل این است که کسی وقت مراسم ازدواج و ولیمه دادن، بگوید: امیرالمؤمنین علیه السلام، نانِ جو و خرما میخوردند و دو جور خورشت سر سفره ایشان نبود، نمک و شیر را دو جور خورشت محسوب مینمودند!
●- آیا اساس انحراف جامعه اسلامی، از آنجا آغاز نشد که یک عده به هنگام ضرورت اجرای امر خداوند متعال و عمل به عهدی که بسته بودند، یک آیه در مورد شور و مشورت را خواندند و بر اساس آن خلافت را به بهانهی "اکثریت آرا" غصب نمودند، و به هنگام ضرورت شور و مشورت نیز با اهلش شور ننمودند؟! آیا نگفتند که غصب فدک، بر اساس شور و اکثریت آرا میباشد و ...؟!
●- نکتهی مهم دیگر، پرهیز از "اخباریگری"، به بهانهی الگو قرار دادن و سیره میباشد.
"اخباریگری"، یعنی وقتی یک خبری، یک جملهای و یا یک دستورالعملی از معصوم علیهم السلام را شنیدند، بدون هیچ تفکر، تعقل، تدبر و بصیرتی، آن را برای همه و همه جا ملاک قرار دهند. مثلاً اگر کسی برای دل دردی نزد امام رفته و ایشان فرموده که فلان چیز را بخور؛ آنها به هر که دل درد دارد، تجویز میکنند که همان را بخورد، و مدعی میشوند که این "طب اسلامی" است، چون معصوم آن را فرموده است! و با تعصبی جاهلانه، هر نوع مخالفت با این جهل خود را مخالفت با امام قلمداد میکنند، و حال آن که ممکن است این تجویز، برای دیگری مضر نیز باشد.
●- نکتهی مهم دیگر، نگاه به ظرفیتهاست. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، خود فرمودند که شما هرگز نمیتوانید مثل من زندگی (عمل) کنید، پس فقط سعی کنید که ما را یاری نمایید – در جایی فرمودند که این سبک زندگی، ضرورت خلافت من است – امام سجاد علیه السلام که زین العابدین (زینت عبادت کنندگان) بودند، فرمودند که من هرگز نمیتوانم مثل ایشان (امیرالمؤمنین علیه السلام) عبادت نمایم – عقل بنده و ابن سینا و ملاصدرا را با هم نمیسنجند – علم و عبادت بنده، با امام خمینی، امام خامنهای، مرحوم آیت الله بهاء الدینی و یا مرحوم آیت الله بهجت را با هم نمیسنجد ...، بنابراین، چارچوبها و اصول همان است، اما هر کس به اندازهی ظرفیت، وسعت و امکان خود مکلف است. «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا – خداوند بر هیچ کس بیش از توانش تکلیف نمینماید / البقره، 286».
تفکر و تدبر:
"تدبر"، با "تفکر و تعقل" فرق دارد. تفکر این است که ذهن روی دادهها و معلومات کار کند تا مجهولی را معلوم سازد، مانند مسائل حساب و ریاضی. تعقل آن است که آدمی با دلایل و براهین به شناخت برسد، یعنی حتی اگر تصمیمی برای آینده گرفت، بر اساس شناخت و آگاهی و ادلهی معقول باشد. اما "تدبر"، یعنی ظاهر بین مباش، و پشت قضیه را هم ببین، نتیجه را هم ببین! از این رو "تدبیر" را به معنای "پشت سر هم قرار دادن" نیز آوردهاند. در مورد قرآن مجید فرمود:
«كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ» (ص/ 29)؛
ترجمه: قرآن کتاب بابرکتی است که آن را به سوی تو (ای پیامبر) فرستادیم تا (مردم) در آیات آن تدبّر کنند و تذکر [یادآوری، هشدار، پند» باشد برای اندیشمندان.
بنابراین، ژرفنگری در آیات، توجه به سابقهی آیات که وحی الهی است، پشت سر هم قرار دادن آیات و ...، برای اطلاع از عاقبت امور، درس، عبرت و بالتبع چارهاندیشی، میشود "تدبر".
بنابراین "تدبر"، اندیشیدن در ورای ظاهر است تا باطن روشن شود و عاقبت را نشان دهد. در مجموع "تدبر" عبارت است از: «اندیشه و تأمل در عواقب یک امر».
"تدبر" در سیره اهل بیت علیهم السلام
"تدبر" در سیره اهل بیت علیهم السلام نیز خارج از قواعد، چارچوب، اصول و تعاریف "تدبر در آیات قرآن مجید" نمیباشد، چرا که ایشان نه تنها خارج از قرآن کریم، فکر، اندیشه، منطق، نیت، اراده و عملی نداشتند، بلکه خود قرآن ناطق، قرآن مجسم، قرآن حیّ و عِدل قرآن مجید میباشند.
تدبر در سیره ایشان، یعنی نظر علل و به پیامدها و عواقب کارهای ایشان و تأمل در نتایج آنها. مانند: "تدبر" در ماجرای سقیفه و عواقبش، یا "تدبر" در ماجرای کربلا و عواقبش تا امروز.
کلیات و موارد:
شاید کسی نتواند که در موردی، سیرهی اهل عصمت علیهم السلام را پس از شناخت و تفکر، مورد "تدبر" نیز قرار دهد، اما توجه به "کلیات"، نه تنها ممکن است، بلکه لازم، ضروری و واجب است.
به عنوان مثال: سید الشهداء، امام حسین علیه السلام، در یک نیمروز عاشورا، هم لباس معمولی پوشیدند، هم لباس فاخر و هم لباس کهنه. خب، حالا بنده و شما چه کنیم؟!
امیرالمؤمنین علیه السلام، یک شب خوراک خود را در حال گرسنگی انفاق نمودند – یک شب هم به نان خشک و خرمایی قناعت کردند و یک روز هم در مزرعه، از بادمجان دهقان خود تناول نمودند. خب، حالا بنده و شما چه کنیم؟!
اما، کلیات ثابت است. به عنوان مثال: ضرورت امر به معروف و نهی از منکر – ضرورت صبر و استقامت در مقابل کفر و ظلم – ضرورت قناعت و دوری از اسراف – ضرورت مهربانی و حتی افتادگی در مقابل مؤمنان و شدت و محکمی در مقابل کفار «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ / الفتح، 29» - همکاری، همیاری و کمک در کارهای خوب و عدم همکاری و هم سویی در مواضع و کارهای ناشایست و ظلم و تعدی به یک دیگر، چنان که فرمود: « وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ - و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد / المائده، 2» - اینها همان اصول سیرهی ایشان میباشد.
و خلاصهاش همان رعایت "تقوا" میباشد که ابتدا در انجام واجبات و ترک محرمات تجلی یافته و متبلور میگردد و البته که نظر به عواقب تقوا و یا بیتقوایی، همان "تدبر" میباشد.
«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (القصص، 83)
ترجمه: اين سراى آخرت (بهشت تو) است كه آن را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين خواهان هيچ گونه برترىجويى و فسادى نيستند، و عاقبت [نيكو] براى تقواپيشگان است.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
منظور از "تدبر" در سیره اهل بیت علیهم السلام، بیشتر برداختن به کدام زوایه از زندگی آنان میباشد؟ (+ مبحثی درباره "تدبر" و تفاوتش با "تفکر")
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10205.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 979
- 14 اسفند 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون