تمامی تکاپوهای مادی و معنوی انسان، برای برقراری "ارتباطات سه گانه" میباشد / بخش اول
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ و صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
سلام دوستان؛
ارتباطات امری نیست که تازه ایجاد شده باشد، از وقتی آدم علیه السلام خلق شد و هم زمان حوّا علیهاالسلام، به عنوان همسر و مادر فرزندانش خلق شد، این ارتباطات بوده و هست و خواهد بود؛ و پیش از خلقت او نیز تمامی موجودات به هم پیوسته و مرتبط بودند. منتهی هر چه نسل انسان بیشتر تکثیر مییابد و منتشر میشود، و هر چه علم بشر بیشتر رشد میکند، به ضرورت، اهمیت، جایگاه و نقش "ارتباطات"، در سلامت و رشد خودش و جامعه، بیشتر پیمیبرد.
اگر خوب به انسان و حیاتش بنگریم، متوجه میشویم که «تمامی تکاپوهای مادی و معنوی انسان، برای برقراری "ارتباطات سه گانه" میباشد"؛ ارتباطاتی که نه تنها گریزی از آنها ندارد، بلکه رفع تمامی نواقص مادی و معنوی خود و دفع تمامی خطرات و مُهلکات خود را در گرو چگونگی برقراری این سه دسته ارتباطات میبیند.
"ارتباط"، ممکن است از روی اجبار باشد و یا اختیار –عاقلانه باشد، یا جاهلانه (بیخردانه) – عالمانه و حکیمانه باشد، یا از روی نادانی و بیبصیرتی - از روی محبت، میل و جاذبه باشد، یا از روی تنفر و دافعه – در جهت نزدیکی (قرب) و تولا (ولایت پذیری) باشد و یا دوری (بُعد) و انزجار (تبرا)، ممکن است ارتباط با انسان باشد، یا با گیاه و حیوان ... و حتی عوالم دیگر حقیقی و یا حتی خیالی؛ در هر حال هر چه که باشد، نوعی "ارتباط" است.
ارتباطات بشر را که به حسب ظاهر غیر قابل شمارش میباشند، میتوان به دستهی کلی تقسیم نمود:
یک – ارتباط با خودش؛
دو – ارتباط با خدایش (خالق، مالک و ربّ حقیقی یا اربابها متفرق و کاذبش)؛
سه – ارتباط با عالم بیرون از خودش (دیگران – اعم از انسانها و یا هر دسته از سایر موجودات).
بخش اول – ارتباط با خود
اولین ارتباط آدمی، "ارتباط با خود" است، چرا که ابتدا خودش را میبیند و میشناسد و خود را میخواهد. و در ارتباط با خود نیز پیش از هر چیزی، بدن و خود مادیاش را میبیند و میشناسد. هنوز چشم باز نکرده، از روی غریزه هم که شده، با احساس گرسنگی و تشنگی آشنا میشود و نیازش به خوردن و آشامیدن را برای بقا، میشناسد و به دنبال شیر میگردد و میداند که برای خوردن و نوشیدن، هیچ امکانی به جز مکیدن ندارد و ... .
چرا دختر در 9 سالگی و پسر در 15 سالگی، مکلف میشود، یعنی خداوند متعال او را مخاطب قرار میدهد؟ چون تا پیش از آن، جز بدن و ماده را نمیشناسد و نمیتواند بشناسد. قویترین قوای او در این دوران که به آن دوران کودکی گفته میشود، "توهم و تخیل" است، نه "تفکر و تعقل"، لذا بازی را دوست دارد و خوب بازی میکند و خوب در بازی نقش خود را حس و باور میکند. فقط خدا نکند که تا آخر عمر، کودک بماند و به بازی بر اساس تخیلاتش مغشول شود و وقتی بزرگ شود که دیگر فایدهای ندارد و به عالم دیگری انتقال یافته است! عالمی که دیگر تفکر، تعقل و تدبر و عمل عاقلانه و عالمانه، ممکن نیست و به کارش نمیآید.
این آدم، برای برقراری ارتباطات لازم، خوب و مفید با خودش، ناچار است که خودش را بشناسد؛ هر چه درستتر و بیشتر بشناسد، ارتباطات سالمتر و کاملتری با خودش بر قرار میکند.
او باید، جسمش را بشناسد، روحش را بشناسد، روانش را بشناسد، خواستههای مادی و معنویاش را بشناسد، خیر و شرش و سود و ضررش را بشناسد ... ، اما چگونه؟!
ابزار شناخت به او داده شده است، به لحاظ مادی چشم و گوش دارد، میبیند و میشنود، که تا این حد، حیوانات از او قویترند. او هرگز نمیتواند مانند یک مگس ببیند و یا مانند یک فیل بشنود و یا مانند سگ، با بویایی بشناسد؛ اما به او چشم و گوش باطن و نیز عقل و قلب نیز داده شده است، که نه تنها معلوماتی به صورت فطری در آنها نهادینه شده است، بلکه قالب دقیق برای هر شناختی و میزانی برای درک هر حقیقتی میباشند.
او با حواس طبیعی، ویروس کرونا را میشناسد، آثارش در مبتلایات را نیز میبیند؛ اما این که حکم دهد، همهگیر است، مُهلک است و باید برای جلوگیری از ابتلا، مبارزه کرد، کار حواس پنجگانهی او نییست، بلکه کار عقلی است که به نور علم میبیند.
«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (النّحل، 78)
ترجمه: و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى دانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل (قلب – جان - روح) قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد!
اما، مهم این است که عقل به نور علم میبیند؛ پس انسان برای شناخت خودش، از همان لحظهای که به دنیا میآید، نیاز به "علم" دارد؛ ولی این علم را چگونه کسب کند؟ نه تنها او نمیتواند تمامی عوالم مادی را ببیند و تجربه کند، بلکه حیات، به ماده اختصاص و انحصار ندارد و خودش این را درک میکند.
هر علمی، با "کلمه" ظهور مییابد و تبیین میشود و سپس با قلمی در "کتاب" ثبت میگردد و سپس توسط "معلم"، به خواهانش تعلیم میگردد.
خداوند سبحان، با "امر" خود، علم و حکمت و قدرت و مشیت و در یک کلمه رحمت خود را ظاهر میکند و در عالم خلق تجلی میکند «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ – ابداع (پدید آوردن بدون نقشه، و هستى بخش) آسمانها و زمين اوست! و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مىگويد: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مىشود / البقره، 117»؛ پس کار "کلمه" با آغاز میشود؛ سپس آن را با قلم در دو کتاب ثبت میکند، یکی "کتاب خلقت" است و دیگری "کتاب وحی"، و امر میکند که هر دو را بخوان که خواندن هیچ کدام به تنهایی، کافی نیست. در کتاب وحی نیز میفرماید که کتاب خلقت را بخوان.
بنابراین، باید برای خودشناسی، به خود و عالم اطراف و خلقت توجه نمود؛ اما به صرف توجه، کاری از پیش نمیرود، حیوانات نیز عالم اطراف خود را میبینند و یک شناخت حیوانی پیدا میکنند، اما نیاز بشر، به مراتب بیش از است!
انسان عاقل، نمیخواهد شناختش از خود، مانند خروجی یک دستگاه اسکن باشد، و فقط اعضا، سلولها، سلسله عصبها، اجزای دستگاه گوارش و یا طول رگها، مویرگها و رودههایش را بشناسد؛ بلکه میخواهد روح و روان خود را نیز بشناسد – علل جادبهها و دافعههای غیر مادی را بشناسد – عقل و عشق را بشناسد – آرزوها و وسوسهها بشناسد – امیدها و ترسها و عللش را بشناسد – علل ایمانش به برخی و کفرش به برخی دیگر را بشناسد – علل محبتها و تنفرهایش را بشناسد ... و بالاخره آن که از عاقبت مادی و معنوی خود با خبر شود. البته آخرت مادیش را با چشم میبیند که خاک میشود، اما آیا حیاتش همینمقدار کوتاه، بیمعنا و بیهدف است؟!
حال این علوم را از کجا کسب کند؟! کتاب خلقت پیش روی اوست و میتواند مطالعه کند، اما نگاه او به خلقت و طبیعت، مانند نگاه یک کودک است، به یک ابریارانه! چون از آن هیچ نمیفهمد، آن را نیز ابزار بازی میبیند. لذا در کنار کتاب خلقت، یک معرفینامه (کاتالوگ) نیز لازم است؛ پس، کتاب وحی، قرآن مجید را به همراه معلمانش میفرستد و میفرماید: خودت را اینجا بشناس؛ چرا که در این کتاب به صورت کامل تعریف و البته راهنمایی شدهای:
«لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (الأنبیاء، 10)
ترجمه: ما بر شما كتابى نازل كرديم كه یاد (تعریف شما) شما در آن است! آيا نمىاندیشید؟!
چه کسی به جز خالق انسان، که اندازههایش را نیز او گذاشته و به تمامی احوال مادی و معنوی او، علیم، بصیر و خبیر (با خبرترین) است، میتواند انسان را به خودش چنان معرفی کند، که به تمامی احوال ظاهری و باطنی و نیز از کجا آمده، کجا هست، و به کجا میرودش، علم یابد؟ و چه کسی به جز او، میتواند برای سالم رسیدنش به مقصدی که او تعیین نموده، نقشه راه بدهد، برایش معلم و مربی و راهنما بفرستد، به او بگوید که چه باید بکند و چه نباید بکند تا سالم به مقصد برسد؟!
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق، 16)
ترجمه: به درستی که ما انسان را آفريديم [نه از هیچ پدید آمده، نه خودش خود را آفریده و نه دیگری او را به وجود آورده است] و آنچه را كه نفسش بدان سبب در او وسوسه مىكند مىدانيم و ما به او از رگ گردنش نزديكتريم.
بنابراین، بدون هیچ تعارف و استثنایی، تا کسی قرآن مجید را قرائت ننماید، آیاتش را از معلمانش تعلیم نگیرد، در آن آیات و علوم تفکر و تعقل ننماید، خود را نخواهد شناخت و بالتبع، خدا و دیگران را نیز نخواهد شناخت، لذا مبتنی بر تخیلاتش، به بازی و بازیگری ادامه خواهد داد. او زندگی را در خواب غفلت میگذراند، در این خواب رؤیاهایی خوشایند و یا ناخوشایند میبیند، خوشحال و ناراحت میشود و ...، اما همه صورت و تصویر هستند و واقعیت خارجی ندارند؛ اما وقتی بیدار میشود، متوجه میشود که عالم واقع، چیز دیگری است؛ اما او، وقتی بیدار میشود که دیگر مُرده است و در این عالَم نیست! «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا - مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار میشوند»!
[این روایت ، هم از پیامبر اکرم و هم از امیرالمؤمنین، امام علی علیهما السلام نقل شده است / خصائص الأئمة ع، شریف الرضی، محقق امینی، ص 112].
مشارکت و همافزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
یادداشت:
تمامی تکاپوهای مادی و معنوی انسان، برای برقراری "ارتباطات سه گانه" میباشد.
متن (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10650.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 1097
- 6 آبان 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت
نظرات کاربران
میخواستم در باره فرق میان ارتباطات مادی و معنوی انسانها معومات پیدا کنم
سایت - ما در جهان مادی زندگی میکنیم، پس حتی نماز که عالیترین ارتباط عبد با معبود میباشد، با بدن و الفاظ به انجام میرسد. لذا هر ارتباطی که با مقاصدی بالاتر از اهداف مادی برقرار شود، یک ارتباط معنوی میباشد. مسلمان، هر چه میکند، با قصد «قربة الی الله» میباشد، پس سادهترین ارتباطات مادی او نیز یک ارتباط معنوی و ارزشمند می باشد.