اگر دیدی زیاد خدا را یاد نمیکنی و زیاد هم حال و حوصلۀ حرف زدن با خدا را نداری، بدان که زیاد هم دوستش نداری! تناسب محبّت با ارتباط، یک قاعده و نشانۀ کلّی است.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
در هر امری، «شناخت» مقدم است، یعنی ابتدا باید بشناسی؛ اما همه چیز به «شناخت» محدود و ختم نمیشود. انسان افراد و اشیای بسیاری را میشناسد و چه بسا با هیچ کدام کاری نداشته باشد.
«خداشناسی» هم از این قاعده مستثنی نیست؛ گام نخست و بسیار مهم است؛ اما همه چیز نیست؛ در قرآن کریم بارها فرموده که کفار نیز خدا را میشناسند و حتی به حکم عقل و یا حتی در زبان نیز به وجودش اذعان دارند!
«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (المؤمنون، 85)
- بگو: «زمين و كسانى كه در آن هستند از آن كيست، اگر شما مىدانيد؟! * بزودى (فوری در پاسخ تو) مىگويند: «همه از آن خداست!» بگو: «آيا متذكّر نمىشويد؟!»
مرتبۀ بعدی این است که اسلام بیاوری، تسلیم امر او شوی و اطاعتش کنی! این نیز بسیار مهم است و بدون این تسلیم، به هیچ جا نمیرسی؛ اما ممک است که انسان به دلایل گوناگونی تسلیم یک واقعیت، یک جریان حاکم و یا شرایط شود؛ مانند کسی که رفع نیاز، دفع مشکل، امنیت و رفاه خود را در تسلیم شدن میبیند؛ هر چند قبول یا باور نداشته باشد:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (الحجرات، 14)
- عربها (باديه نشينان) گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولى بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزى از پاداش كارهاى شما را فروگذار نمىكند، خداوند، آمرزندۀ مهربان است»
در مرتبۀ بعدی، ممکن است کسی ایمان هم بیاورد، یعنی یقین کند که خدا و معاد هست و اسلام حق است و امنیت و نجاتش نیز در بندگی واطاعت از اوست؛ اما اینها را دوست نداشته باشد!
پس، مهم این است که انسان به مرتبۀ «محبّت» و دوست داشتن خدا برسد، چنان که او بندگان مؤمنش را دوست دارد: «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ - خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند» (المائدة، 54).
●- وقتی آدمی کسی را دوست داشته باشد، دوست دارد که با محبوبش حرف بزند؛ و اساساً انسان دوست ندارد با غیر از محبوبش حرف بزند، مگر این که مجبور شود که آن هم به خاطر یک دوست داشتن دیگری میباشد؛ مثل بیماری که سلامتی را دوست دارد و مجبور است با پزشک حرف بزند؛ پس به واسطۀ دوست داشتن سلامتی خودش، حرف زدن با پزشک را هم دوست دارد، یا کسی که هنگام خرید، با فروشنده حرف میزند.
نه فقط حرف زدن مسقتیم با محبوب، بلکه آدمی دوست دارد از آن چه او دوست دارد سخن به میان آید و قلبش از سخنان دیگر متنفر است؛ حتی اگر محبّت کسی به غیر خدا بیشتر باشد، وقتی از خدا و وحدانیت او سخن به میان میآید، حالش بد میشود و مترصد است که این سخن تمام شود و از محبوبهایش (اگر چه متاع دنیا و یا حتی فساد باشد) سخن به میان آید.
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
- هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مىشود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مىگردد؛ امّا هنگامى كه از غیر او (محبوبهای دیگر) ياد مىشود، آنان خوشحال مىشوند.
●- بنابراین، «اگر دیدی زیاد هم حال و حوصلۀ حرف زدن با خدا را نداری، بدان که زیاد هم دوستش نداری!»
البته، ما با خدا زیاد حرف میزنیم، چه در نمازها، چه در دعاها و چه آن چه در دل به او سخنها داریم؛ اما بیشتر جنبۀ ارتباط بین رازق و مرزوق است، نه بین محبّ و محبوب! دائم او را میخوانیم و میگوییم: «این را بده و آن را بده - من خراب کردم، تو درستش کن و ...»! البته این نوع ارتباط، نه تنها بد و نکوهیده نیست، بلکه باید چنین باشد، چرا که ما مخلوق هستیم و او خالق، ما مرزوق هستیم و او رازق؛ ولی در نظر بگیرید که به دیدار محبوبی بروید و فقط به او بگویید: «این کار را برایم بکن، آن کار را برایم بکن، این را بده، آن را بده و ...»!
●- «نماز» والاترین و کاملترین شکل ارتباط و گفتگوی با خداوند سبحان است، چرا که خودش فرموده دست کم روزی 5 بار بیا و چنین با من سخن بگو؛ «قرآن مجید» هم که کلامالله است؛ دعاها نیز سراسر درخواست است، احکام نیز اطاعت و تسلیم است و انجام تمام اینها برای رشد و کمال خودمان ضروری و ارزشمند است، اما فرق است بین کسی که میگوید: «نمازم را اقامه کنم تا راحت شوم»، با کسی که میگوید: «دلم برای محبوبم تنگ شده، منتظرم اذن حضور (اذان) داده شود و بروم با او سخن بگویم» و یا به غیر از نمازهای واجب، از روی دلتنگی دو رکعت نماز اقامه کند - فرق است بین کسی که قرآن کریم را تلاوت میکند تا ثوابی ببرد، با کسی که میگوید: «محبوب من که پروردگار عالمیان است، مرا قابل دانسته و با من سخن فرموده؛ دلم برای کلامش تنگ شده، میخواهم قرآن بخوانم، تا مخاطب کلام او باشم».
همچنین فرق است بین کسی که گفتگویش با معبودِ محبوب را به اقامۀ نماز، تلاوت قرآن حکیم و دعا، خلاصه و محدود کرده، با کسی که دلش همیشه به یاد محبوب است، دائم میگوید: «خدایا! میدانم که دوستم داری و میدانی که خیلی دوستت دارم» - «خدایا! این همه نعماتی که من دادی، همه از محبت تو به من است و من این را میفهمم و شاکرم» - «خدایا! یک موقع گناهان مرا به حساب کمی محبّتم به تو نگذاری، بالاخره برای وصال تو به راه افتادهام، حالا گاهی هم میافتم و پس از استغفار و توبه، دوباره به سوی تو شتابانم» و ... .
●- اگر کسی خداوند سبحان را دوست باشد، چه در دلش و چه با زبانش، زیاد با او حرف میزند و او نیز پاسخ میدهد. پس چرا بعد از نماز صبح، یا شب پس از نماز عشاء و یا پیش از خواب نگوییم: «خدایا! نماز بهترین و والاترین ارتباط، اتصال و گفتگو میباشد را اقامه کردم، حالا میخواهم چند دقیقهای با تو بیشتر خلوت کنم و سخن بگویم؛ اظهار محبّت کنم و ... ؟!
فرمود: نماز و قرآن و ...، همه برای یاد خدا (ذکر) است و یاد او بزرگتر و بالاتر است:
«اُتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» (العنکبوت، 45)
- آنچه را از كتاب (آسمانى) به تو وحى شده تلاوت كن، و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازمى دارد، و ياد خدا بزرگتر است؛ و خداوند مىداند شما چه كارهايى انجام مىدهيد!
فرمود: رابطه باید دو طرفه باشد، شروع با من است که تو را خلق کردم، به تو نعمتها دادم، هدایتت کردم و ...؛ اما، تو نیز باید مرا یاد کنی، تا من نیز تو را بیشتر مورد عنایات و موهبات خود قرار دهم:
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ» (البقره، 152)
- پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم! و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمتهايم) كفران نكنيد!
فرمود: «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا - و نام پروردگارت را هر صبح و شام یاد کن» (الإنسان، 25) - «وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا - و صبح و شام او را تسبيح گوييد» (الأحزاب، 42)
●- پس اگر دیدی که زیاد هم حال و حوصلۀ حرف زدن با خدا را نداری، بدان که محبوبهای دیگری داری که محبت تو به آنها بیشتر است! مثل کسی که در روز ساعتها وقت میگذارد تا ببیند دیگران در فضای مجازی چه میگویند، و خود نیز مشتاق است که به آنها چیزهایی بگوید؛ اما وقتی میگویی: «خدا، نماز، قرآن، دعا و ...»، قلبش تنگ و متنفر میشود، و علتش این است که به آخرت و روز ملاقات و لقاء الله، ایمان نیاورده است «اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة»!
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم؛
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
مشارکت و همافزایی - موضوع یادداشت و نشانی پیوند متن، جهت ارسال و انتشار توسط شما؛ متشکریم.
موضوع یادداشت:
اگر دیدی زیاد خدا را یاد نمیکنی و زیاد هم حال و حوصلۀ حرف زدن با خدا را نداری، بدان که زیاد هم دوستش نداری! تناسب محبّت با ارتباط، یک قاعده و نشانۀ کلّی است.
متن (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/note/12280.html
- تعداد بازدید : 179
- 12 فروردین 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت