حجت الاسلام دکتر محمد مهدی میرباقری - مبانی دینی هنر و شعر
پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): موضوع هنر و هنرمند، از دیرباز مورد توجه تمامی صاحبان اندیشه بوده و هست. مباحثی چون: هنر برای هنر، هنر برای انسان، هنر برای اقتصاد، هنر برای تفریح و سرگرمی، هنر برای ...، اهداف متفاوت و گاه مغایری است که برای مقولهی «هنر»، تبیین شده است.
اسلام و به تبع علما، دانشمندان و محققان اسلامی نیز با بهرهمندی از آموزههای وحی و مکتب معصومین علیهمالسلام و مبتنی بر اندیشههای دینی، مباحث بسیار کلان و قابل تعمقی در این باب به رشته تألیف درآورندهاند که در این مجال کوتاه، فقط بخشی از مطالب استاد، حجتالاسلام و المسلمین دکتر سید محمد مهدی میرباقری ایفاد میگردد:
بسمه تعالی
1ـ خصلتهای ضروری هنرمند
هنرمند نیز باید واجد این خصوصیات باشد. اولاً احساسی كه هنرمند از پدیدهها دارد باید جلوتر و عمیق تر و لطیف تر از دیگران باشد تا با این سه خصوصیت بتواند در مقام احساس دیگران را دستگیری كند. هنرمند باید احساسات دیگران را هم به بلوغ برساند.
1/1ـ رهبری احساسات اجتماعی از سوی هنرمندان
رهبری احساسات اجتماعی تا حدود زیادی در دست هنرمندان است. هنر ابزاری است در خدمت هنرمند كه میتواند از طریق آن به احساساتی كه قبلا تجربه كرده است بُعد اجتماعی بدهد؛ و به دیگران منتقل بكند و در آنها احساس نوعی همدلی اجتماعی ایجاد كند. این یكی از خصوصیاتی است كه هر هنری میبایست داشته باشد و از جمله هنر و فنون ادبی و به خصوص شعر باید واجد این خصوصیت باشد. این را هم میدانید كه رهبری عواطف و احساسات اجتماعی به منزله رهبری قلوب و بسیار مهم است. اگر كسی بتواند این كار را بكند در واقع وساطت در فیض یا خدای نكرده واسطه در بسط ظلمت پیدا میكند. شاید آنجا هم كه شهادت را هنر معرفی میكنند همین است. شهید آن كسی است كه با فعل خودش احساسات اجتماعی را به بلوغ عبودیت و بندگی، گذر از دنیا و توجه به مسائل مهمتر سیر میدهد.
2/1ـ هنر، ابزار اقامه و جهتدهی به عواطف اجتماعی
احساسی كه شما در مخاطب ایجاد میكنید ـ كه خدای متعال ذوق آن را داده است ـ چند تا خصوصیت باید داشته باشد. خصوصیت محوری آن این است كه باید در نهایت، تولی و تبری را رشد بدهد؛ یعنی هنر باید ابزار بسط تولی و تبری باشد؛ قلوب را نسبت به یك جبهه متعلق و دلداده و نسبت به جبهه دیگر متنفر كند. هنری كه فقط بسط محبت میدهد یك جانبه است و برای پردازش رشد جامعه كافی نیست. همچنین هنری كه فقط نفرتها را رشد بدهد برای پرواز جامعه كافی نیست. باید هردوی اینها را بتواند بسط بدهد. خود هنرمند باید اول احساسی در این وادی پیدا كند، بعد به این جبهه ای از احساس كه در وجودش پیدا میشود بعد اجتماعی بدهد و دیگران را هم در آن احساسات شریك كند. به تعبیر دیگر احساس خودش را اقامه كند. هنر ابزار اقامه عواطف اجتماعی در جهت خاص است.
نكته دیگر این كه بر همین اساس هنر باید بتواند به عواطف اجتماعی جهت بدهد. آن جهت هم این است كه آن تولی و تبری محوری را كه شرط اصلی كمال، بلوغ عواطف انسانی، حساسیتهای انسانی و حالات قلبی انسان است و به تعبیر دیگر محور همه ملكات اخلاقی است در همه جا بسط دهد؛ یعنی هنر او هیچ كجا منفصل از آن احساس مركزی نباشد و قدرت داشته باشد همه چیز را به آن محور (تولی و تبری مركزی كه همان محبت به خدای متعال و بغض نسبت به اعدای الهی است) برگرداند. در یك قدم در تجسد، به محبت به اولیای الهی و بیزاری از دشمنان محوری آنها تبدیل میشود؛ یعنی هیچ كجا نباید شعر شما فارغ از این دو كلمه یعنی كلمهی حق و كلمهی باطل باشد ایجاد نوعی بسط و گرایش نسبت به حق و تبری نسبت به دشمنان او.
3/1ـ رسالت هنرمند در یافتن مصادیق تاریخی تولی و تبری
بعضی از آقایان شعرا و یا حتی خطبا در مورد محبت وجود مقدس امیرالمومنین و نفرت جبهه مقابل خوب میتوانند صحبت كنند، اما همین كه تنزل پیدا میكند دیگر نمیتوانند حرف بزنند؛ یعنی دیگر نمیتواند همان موضوع را در جریان تاریخی حق و باطل تنزل و بسط بدهند. به نظر میرسد از خصوصیات هنرِ پیشرو این است كه بتواند عاطفههای اصلی را در مصادیق تاریخی خودش بسط بدهد؛ یعنی اگر به شما گفتند برای این استكان هم شعر بگویید باید همان جریان را در همین جا بتوانید جاری كنید. باید بتوانید آن احساس را اینجا هم بیاورید. اگر هنرمند بتواند آن را خوب تجلی دهد، توانسته است راجع به این موضوع خوب بحث كند و رسالت هنری خودش را ایفا نماید. بنابراین باید بتوانیم آن را به مقولههای تاریخی و اجتماعی بسط دهیم. وقتی هم كه میخواهیم بسط دهیم، قاعدتا باید بتوانیم به مقولههای كلان اجتماعی بسط دهیم. به عنوان مثال ـ با صرفنظر از فنون و هنرهای ادبی ـ سینمای سلطه و جریانی كه از طریق هالیوود و امثال آنها هدایت میشود، یا سینمایی كه شهوات مادی را بسط میدهد، الان در مقیاس جهت گیریهای جهانی بروز پیدا كرده است. سینمایی كه میخواهد مخاطب خودش را به موضع گیری خاصی بكشاند، جنگ سوم را (به اصطلاح خودشان جنگ اسلام و تجدد، اسلام و جریان مدرنیته) موضوع قرار میدهد و بعد هم عاطفههای جهانی را به سمت نفرت نسبت به اسلام و امیدواری نسبت به جریان تجدد و محور آن یعنی آمریكا پیش میبرد. بنابراین هنرمندی كه وارد این وادی میشود و در این وادی كار هنری میكند، خودش به یك نقطه احساسی رسیده است كه میتواند این احساس را در رفتار هنری خود متجسد كند. در نتیجه از طریق همان ابزار هنری كه القائات غیر مستقیم دارد مخاطب را نسبت به مسائل كلانی كه غفلت داشته است هوشیار و حساسیت هایش را بیدار میكند. كسی كه پای این فیلم مینشیند احساس میكند كه موجی از مثلا جریان ترور و تروریسم كور در جهان از طرف تمدن رقیب برپا شده است؛ و در این موج ترور كور عاطفه، رحم و عقلانیت وجود ندارد. تكیهگاهی هم كه میتوان به آن تكیه كرد و نقطه امید و اتكاست، جریان غرب و به خصوص پنتاگون و امثال آن است. حالا شما ببینید این هنرمند كجا و آن هنرمند نوع اول كجا؟ ببینید درك این دو تا چقدر با هم تفاوت دارد. هر دو كار هنری میكنند؛ هر دو هم بر موج احساسات مخاطب خودشان سوار میشوند؛ و یك میل و یا نفرتی را ایجاد میكنند، سبز میكنند، رویشی در او ایجاد میكنند، اما این در چه مقیاسی و آن در چه مقیاس. یا فرض كنید وقتی احساسات اجتماعی را به دست اولی بدهید و بگویید رهبری كن، فیلمهایی میسازد كه در حد رفتار اقشار و مناسبات آنها با یكدیگر است. حاصل آن نیز این است كه برخوردهای سنتی یا مذهبی بین اقشار را به یك قاعده تبدیل كند.
بنابراین خصوصیتی كه هنرمند باید داشته باشد، قدرت بسط دادن آن نقطه مركزی و قدرت تعالی دادن آن به مصادیق بزرگ در مقیاس جهانی و در مقیاسهای كلان اجتماعی است. و اینكه بتواند آن افقها را سیر كند و قاعدتاً باید بتواند روح مخاطب خودش را وارد فضاها و افت و خیزهایی كند و در پایان هم یك فرودگاهی را برای او در نظر بگیرد. البته نه در احساس او طمع خام ایجاد كند و نه احساس اورا مایوس كند، بلكه باید بتواند در او حركت ایجاد كند و طمع خام را از او بگیرد.
- تعداد بازدید : 1926
- 21 شهریور 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد