- و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوست داشتن خدا دوست مىدارند؛ ولى كسانى كه ايمان آوردهاند شدت محبتشان (محبوب غایی آنها) خداوند است. كسانى كه ستم نمودهاند [محبوبهای دیگر را جایگزین نمودند]، اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند، تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.
- كسى كه دوستىها و دشمنىهايش براى خدا باشد و براى خدا عطا و بخشش نمايد و براى خدا از بخشش امتناع ورزد، او از کسانی است که ايمانش كامل شده است.
محبّت، ریشه و اساس هر چیزی است و رسیدن به محبوب، هدف نهایی از هر کاری میباشد. هر کسی در راه و برای رسیدن به محبوبش حرکت میکند.
شرح بیشتر
اصل حالت و کِششی به نام محبّت، صرف نظر از محبوبها، چیزی نیست که کسی بخواهد آن را از بیرون کسب کند، یا با مطالعۀ کتب به دست آورد، یا از دیگری بیاموزد؛ بلکه «محبّت» در فطرت انسان نهادینه شده است؛ حَبی (دانهای) است که خداوند سبحان در دل انسان کاشته، و کار قلب (جان و روح)، دوست داشتن است که نقطۀ مقابلش «بغض - بدن آمدن» میباشد.
آدمی، خیلی چیزها را میشناسد، از خداوند سبحان گرفته تا چیزهایی در جهان هستی. شناخت مقدم هست، اما هر کسی در نهایت به سوی محبوبش روان میشود، نه چیزی که آن را شناخته؛ چرا که «مُحبّ، مایل به لقای محبوب است».
به زندگی نگاه کنیم! دوست داشتن، هم ریشۀ هر کاری است و هم انگیزه برای انجام هر کاری، و نزدیک شدن به محبوب هدف است.
خانواده، مبتنی بر «محبّت» استوار میماند - اجتماع نیز بر پایه «محبّت» که به آن «نوع دوستی» میگویند، مستحکم میگردد - دفاع از وطن یا هر حریمی، به خاطر «محبّت» است و هر رویکردی نیز ریشه در «محبّت» دارد.
به شدت «محبّت»، عشق میگویند و خداوند سبحان، تمامی بندگانش را عاشق خود آفریده است؛ چنان که همگان عاشق کمال هستند و نه برای کمال حدّی قائلند و نه برای عشق خودشان به کمال، مرزی قائلند، لذا بیحدّ، عاشق کمال محض میباشند؛ اما برخی، دیگرانی را جایگزین او میکنند!
شاید گمان شود که «محبوبها» بسیارند، مثل این که انسان خودش را دوست دارد، خانوادهاش را دوست دارد، خویشان، دوستان و هموطنانش را دوست دارد، و هم چنین سلامتی، موفقیت و مادیات را که ابزار میباشند نیز دوست دارد! اما، این دوست داشتنها، مانند حلقههای یک زنجیر به هم متصلند، تا به حلقۀ آخر، یعنی «محبوب غایی» برسند. چنان که آدمی کسب و کار را برای به دست آوردن پول و درآمد دوست دارد، پول را برای تأمین معاش دوست دارد، تأمین معاش را برای رفاه و لذت در زندگی دوست دارد؛ اما حلقۀ آخر که همه را به خاطر او دوست دارد، یا خداست یا متاع دنیا و قسم سومی ندارد!
در آیه فرمود: برخی از انسانها، چیزهای دیگری را جایگزین خدا میکنند و آن محبّتی که باید به خدا داشته باشند را به آن جعلیهای جایگزین شده برای عشق فطری به خدا اختصاص میدهند، اما شدت محبت و محبوب غایی مؤمنان، الله جلّ جلاله میباشد.
خداوند سبحان، خودش هم محبوب است و هم مُحبّ؛ چنان که فرمود: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ - و خداوند پاکی طلبان را دوست دارد» - «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ - خداوند، نیکان را دوست دارد» - «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ - خداوند، توکل کنندگان را دوست دارد» و سایر مواردی که در آیات بیان شده است؛ و باید دقت کنیم که در این آیات، بحث از «محبّت خدا به بندگانش» میباشد و فرمود: خداوند متعال، هر که را دوست داشته باشد، میبخشد، یعنی علت و ریشۀ بخشش و پوشش نیز محبّت اوست:
- بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزندۀ رحیم است.
فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام پرسید: «آیا حبّ و بغض از نشانههای ایمان است؟» آن حضرت فرمودند: «هَلِ الإیمَانُ إلَّا الحُبّ وَ البُغض - آیا ایمان چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟» (الکافی، ج 2، ص 125)؛ یعنی دوست داشتن و بد آمدن، از نشانههای ایمان نیست، بلکه خود ایمان است. لذا نه تنها «تولی و تبری - نزدیکی و دوری جستن»، اصل اساسی اسلام میباشد، بلکه اساساً هر حرکت آدمی، به خاطر دوری از چیزی و نزدیکی به چیز دیگریست که آن را دوست دارد.
امام صادق علیه السلام، بر دوست داشتن خدا و بالتبع دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خدا، انجام هر کار خیری برای خدا، و انجام ندادن به خاطر خدا، تأکید نمودند و فرمودند این کمال ایمان است؛ چرا که آدمی هر کاری را به خاطر محبّتش به محبوب انجام میدهد و محبوب غایی مؤمنان، خداوند است.