انصافاً کدام یک بیشتر تکان میدهند؟ (به بهانهی عکسهای «تکان دهنده» از یک محفل شیطانی)
به قلم: نکته گو
اخیراً نمیدانم کدام نمک خور و نمکدان شکنی در یک پارتی یا به قولی «محفل شیطانپرستی» شرکت کرده و عکسهایی از چند «بچه شیطونک» را روی سایتی منتشر کرده بود، که نه تنها بهانهی خوبی شد، بلکه سر و صدای زیادی هم تو سایتها به پا کرد. البته از ژست گرفتن شیطونکها مقابل لنز دوربین عکاس، معلوم بود که ماجرا زیاد هم پلیس بازی، نفوذ، شناسایی یا به قول بچهها حاصل یک [ت.م] یعنی تعقیب و مراقبت برنامهریزی شده نبوده، بلکه شیطنت و حماقت ذاتی یکی از شیطونکها ظهور و بروز پیدا کرده بود و این عکسها را روی سایت گذاشته بود. بالاخره «شیطون» برای خودش هم «شیطونه» دیگه و همیشه کار دست خودش داده.
البته این بچه شیطونها از روشها و تجربیات آبا و اجدای نهایت بهره را میبرند، لذا وقتی گافی میدهند از آن به هم به نفع خودشان استفاده میکنند. مثل خود ابلیس. هم انسان را به انحراف دعوت میکند و هم در آخر او را به فضاحت میکشد (چون دشمن انسان است) و هم در قیامت میگوید: »تقصیر خود احمقت بود که دعوت من را قبول کردی! من تو را به باطل دعوت کردم و خدا تو را به حق دعوت کرد. میخواستی دعوت او را قبول کنی. پس من از تو و هر چه میپرستی و هر چه کردی بیزارم». اینها هم بچه زرنگ تهرونند. این عکسها روی سایت گذاشتند و در هر دو صورت بهره میبرند. البته بهتر است بگویم در سه صورت. صورت اول این که با مجبور کردن یا تشویق کردن سایتها به درج این عکسها، کلی قبح شکنی «فیلتر شکنی» کردند. صورت دوم این که اگر این افراد شناسایی یا دستگیر شوند، کلی سر و صدا راه میاندازند که این جوانان بیچاره نه تفریح دارند و نه آزادی. البته ممکن است بعداً نیز یکی از اینها را زیر ماشین بگیرند و بگویند کار نظام بود. و صورت سوم این که اگر کسی کاری با آنها نداشته باشد، راه را برای تکرار باز کردند. [ببین، افتاد؟].
اما، مطلب بندهی نکتهگو، این مسئله نیست. بلکه سو تیتری تحت عنوان «عکسهای تکان دهنده» برای این خبر است. چرا که من هر چه در خود توجه کردم، هیچ تکانی را احساس نکردم. کلی فکر کردم که نکند عیب از من است که هیچ تکانی در خودم احساس نمیکنم؟ اما دیدم انصافاً این طور نیست. چرا که دیدن چنین تصاویری ـ حتی زنده - برای من نه عجیب بود و نه تازگی داشت. تو همین تجریش خودمون، شبها زیر پل در تقاطع خیابان ولی عصر و مدرس (واقعاً حیف این اسمها)، تو پارک دانشجو، تو بسیاری از ماشین عروسها و ماشینهای (البته خودروهای) اطرافیان، تو جشن تولدهای مهد کودکها و دبستانهای غیر انتفاعی و مدرن و ...، پر از صحنههای زنده از این شیطونکهاست. تازه جشنهای نیمه شعبان و «قنوت انتظار» با بودجهی شهرداری را ندیدید. خوب این ننه مردهها که اسمشون (شیطان پرست) روشون هست.
اما بعد با یک خبر بسیار رسمی و فرهنگی تحت عنوان « مجوز رقص در شهر دارالعباده یزد صادر شد؟! + تصاویر» مواجه شدم که به هر لحاظ تکان خوردم! و انصافاً گمان میکنم که هر آدم عاقل و سالم دیگری هم این عکسها را ببیند، کلی تکان میخورد. اگر باور نمیکنید، من این عکسها را از سایت بیباک نیوز برداشتم، شما هم بردارید و با هم مقایسه کنید و ببینید کدامشان در شما تکانی ایجاد میکند؟ در هر حال شاید من خیلی ضعیف و ندید بدید و دگم و ... هستم، ولی با دیدن این عکسها نه یک تکان، بلکه چندین تکان شدید در خودم احساس کردم.
تکان اول: از آنجا که قوای حسی قبل از هر قوهی دیگری با عالم بیرون ارتباط میگیرد و طبعاً سبب شناخت و تأثیر میگردد، من نیز با دیدن این عکسها و بدون خواندن خبر، کلی به آنها خیره شدم و با هر دیدن هر کدام تکانی سخت در خودم احساس کردم. مرتب به خودم میگفتم: «عجب! عجب! اینا دیگه کین؟ اینجا دیگه کجاست؟ نکنه اینا هم شیطون پرست هستند؟ اما به قیافههاشون نمیخوره، به حرکات موزونشون هم نمیخوره، شیطونکها و شیطونپرستها معمولاً هیچ گاه حرکت موزونی از خود در نمیکنند؟ تازه هیچ شباهتی به عکسهایی که تحت عنوان «محفل شیطانی تکان دهنده» به من نشان دادن ندارن». خلاصه پس از مدتی بهت و حیرت، این تکان کمی تکمیل شد و با خودم گفتم: بالاخره کار شیطون فریب است و فریب هم با «زینت دادن» صورت میگیرد، من که با دیدن اون یکیها هیچ احساس جذبهای نکردم، زینتی نداشت که هچ، کلی هم حالم به هم خورد. اما اینا نه، واقعاً جذب میکنند، پس بعید نیست اینها هم شیطانکهای شیطونپرست باشند.
تکان دوم: از وادی حس و محسوسات که وارد عوالم دیگر وجود مثل «عقل»، «منطق» و ... شدم، تکانهای شدیدتری در خودم احساس کردم. تکان دوم وقتی بود که سو تیتر خبر [صدور مجوز رسمی] را خواندم. نمیگویم «فهمیدم»، چون قابل فهم نیست، بلکه دانستم این محفل مثل آن یکی پنهانی، در یک خانهی کوچک، با ترس و نگرانی از گیر افتادن و ... نبوده، بلکه با مجوز رسمی و در یک سالن جادار و خوب برگزار شده است. کلی تکان خوردم و با خودم گفتم: «انصافاً این یکی شیطونتره، تونسته مجوز هم بگیره. بالاخره کار شیطون همینه دیگه، نفوذ میکنه و خودش و کارشو خیلی جدی، رسمی و حتی به ظاهر علمی و اگر شد ملی یا حتی مذهبی انجام میده»!
تکان سوم: تکان سومی که در خودم احساس کردم، وقتی بود که پیگیر شدم ببینم این شیطونکهای دلربا، از کجا و وابسته به کجا هستند؟ پست مدرنهای نفوذی به دنیای هنر ما؟ فمینیستهای تروریست فرهنگ زن و خانواده؟ انواع و اقسام منافقین؟ دگر اندیشان؟ اصلاح طلبان؟ فتنهگران؟ جریان انحرافی یا ...؟ دیدم نشانههای همهی این گروهها در آنها هست. هم بسیار پست مدرن و ساختار شکن هستند، هم فرهنگ زن و خانواده را آن هم در این مملکت ارزشی یک جا به رگبار بستند، هم انصافاً خیلی منافقاند که توانستهاند مجوز هم بگیرند، هم اندیشهای کاملاً دگرگون دارند، هم فتنه میکنند و هم جریانی انحرافی هستند. اما این تکان وقتی کاملتر، شدیدتر و محسوستر شد که فهمیدم آنها «زرتشی» هستند و این مجلس نیز جهت «شناخت استعدادهای زرتشیان» گرامی ترتیب داده شده است. البته با مجوز.
آخر میدانید، شاید من به قول بعضیها از آن قشرهای قشری، دگم، دنیا ندیده و غیر اجتماعی باشم، ولی در هر حال اصلاً باور نمیکردم که در میان زرتشیان نیز چنین استعدادهایی باشد! من گمان میکردم زرتشیان به غیر از چند استعداد کلیشهای مثل شعار «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک» - حضور در معبد زرتشیان واقع در خیابان سیتیر، با کت و شلوارهای بزرگتر از سایز و دامنهای میدی و روسریهای گره کرده، سرهای پایین، آرام، ساکت و ...، استعداد خاص دیگری ندارند. اما حالا فهمیدم: «این بابا، کجای کاری؟! – ببین چه گفتار، پندار و کردار نیکی؟ - اون یکیها که دل آدم را از هر چی شیطون و شیطونپرسته به هم میزدن، اما اینا میتونن آدم رو شیطونپرست بکنن»
تکان چهارم: و اما تکان چهارم وقتی بود که جویای مکان تجلی این همه استعداد و نیکی شدم. اول گمان کردم لابد زرتشیان مقیم هندوستان، در شهری مثل کلکته این مراسم را بر پا کردند، اما بعد دیدم خیر. بلکه در خبر آمده این مراسم در شهر یزد که معروف به «داره العبادة» میباشد برگزار شده است. واقعاً تکان شدیدی در خودم احساس کردم. و البته با خودم گفتم: «خوب البته کار شیطون رفتن به قلبه دیگه – اگر قرار بود مثل اون یکیها تو یکی از کوچه پس کوچههای تهرون مثل کوچههای تنگ و تار خیابون فرشته این کار را بکنن که هنر نکرده بودن – این مهمه که بتونن برن تو شهر مذهبی و غیور یزد، در مرکز دارالعبادة، بزنن و بخونن و برقصن و به ریش من و تو بخندن – به این میگن شیطون پرست – به اونایی هم که مجوز دادن، تعریف و تمجید کردن، افتخار کردن که تو شهرشون یه همچین فیلی هوا شده و یا آرام با دوچرخه به خانه رفتن و سکوت کردن هم میگن فریب خورده».
تکان پنجم: و تکان پنجم هم وقتی شد که پازل تبلیغات مستقیم و غیر مستقیم زرتشیگری طی چند سال اخیر و سوء استفاده از حس وطندوستی ایرانیها در معرفی کردن دین زرتشی به عنوان دین ایرانی و اسلام به عنوان دین عربی را کنار هم گذاشتم و قطعات خالی را با عکسهایی از استعدادهای زرتشتی پر کردم. آن اوایل خیلی ساده و صادق به هر کس که تحت تأثیر فرافکنی سایتهایی که نه مسلمان بودند و نه زرتشتی قرار گرفته بود، پاسخهای منطقی میدادم. مثلاً میگفتم: «دین یک مقولهی عقلی است و نه ملی – تازه اگر قرار باشه ملی هم باشه، ایران اون موقع خیلی بزرگتر از الآن بوده – حالا اگر قرار باشه این استدلال ملی گرایانه را قبول کنیم و بگوییم پیامبر باید شناسنامهاش ایرانی باشه، خوب پنج تا نبی دیگه که متأخر از زرتشت بودن تو تخت فولاد اصفهان دفن هستند، دانیال شوش را هم داریم، پس چرا فقط زرتشت که اصلاً معلوم نشد بالاخره پیامبر بوده یا نه؟ اصلاً کتابش چیه؟ دینش چیه؟ ما که جز مؤبدان کسی را ندیدیم، قدیمیها هم که فقط مؤبدان مجوس شده را دیدن، پس به چی دعوت میکنین؟ و ...»، اما حالا خودشان پازل را تکمیل کردند و نشان دادند که به چیزها «البته استعدادها»ی دیگری دعوت میکنند و بدینوسیله تبلیغات خود را در جذب جوانان ایرانی کاملتر کردند.
بسه دیگه، این همه تکان را به برج آزادی ایرانی یا برج ایفل فرنگی هم میدادند فرو میریخت و من حالا جهت اطمینان بیشتر از وضعیت خودم، چند تا عکس از دو محفل شیطانی را کنار هم تقدیم میکنم تا شما ببینید و خودتان قضاوت کنید که کدام «تکان دهنده»تر است؟
- تعداد بازدید : 8
- 4 مرداد 1390
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت