پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): شاید اگر بپرسیم "فرهنگ چیست؟، بیشتر به پاسخ نزدیک شویم تا این که بپرسیم: «فرهنگ یعنی چه؟»، چرا که وقتی از معنی واژه سؤال میشود، پاسخش واژهی دیگری است که مفهوم را بیشتر برساند، مثل آن که بگویند: « فرهنگ به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان)» و بدیهی است که این معنی کلمه یا واژه، آن چیزی نیست که به دنبال آن هستیم. اما اگر سؤال شود: «فرهنگ چیست؟»، تعاریفی به دست میآید که بر اساس آن بتوان برنامهریزی و فرهنگ سازی نمود.
برای "چیستی فرهنگ" نیز در ادبیاتها و نگرشهای متفاوت در سرتاسر عالم، تعاریف گوناگونی ارائه شده است که البته اغلب شبیه و یا نزدیک به هم میباشند، مانند:
●- «فرهنگ عبارت است مجموعهای از عقاید، عادات، فرمها، و هنرهای متعلق به جمع از انسانها در زمان و مكان مشخص»
●- «فرهنگ عبارت است از سیستم رفتارها و حالتهای متكی برضمیر ناخودآگاه»
●- «فرهنگ عبارت است از ارتباط متقابل سه عامل: ارزشها با روابط و ساختارها اجتماع »
●- و ...
فرهنگ در زبان فارسی:
اما به نظر میرسد که معنی کلمه "فرهنگ" در زبان فارسی، بسیار جامعتر است و بالتبع بیانگر «چیستی فرهنگ» نیز میباشد.
كلمهی فارسی «فرهنگ»، از دو حرف «فره» به معنای «شكوه و عظمت» و «هنگ» به معنای «سنگ – یا سنگ ترازو» برای «كشيدن» و «سنگينی» و «وقار» میباشد.
در این معنا، آن چه به یک شخص و یا جامعه، شکوه، عظمت، وقار و سنگینی میبخشد، "فرهنگ" نامیده میشود و متقابلاً به اندیشهها یا رفتارهای مغایر و ضدارزشی، «ضد فرهنگ» یا «فرهنگ منحط» گفته میشود.
معنای ساده:
نمیشود برای "فرهنگ" معنای ساده ارائه نمود. شاید بتوان گفت که مجموعهای از بافت شخصیتی، هویتی، بینشی، دانشی، بصیرتی، آداب و رسوم، آمال، آرزوها یا آرمانها و اهداف و بالاخره خروجیاش در رفتار یک جامعه، "فرهنگ" آن جامعه میباشد.
تفکیک موضوعی:
البته که وقتی معنای فرهنگ اینگونه جامع و تمام شمول شد، هر کاری و هر عرصهای، "فرهنگ" خودش را دارد. از فرهنگ خورد و خوراک گرفته، تا فرهنگ پوشش، فرهنگ رانندگی، فرهنگ روابط با اعضای خانواده (فرهنگ خانوادگی)، فرهنگ روابط با همسایه، فرهنگ روابط اجتماعی، فرهنگ سلامت، فرهنگ ازدواج، فرهنگ مصرف، فرهنگ تولید، فرهنگ اداری، فرهنگ سیاسی و حکومتی ... و بالاخره فرهنگ دینی و مذهبی [که در اسلام تمامی موارد فردی و اجتماعی را شامل میگردد].
وحدت / التقاط
اگر فرهنگها در هر امری، مکمل یکدیگر و در راستای هدفی واحد بودند، وحدت فرهنگی به وجود میآید؛ اما اگر فرهنگها مغایر با هم و با هدف نهایی شدند، حتماً و یقیناً التقاط فرهنگی را حاکم میکند. مثل فرد یا جامعهای که در فرهنگ دینی خود معتقد به توحید و معاد باشد، در فرهنگ عبادی خود اهل نماز و روزه باشد، اما در فرهنگ اقتصادی، یا فرهنگ پوشش، یا فرهنگ ازدواج، یا فرهنگ تفریح و ...، پیرو الگوهای غربی و مغایر با فرهنگ اسلامی باشد.
اخلاق:
شاید بتوان گفت که استاد اخلاق، آیت الله حائری شیرازی، سادهترین و در عین حال بهترین و جامعترین تعریف را از اخلاق بیان نمودهاند: «اخلاق، یعنی موضعگیری». پس موضعگیری هر کسی در مقابل هر چیزی، اخلاق او در آن مورد میباشد.
با این تعریف، معانی اعتقادی نیز روشن میشود. وقتی گفته میشود که «متخلق شوید به اخلاق الله»، معلوم میشود که خدا نیز اخلاق دارد، یعنی موضعگیری دارد. مواضع نظر رحمت او، به مؤمن و کافر، یا متقی و فاسق، یا عادل و ظالم، یکسان نمیباشد.
همین طور است بیان نورانی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله که فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» - یعنی همانا من مبعوث شدم برای به کمال رساندن مکارم اخلاقی.
همه میدانیم که تمامی انبیای الهی علیهم السلام، برای روشن کردن عقول و بیدار کردن فطرتها در خداشناسی و خدا پرستی (توحید) و شناساندن و باور بازگشت به سوی او (معاد) گسیل شدهاند، اما در اینجا میبینیم که فرمود «برای اکمال مکارم اخلاقی»! حال آیا این دو هدف مغایر یا حتی متفاوت با هم هستند؟ خیر. بلکه اخلاق، موضعگیری نسبت به توحید و معاد را نیز شامل میگردد و سایر مواضع را در جهت آن تبیین و اصلاح مینماید.
از چگونگی موضعگیری نسبت به اصول دین گرفته، تا عبادات، واجبات و محرمات ...، تا موضعگیری مقابل پدر، مادر، فرزند و خویشان و همسایگان و دوستان، تا موضعگیری در برابر چگونگی کسب معاش، در برابر حقوق مردم، و حتی چگونگی موضعگیری در رابطه با حیوانات، نباتات، جامدات، فضای سبز، آلودگی فضا، مکان و یا آلودگی صوتی ...، تا مواضع اقتصادی و سیاسی، همه نمودهای "اخلاقی" میباشند.
ذاتی و یا اکتسابی:
هم فرهنگ انسانی ریشههای ذاتی دارد و هم اخلاق انسانی، و هم فرهنگ انسانی ساختاری و اکتسابی است و هم اخلاق انسانی.
بیتردید اگر قوه و استعداد حالتی در انسان نباشد، هرگز آن را نمیشناسد و به آن دست نمییابد.
عقل و بدیهیات اولیهی عقلی که پایهها و ابزار شناخت انسان است و هم چنین "حب و بغض" قلبی، که سبب گرایش یا نفرت، کُنش و واکنش، دوری یا نزدیکی میگردد، همه ذاتی میباشند؛ اما نیروی آن ذاتی است، نه مصداق بیرونی و عملیاتی آن. مثلاً در قرآن کریم تصریح شده که همه ایمان دارند، برخی به خدا و برخی به طاغوت – همه کفر دارند، برخی به خدا و برخی به طاغوت. همه مجاهدات و حتی جنگ میکنند، برخی در راه خدا و برخی در راه طاغوت – و همگان حب و بغض دارند، برخی به دنیا و مظاهرش، برخی به خدا و جمال و جلالش.
اگر در انسان میل و امکان "شناخت" نبود، اگر عشق به کمال [در عرصههای گوناگون، مثل علم، قدرت، زیبایی، رحمت، رأفت و ...) نبود، فرهنگ و اخلاقی هم در کار نبود.
از سوی دیگر، میدانیم که انسان قابلیت و استعداد "شدن" را دارد و از این رو "تعلیم و تربیت پذیر" است، پس آن نیروها و استعدادهای ذاتی، با تعلیم و تربیت، جهت مییابند و فرهنگ و اخلاق را شکل میدهند.
متغیرها:
به جهت نیروها و حالاتی چون عقل، شناخت، حب و بعغض، اراده و ...، انسان هدفگذار میشود و میتواند که فرهنگ و اخلاق خود را تغییر دهد؛ بدیهی است که اگر چنین نبود، دیگر "شدن" معنایی نداشت و بالتبع "تعلیم و تربیت" چه توسط انبیا و اولیای الهی و چه توسط اسباب و واسطههای دیگر (والدین، محیط، رسانهها، دانشگاهها، نهادهای فرهنگ سازی و ...)، محقق شدنی نبود.
مثال: بسیار دیدهایم که یک ایرانی مسلمان، وقتی به خارج از کشور میرود، ظرف مدت کوتاه یا بلندی، فرهنگ و اخلاقش متغیر میگردد؛ و هم چنین بسیار دیدهایم یک غیر مسلمان اروپایی را که در فرهنگ غرب رشد یافته و با اخلاق آنها میزیسته، وقتی مسلمان میشود، انقلاب و دگرگونی بزرگی در فرهنگ و اخلاق خود ایجاد مینماید.
اخلاق اولیه و ثانویه:
بیان شد که "اخلاق" یعنی موضعگیری. یک انسان وقتی به دنیا میآید، اخلاقش همان اخلاق حیوان است، چرا که هنوز مرحلهی زندگی حیوانی را طی میکند. پس همچون حیوانات «شهوت و غضب» ریشه و عامل اصلی مواضع اوست. به دنبال خوردن و آشامیدن و رفع نیازهای بدنِ حیوانیِ خود است و نسبت به آن چه این بدن و شهوات (امیال نفسانی) او را به مخاطره بیاندازد، غضب دارد، پس دوری و یا مقابله میکند.
اما، این انسان، چون در بهترین اندازهها و قوامها خلق شده است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ / التین، 4»؛ روح انسانیاش قابل رشد است. پس اگر تحت تعلیم و تربیت صحیح قرار گرفت، انسان میشود [با فرهنگ و اخلاق انسانی]، و اگر قرار نگرفت، هم چنان حیوان میماند.
از این رو میگویند: «اسلام آمده، تا از حیوان انسان بسازد».
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
معنای ساده و روشن «فرهنگ و اخلاق» چیست؟ آیا ذاتی هستند یا اکتسابی؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7415.html
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
گوناگون