چگونه یک انسان عاشورایی و آزاده باشیم؟ و چگونه یزیدها و شمرها را بشناسیم و از آنها دوری و حتی مبارزه کنیم؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
*- پیش از شناخت، محبّت یا بغض کسی به دل راه نمییابد و شناخت، محبّت و بغض (دشمنی) نیز باید ظهور و بروز داشته باشد و آشکار گردد تا اثر ببخشد.
*- آن که نتواند در درون و در راه خدا با هوای نفس و وساوس شیاطین جنّ و انس مبارزه کند، هرگز نمیتواند در بیرون با دشمنان مبارزه کند و عاشورایی شود.
از یک سو میدانیم که تا انسان دربند باشد و آزاد نشود، نمیتواند آزاده باشد و از سویی دیگر میدانیم که آدمی، مخلوق، نیازمند و بنده (عبد) است و هیچ گاه به آزادی محض نمیرسد.
دنیا، محدود و فانی میباشد، متاع دنیا قلیل است و آدمی نیز مالک خودش و دنیا نیست و قدرت و قوتی ندارد که بخواهد آزادانه هر کاری میخواهد به انجام رساند و به آن چه میخواهد دست یابد؛ بنابراین، «آزادی محض، وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد».
حال، اگر بپرسند: «انسان در بند و گرفتار چیست و چگونه میتواند آزاد شود؟» پاسخ این است که در بند و گرفتار همه چیز است، از بدن و هوای نفس خودش گرفته، تا اسارتهای بیرونی و تحمیلی و فقط یک راه نجات دارد که عبارت است از کنار زدن معبودها، إلهها و محبوبهای دروغین و جعلی؛ یعنی همان شناخت، باور و عمل به «لا إله الّا الله». لذا فرمود:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (الذاریات، 56)
- و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه [مرا] بپرستند.
یعنی رهایی، رشد، کمال و رفاه انسان، مرهون این است که فقط مرا بپرستد و بندگی کنه. هر چه انسان بیشتر به «لا إله» معرفت و باور پیدا کند و عمل نماید، به «الّا الله» نزدیکتر میشود و از قیود بندگی هر چه غیر اوست، آزاد میگردد و میتواند آزاده باشد.
عاشورایی بودن
مؤمن، متقی، دانشمند، فقیه، فیلسوف و عارف بودن، با «عاشورایی بودن»، فاصلۀ بسیاری دارد. هنگام حرکت سید الشهداء علیه السلام از مدینه، بسیاری از مردم مسلمان و مؤمن بودند - در میانشان افراد شاخص (خواص) نیز بسیار بودند - همگی امام را دوست داشتند و از اخبار نیز مطلع بودند - بسیاری با حکومت یزید لعنة الله علیه مخالف بودند - حتی هنگام حرکت، نزدیک به چهار هزار نفر با ایشان همراه شدند و البته مابقی نیامدند و این عده نیز در طول سفر کاهش یافتند، تا آنجا که در شب عاشورا، یکصد و ده بیست نفر بیشتر (از زن و مرد) باقی نماندند.
*- مسأله فقط این نبود که مردم مسلمان، راحت و آسایش را ترجیح میدادند، بلکه هر قیامی، افراد لایق و مستعد خود را میطلبد تا به نتیجۀ مطلوب برسد. زنانی چون: «زینب کبری، سکینه، رباب، ام کلثوم، فاطمه دختر امام مجتبی علیه السلام، رمله همسر امام مجتبی و مادر حضرات قاسم و عبدالله علیهم السلام - ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی ...؛ و مردانی چون: حضرات، امام سجاد، ابوالفضل العباس، علی اکبر، فرزندان امیرالمؤمنین، عون بن جعفر ... علیهم السلام و حتی کسانی در آخرین فرصتها پیوستند، چون حرّ و پسرانش. بنابراین، در میان آن جمعیت انبوه از مؤمنان و مسلمانان، فقط همین تعداد از قابلیت «عاشورایی» شدن برخوردار بودند.
●- اما در عین حال، نه تنها راه «عاشورایی» بودن بسته نیست، بلکه به همگان تأکید شده است که بشتابید «عاشورایی» شوید؛ خواه مرد باشید یا زن - پیر و سالخورده باشید یا نوجوان و جوان - فقیه و دانشمند باشید، یا از عامّۀ مردم؛ چنان که در عاشورا چنین بود و از هر قشری، یک یا چند نفر «عاشورایی» شدند.
مراتب «عاشورایی» شدن
«عاشورایی شدن»، شعاری و احساسی نیست، بلکه مانند هر شدن دیگری، مراتبی دارد که باید طی شود. اگر کسی بپرسد: «برای دکتری مهندسی برق شدن، چه کنم؟»، میگویید: «برو تحصیل کن، از ابتدا تا دانشگاه و ...»
*- مرتبه اول، «شناخت و معرفت» است؛ تا کسی توحید، معاد، پیامبراکرم و اهل عصمت علیهم السلام، قرآن مجید، اسلام و احکام را نشناسد که حتی نمیتواند مسلمان شود، چه رسد به این که «عاشورایی» شود! مقصود این نیست که هر کسی باید ابتدا علیم، حکیم و فقیه شود، بلکه سعی کند به حد خود، هر چه بیشتر بشناسد. چگونه کسی که ولایت، امامت و امام حسین علیه السلام را نمیشناسد، میتواند «عاشورایی» شود؟!
*- مرتبه دوم، «ایمان» به آن شناخت است؛ چرا که صرف شناخت به تنهایی کافی نیست؛ ابلیس لعین، خداوند سبحان را میشناخت و لشکریان یزید نیز امام حسین علیه السلام را میشناختند! بلکه ایمان به این شناخت باید به قلب وارد شود؛ یعنی قلب آدمی بدان مطمئن گردد و امنیت خود را در آن ببیند.
*- مرتبه سوم، «محبّت» است. آدمی به سوی کسی میرود که او را دوست دارد و کاری انجام میدهد که آن را دوست دارد؛ پس «محبّت»، ریشه و اساس هر موضع و کاری میباشد. کسی که خدا، رسول، اهل بیت علیهم السلام را دوست نداشته باشد، در پی آنان نمیرود.
*- مرتبه چهارم، «مودّت» است، یعنی ظاهر نمودن آن محبّت قلبی. تا محبّتی که در قلب انسان جای گرفته، در گفتار و کردار، در مواضع و عمل بیرون نریزد، هیچ فایدهای ندارد. لذا فرمود: «بگو اجر رسالت [نتیجه رسالت]، مودّت اهل بیت من است»، یعنی ابتدا بشناس، سپس دوست داشته باشد و سپس این محبّت را ظاهر کن.
نکته: گمان نشود که رسیدن به این مراحل، دهها سال زمان میخواهد؛ شاید کسی ظرف چند ساعت و یا یک شب، تمامی این مراحل را به حدّ خود بگذارند و «عاشورایی» شود، مانند حرّ.
شناخت یزیدها و شمرها
شناخت ظاهری و شناسنامهای و تاریخی سیدالشهداء علیه السلام، کار سختی نیست؛ هر کافری که کمی تاریخ بخواند، میتواند بشناسد! شناخت ظاهری دشمنان، معاویهها، یزیدها و شمرهای زمان نیز کار دشواری نیست، چنان که میتوان گفت: «سران نظامات سلطه و در رأس همه شیطان بزرگ امریکا، مصادیق همانها در عصر ما میباشند»؛ اما شناخت حقیقی، به غیر از علم و آگاهی، بصیرت میخواهد، ژرف بینی میخواهد، مستلزم مطالعه به همراه تفکر و تعقل، دیدن نشانهها و ... میباشد و البته که «ایمان و تقوا»، نور آگاهی، هدایت و بصیرت میشود و نیز انسان را به آزادی و آزادگی میرساند.
اخلاق حسینی (ع) و روحیۀ جهادی
«اخلاق»، یعنی «موضعگیری»؛ بنابراین تا کسی در تمامی شئون و امور فردی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و سبک زندگی، مواضع حسینی (ع) نداشته باشد، نمیتواند «عاشورایی» شود.
در زیارت عاشورا، خدمت ایشان اعلام مواضع میکنید و میگویید:
«یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ ... وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، وَالنَّاصِبِينَ لَكُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ، إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ، وَوَلِيٌّ لِمَنْ والاكُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ»
- ای اباعبدالله من به خدا و رسولش و امیرمؤمنان و فاطمه و حُسن تقرّب (نزدیکی) میجویم، به دوستی تو، با پذیرش ولایت تو ... و به خدا تقرّب میجویم و پس از آن به شما نیز با دوستی نسبت به شما و دوستی نسبت به دوستان شما و به بیزاری از دشمنانتان و برپاکنندگان جنگ با شما و به بیزاری از شیعیان و پیروان آنها؛ من در صلحم با کسی که با شما صلح کرد و در جنگم با کسی که با شما جنگید و دوستم با کسی که شما را دوست داشت و دشمنم با کسی که شما را دشمن داشت.
این اذعانها و اقرارها، همه اعلام مواضع میباشند که باید صادقانه باشند و صداقت در عمل ثابت میگردد؛ یعنی همان «مودّت».
●- از خود بپرسیم: آیا واقعاً تمامی شیعیان حضرت را دوست داریم؟! آیا واقعاً نسبت به تمامی دشمنان، پیروان و دوستان آنها، دشمنی داریم و از آنها دوری میجوییم؟ یا حسین حسین (ع) گویان، چشممان به عنایت آنهاست، دستمان به سویشان دراز است، و در شئون و امور گوناگون، از آنها تعریف، تمجید و تقلید مینماییم؟!
«جهاد» یعنی «تلاش دشمنستیز» و تا کسی از روحیۀ جهادی برخوردار نباشد و این روحیه را در خود حفظ و تقویت ننماید، نمیتواند یک مجاهد و یک عاشورایی باشد.
این اخلاق و مواضع، فقط در جبهه و جنگ نیست، بلکه تمامی مواضع و شئون را در برمی گیرد؛ امام حسین علیه السلام فرمودند: «به من فحاشی کردند و صبر کردم، اموالم را مصادره نمودند و صبر کردم و ...»، اما برخی، در عین ادعای تشیع و امام حسینی (ع) بودن، آنقدر متکبرند که اگر کسی پاسخ سلامشان را دیر بدهد، دیگر به او پشت میکنند! سید الشهداء علیه السلام، هر چه داشت از جان و مال را برای خدا به میدان آورد، اما برخی حاضر نیستند کمی از مال، موقعیت، شهرت و راحت خود، در راه خدا دست بکشند.
●- بنابراین، برای «عاشورایی» شدن، باید به خود زحمت بدهیم؛ بشناسیم، محبت و مودّت را در خود تقویت نماییم، اهل ولایت باشیم، تبعیت نماییم، بصیرت به خرج دهیم، دوست و دشمن را بیشتر بشناسیم ... و از جمیع جهات و با تمام قوا به میدان بیاییم.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار؛ متشکریم.
پرسش:
چگونه یک انسان عاشورایی و آزاده باشیم؟ و چگونه یزیدها و شمرها را بشناسیم و از آنها دوری و حتی مبارزه کنیم؟
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/etc/12752.html
@x_shobhe
- تعداد بازدید : 266
- 29 تیر 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون