یادداشت/ع . چینیچیان: اهانت به اسلام، مقدسات مسلمین و از جمله شخص رسول اعظم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و قرآن کریم، به رغم زیانهای جبران ناپذیری که بر صهیونیسم بینالملل تحمیل کرده است، هم چنان ادامه دارد. لذا «چرایی» این اصرار جای تعمق و تأمل دارد. و این «چرایی» باید از دو بُعد «علت» و «هدف» مورد مطالعه قرار گیرد.
الف – علت بغض و دشمنی علیه اسلام:
در میان نوع بشر، مقولهای به عنوان «بیدینی» وجود خارجی ندارد. همه دین دارند، چه مسلمانان، چه صهیونیستها و چه شیطانپرستان فراماسونی.
شاید برخی متأثر از بیش از یک قرن تبلیغات گستردهی دروغ، بر این باور غلط استوار باشند که مردم و قدرتهای جهان به دو قطب «دیندار» و «بی دین» تقسیم شدهاند و بیدینان آن طور که شعار میدهند و به دروغ القا میکنند به دنبال تحقق مضامین شعایری چون: دموکراسی، حقوق بشر، لائیسم، سکولاریسم، آزادی قلم و بیان و ... هستند و به همین جهت فارغ از حساسیتها یا تعصبات، گاه دست به اقداماتی میزنند که مسلمین را خوش نمیآید! اما این نگاه بسیار غلط و مبتنی بر بی اطلاعی و ساده اندیشی و سخیف انگاری است. چرا که در میان نوع بشر، مقولهای به عنوان «بیدینی» وجود خارجی ندارد. همه دین دارند، چه مسلمانان، چه صهیونیستها و چه شیطانپرستان فراماسونی.
هر نگاه و مکتبی که به بازار دین عرضه میشود، هر نوع جهانبینی، هدفمندی و بالتبع بیان «چه باید و چه نباید کردها»یی که وجود دارد یا جدید ارائه میگردد، یک نوع دین است. لذا در سوره کافرون فرمود که به کفار بگو نه شما به سوی معبود من آمده و او را بندگی خواهید کرد و نه من به سوی معبود شما رفته و آن را بندگی خواهم کرد. پس، دین شما برای خودتان و دین من نیز برای خودم. «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ».
بدیهی است که شیطانپرستان ماسونی با تشکیلات اجرایی خود تحت عنوان «صهیونیسم بینالملل»، امروزه و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی ایران و نیز بیداری اسلامی، بیش از هر زمان دیگر به بررسی، شناخت و تحلیل عوامل عدم موفقیت خود در سلطه بر جهان، به ویژه جهان اسلام و خاورمیانه اهتمام میورزد و بدیهی است با توجه به این که هر حرکتی مبتنی بر «هدف و برنامه» است و حتماً باید رهبری داشته باشد، به این نتیجه مبرهن میرسد که «کتابی جامعتر و مقدستر از قرآن، دینی قویتر و پر نفوذتر از اسلام، رهبری محبوبتر و دشمنی قدرتمندتر از شخص حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وجود خارجی ندارد.
فراماسون و صهیونیسم از همان ابتدا اسلام را دشمن میدانستند، اما با اشغال «مکه و مدینه» به وسیله وهابیت که انگلیس بنیانگذارش بود، سلطه بر کشورهای اسلامی به واسطه پادشاهان و شیوخ دست نشانده و نیز نفوذ بر فرهنگ مسلمانان از طریق سلطه خبری، فرهنگی و تبلیغاتی، بر این باور بودند که دیگر از اسلام به جز اسم، از قرآن به جز چند صفحه بین دو جلد که نزد مسلمین مقدس است باقی نمانده است و در مسلمین نیز رنگ، بو و تأثری از اسلام ناب محمدی (ص) که تحرکآفرین باشد دیده نمیشود، لذا چون نگرانی، دغدغه و خوفی نداشتند، دشمنیشان نیز بروزهای علنی اینگونه نداشت.
اما با آغاز انقلاب اسلامی در کشور ایران، به رهبری امام خمینی (ره) و تداوم مقتدرانه آن به رهبری امام خامنهای و بالتبع بیداری اسلامی، متوجه شدند که شناختشان مبتنی بر اصول و پایههای غلط و سستی بوده است. لذا به بازنگری پرداختند و دیدند:
*- در عرصه فلسفه، کلام، عرفان و سایر علوم نظری، نه تنها اسلام غنی و مبتنی بر اصول عقلی خدشه ناپذیر است، بلکه تنها دینی است که همه فلسفهها و عرفانهای کاذب را [از بودیسم گرفته تا هگلیسم، از مارکسیسم گرفته تا کاپیتالیسم، از اگزیتانسیالیسم گرفته تا پست مدرنیسم و ...]، با قدرت علمی بیبدیل رد نموده و در مقابل جهان بینیجامع، فلسفه مستدل و عرفانی حقیقی و جاذب ارائه میدهد که خدشهناپذیر است.
*- در عرصه اقتصاد که وارد شدند، ضمن تجربه شکست تئوریهای متفاوت اقتصادی هم چون اقتصاد کمونیستی و سرمایهداری، متوجه شدند که نه تنها اقتصاد اسلامی که بر پایه عدالت و حقوق فردی، اجتماعی و دولتی بنا شده است، بسیار غنی است، بلکه اقتصاد جهان، ذخایر نفتی و مهمترین نقاط استراتژیک جهان در جغرافیای اقتصادی، خاورمیانه است که سرزمین مسلمانان است.
*- در سایر عرصهها و شئون زندگی مردم مانند: قضا، ازدواج، خانواده، زن، تولید علم هدفمند، حقوق حقیقی بشر، اخلاق فردی و اجتماعی، تعلیم و تربیت، بهداشت، امنیت و ضمانت اجرای آن (ایمان و تقوا) و ...، نیز به همین نتیجه رسیدند.
تا اینجا متوجه عمق خطر اسلام نشده بودند و نهایت فرضشان بر این بود که با دو هجمه گستردهی فرهنگی و تبلیغاتی از یک سو و ترور چند فیلسوف، دانشمند، نظریهپرداز و عالم دینی چون: شهید محمد باقر صدر، شهید مطهری، شهید بهشتی، آیات عظام شهدای محراب و ...، میتوانند کار را تمام کنند.
گمان میرفت که مسلمانان هیچ گاه نخواهند توانست به عرصه سیاست و حکومت وارد شوند. و اگر تحرکی هم صورت بگیرد، گروهی و حزبی بوده و بیش از سه تا شش ماه دوام نخواهد آورد
*- تا آن که اقتدارشان در عرصه سیاست و حکومت (قدرت) نیز به واسطه اسلام، نه تنها با تهدید، بلکه با تزلزل مواجه شد. عرصه و مقولهای که مسلمین قرنهای متوالی از آن دور بوده و به رغم اندیشه و تئوریهای قوی، هیچ نقش تعیین کنندهای در آن نداشتند و گمان میرفت که هیچ گاه نخواهند توانست به عرصه سیاست و حکومت وارد شوند. و اگر تحرکی هم صورت بگیرد، گروهی و حزبی بوده و بیش از سه تا شش ماه دوام نخواهد آورد!
این تهدید که با آغاز انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) شروع شد، ابتدا حادثهای مهم جلوه نمینمود. اما تداوم مقتدرانهی این نظام در یک دهه به رهبری ایشان و بیش از دو دهه به رهبری امام خامنهای و پیشرفتهایش در تمامی عرصهها، به رغم تحمیل جنگهای داخلی، جنگ خارجی 8 ساله، تحریم اقتصادی، فتنههای گوناگون سیاسی، جنگهای سرد و نرم اقتصادی، فرهنگی، تبلیغاتی و خبری از یک سو و بالتبع بیداری اسلامی در کشورهای عربی و شاخ آفریقا از سوی دیگر، شوک بزرگی بود که بر باروها و خوش خیالیهای آنها وارد کرد و آنها را به بازنگری مجدد مجبور ساخت.
امروزه فراماسون و تشکیلات اجرایی صهیونیستی، علیه خود، چهرهای شاخصتر، رهبری محبوبتر و با نفوذتر و دشمنی سرسختتر و قدرتمندتر از «حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله« و کتابی جامعتر و مقدستر از «قرآن مجید» نمی شناسد و ندارد.
در این بازنگری متوجه شدند به رغم آن که گمان میکردند این تحولات به خاطر وجود اشخاص است و با اعمال فشار، جنگ، ترور و ... میتوانند این تهدید را از میان بردارند، مسئله ریشهدارتر است و به اصل اسلام و قرآن بر میگردد که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله پیام آور و رهبر آنست. از این رو به این نتیجه رسیدند که امروزه فراماسون و تشکیلات اجرایی صهیونیستی، علیه خود، چهرهای شاخصتر، رهبری محبوبتر و با نفوذتر و دشمنی سرسختتر و قدرتمندتر از «حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله« و کتابی جامعتر و مقدستر از «قرآن مجید» نمی شناسد و ندارد.
ب – هدف از اهانت بر ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) و قرآن کریم:
اهانت به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) و هم چنین قرآن کریم، سالهاست که به عنوان یک سیاست اصلی، در برنامهی حکومت سلطه قرار گرفته است که به رغم خسارات جبران ناپذیر، هم چنان به تداوم و تکرار آن اصرار دارند.
اگر چه سابقه دشمنی و اهانت به اولین روز بعثت میرسد و در طول تاریخ اشخاص بسیاری قرآن سوزاندند و یا ایشان و اهل بیت کرامشان (ع) را صب کردند، اما این دشمنیها تا از حمایت دولتی برخوردار نباشد، به هیچ وجه فرافکنی لازم را نخواهد داشت و نتیجه مورد نظر را حاصل نخواهد نمود. لذا حکومتها و دولتهای ماسونی و صهیونیستی، این شیوه کثیف را در دستور کار قرار دادند.
حرکت رسمی، با سفارش و حمایت گسترده دولت انگلیس، توسط سلمان رشدی، با تألیف و فرافکنی کتاب «آیات شیطانی» شروع شد. او آغازگر و ام الفساد این سیاست پلید بود. لذا حضرت امام خمینی (ره) نیز بین ناصبینی که بغض شخصی داشتند، حکم اعدام او را صادر نمود. حکمی که نه تنها او را از زندگی ساقط کرد، بلکه سبب بیداری، هوشیاری، بصیرت و بالتبع واکنش مسلمانان نسبت به این توطئه و خنثی نمودن آن گردید.
اما شاهدیم که نظام سلطه و صهیونیسم بینالملل هم چنان این استراتژی و تاکتیک شوم را دنبال میکند، هر چند که به ظاهر مدعی است نقش و عاملیتی ندارد، بلکه افراد به حسب آزادی قلم و بیان دست به چنین اقداماتی میزنند!
چه کسی در امریکا یا اروپا جرأت دارد که با یک اقدام موهن خود، چنین زیانهای جبران ناپذیری بر اهداف و منافع آنان وارد نماید؟
بدیهی است که این ادعا را نه تنها خودشان و مسلمانان، بلکه هیچ انسان عاقل دیگری قبول ندارد. در جامعهای که حتی آزادی تحقیق در یک واقعه تاریخی معاصر مانند جنگ جهانی دوم، و اظهار نظری غیر موافق در قصه دروغین هلوکاست وجود ندارد و چنین تحقیقی به حسب قانون جرم محسوب میگردد و مجازاتهای سنگینی را چون جریمه نقدی کلان، زندان و محرومیت از حقوق اجتماعی در پی دارد، مگر ممکن است حرکت و اقدامی که موجب خیزش مسلمانان جهان و تشدید دشمنی با امریکا، انگلیس و صهیونیسم گردد، آزاد باشد؟! چه کسی در امریکا یا اروپا جرأت دارد که با یک اقدام موهن خود، چنین زیانهای جبران ناپذیری بر اهداف و منافع آنان وارد نماید؟ پس، این تحرکات که با ترسیم کاریکاتور یا آتش زدن قرآن در پادگان نظامی امریکا یا توسط آن کشیش ماسونی و تحت حمایت دولت و محافظت پلیس امریکا به صورت رسمی ادامه دارد و هر ساله تکرار میشود، و یا تولید فیلمهای اهانتآمیز و ...، نه تنها تحت حمایت است، بلکه بنا بر اساس اهداف و به حسب سفارش حکومت و دولت انجام میپذیرد. لذا جا دارد تأمل و تفکر شود که هدف چیست که به زعم آنها به چنین هزینهی کلانی میارزد؟
هدف همان است که امام خامنهای، در جملهای کوتاه، ولی ژرف بیان نمودند: «به خیال باطل خود میخواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسلهای جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فرو افكنده و احساسات دینی آنان را خاموش كنند.»
گمان نشود که این هدف از اهمیت استراتژیک لازم برای این همه هزینه برخوردار نمیباشد. اتفاقاً درست برعکس است.
دشمن، فقط امروز را نمینگرد، بلکه نگاه او به آینده است. لذا امروز را برای فردا هزینه میکند. امریکا (جهان استکبار) هیچ شناختی نسبت به عمق اعتقادات مسلمین ندارد و گمانش بر این است که این گرایش، تعلق و وابستگی شدید به اسلام و اهمیت بخشیدن به مقدسات، صرفاً نوعی تعصب است که به شکل موروثی و عادتی به عصر کنونی رسیده است و در نسل امروز که تحت سلطه هستند نیز ریشه نداشته و شکننده است. لذا حرمت شکنی و قداست ستیزی را در رأس و اولویت استراتژیهای جنگ نرم قرار داده است.
دشمن بر این خیال باطل است که اگر به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) به عنوان رهبری که در قلب و جان مسلمانان نفوذ و قداست دارد و نیز قرآن به عنوان کتابی که مسلمانان آن را «کلام الله» و «وحی» میشمارند و به همین دلیل تقدس فراوانی برای آن قائل هستند اهانت شود، ممکن است بازتابهای نامطلوب، ولی گذرایی در پیش داشته باشد، اما مهم این است که این قداستها به علت کثرت و تداوم، نزد نسل جوان ضایع شده و میشکند و این شکست زمینه را برای مصونیت در تشدید اسلام ستیزی آنها مساعد مینماید.
و البته این گمان باطل و خیال غلطی است و دشمن غافل از آن است که این اقدامات موهن، موجب بیداری بیشتر، دشمن شناسی عمیقتر و به میدان آمدن مصممتر همین نسل جوان مسلمان میشود، چنان چه شده است. و اگر به معترضین خشمگین در مصر، یمن، لیبی ... و ایران دقت کنند، به صراحت اذعان خواهند نمود که اغلب جوانان هستند که قرآن به دست گرفته و با شعار «الله اکبر» و سلام و درود به ساحت مقدس پیامبر عظیمالشأن و اسلام عزیز، خشم خود را با شدت تمام به نمایش میگذارند، و تهدیداتی چون ارسال ناو یا هواپیماهای جنگی نیز برای این جوانان اقدام و تهدیدی بازدارنده قلمداد نمیگردد و جلودار نخواهد بود.