علت اساسی سقوط تمدنها
نظر دقیق دربارهی علل زوال و سقوط تمدنها، این حقیقت را برای ما روشن کرده است که علت اساسی، درمیان همهی علل زوال و سقوط، از همین اصل منفی "من هستم، پس تو نیستی"، یا "هستی تو مشروط بر این است که من آن را بخواهم"، ناشی شده است. برای ظلم، هیچ معنایی جز این وجود ندارد که "هستی و خواستههای تو، موقعی رسمیّت پیدا میکند که من میخواهم".
آیات فراوانی در قرآن مجید، اساسیترین علت فنا و نابودی جوامع و تمدنها را ظلم و تعدی معرفی کرده است، به عنوان نمونه:
«و بسا جوامعی که آنها را نابود کردهایم، بلایی که فرستادیم؛ شبانگاه یا موقعی که در حال گفت و گو با یکدیگر بودند، بر آنان وارد شد؛ در آن هنگام که بالای ما آنان را فرا گرفت، سخنی جز این نداشتند که ما ستمکاران بودیم» (الأعراف، 4 و 5)
«و ما هلاک کنندهی 9جوامع نبودیم، مگر این که مردم آن جوامع ستمکاران بودند» (قصص، 59)
«ما بطور قطع، جوامعی را در گذرگاه قرون، پیش از شما، به جهت آن که ستم کردند، نابود کردیم» (یونس علیه السلام، 13)
«بسا جوامعی را که ستمکار بودند، هلاک کردیم» (حج، 45)
بعضی سادهلوحان گمان میکنند که معنای ظلم، عبارت است از قتل عمدیِ یک یا چند انسان؛ در این صورت، کشنده ظالم و کشته شده مظلوم است. یا این که ظلم عبارت است از محروم کردن یک فرد یا یک جامعه، از معاش و از محصول دسترنج خود. به طور کلی اینان خیال میکنند که ظلم، یک تعدی آشکار به مال و جان و حیثیت یک فرد یا یک جامعه است، به طوری که آن تعدی، مورد نفرت همهی مردم بوده باشد. در صورتی که موضوع ظلم، فوق العاده حساستر و گستردهتر از پدیدههای مزبور است.
معنای ظلم، که به فارسی آن را ستم میگویند، عبارت است از «تعدی به قانوان واقعی حیات معقول»، بنابراین:
1- کمترین تعدی بر ندای وجدان، ظلم بر خویشتن است.
2- اجازهی کمترین تعدی از طرف دیگران، بر حق خود، ظلم بر خویشتن است.
3- کاستن از ارزش کار و فعالیت و محصول تلاش انسانها، ظلم است.
4- به وجود آوردن شرایطی که انسان را وادار به صرف نظر از حق کار و فعالیت خود کند، ظلم است؛ ار چه مظلوم در کمال رضایت و خوشحالی، به آن شرایط بنگرد.
5- ایجاد خفقان و رکود فکر در دیگران ظلم است.
6- مزاحمت، به آزادای دیگران، اگر چه با منحرف کردن معنادی آزادی و تحصیل رضایت همان کسی همراه باشد که آزادیش مورد مزاحت قرار گرفه، یا تحریف به پدیدههای خوشاینده شده است، ظلم است.
7- ایجاد تقاضاهای مصنوعی در مردم، برای عرضهی کالاها و یا تفکرات تحمیلی و بیارزش، ظلم است.
8- بازی با تفکرات و احساسات مردم، برای تحمیل خواستههای خودخواهانه، ظلم است.
9- ویترین قرار دادن ذهن مردم، برای نمایش قیافهی حق به جانب خود، تعدی بر شخصیت انسانهاست و ظلم است.
10- عرضه کردن خود، برای مدیریت سیاسی جامعه، بدون تسلط به هوا و هوس و لذت پرستی و خودخواهی، تعدی و ظلم بر جامعه است.
11- پایمال کردن قدرت و امتیازی که به دست آمده، و میتواند دردهای مردم را درمان کند، و آلام و ناگواریهای آنان را تقلیل بدهد، و سنگی از سر راهشان بردارد، و عامل بهبودی زندگی مادی یا معنوی مردم را به وجود آورد، بدترین ظلم بر انسانهاست. چه رسد به این که آن قدرت و امتیاز را به صورت سلاحی در آورده و یکهتاز میدان تنازع در بقا شود.
روایتی از پیشوایان نقل شده که میگوید: «ادارهی جامعه با کفر، میتواند دوام داشته باشد، ولی با ظلم امکانپذیر نیست».
منبع: کتاب "تمدنها، مبانی و ارتباطات"، علامه جعفری، ص 11 تا 14
کلمات کلیدی:
در محضر استاد