پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): همیشه ابتدا به ساختار و مبانی پرسشی که در ذهنتان مطرح شده، دقت فرمایید؛ چرا که گاه پاسخ در خود پرسش نهفته است.
●- بسیاری از مشکلات، ریشه در همین "به نظر من" دارد. بدیهی است که انسان عاقل، یک تأملی مینماید که نظرش مبتنی بر چه علم یا استدلالی میباشد؟!
●- کسی که نسبت به چیزی علم ندارد، چگونه میتواند در مورد آن نظر دهد، و کسی که نمیتواند نسبت به چیزی علم پیدا کند، چگونه میگوید: «به نظر من»؟!
●- اگر کسی به توحید و معاد و وحی اعتقادی نداشته باشد، اصلاً نباید راجع به جزئیات و فرعیات مربوطه سؤال نماید؛ مثل کسی است که وجود نویسندهای را منکر شود، اما راجع به قلم او سخن بگوید! اما، اگر کسی خداشناس است، چگونه میتواند بگوید: «به نظر من، خداوند علیم و حکیم، سخنی فرموده که کاربردی ندارد؟!
●- خودتان مرقوم فرمودهاید که «میدانم نظرم اشتباه است» و این خود حاکی از نگاه عاقلانه دارد؛ اما چطور بر اساس یک نظریهای که میدانید خطاست، حکم میدهید که خداوند سخن غیر کاربردی فرموده است؟!
●●●- بنابراین، ابتدا باید پرسش برای ذهن خود انسان، درست شود. مثلاً بپرسد: «خبر از صور برای چیست؟ حکمتش چیست؟!» نه این که مبتنی بر «اشارات مختصر اما پر مغز و پر محتوای خداوند در سایر آیات»، حکم نماید که این کلام وحی، کاربردی ندارد و یا کاربردش کم است!
الف – اصلاً چنین نیست که «خداوند حکیم، در آیات قرآن کریم، به اشارات مختصر، اما پر مغز و پر محتوا بسنده نموده باشد»! گاه یک واقعه را حتی چندبار تکرار مینماید، اما در هر تکراری به نکتهای خاص و درس و حکمتی اشاره دارد. مانند: حکایت حضرات آدم، موسی، نوح و ... علیهم السلام، یا مباحث معرفتی در توحید و معاد، یا شرک، کفر و یا مسائل سیاسی و اجتماعی مثل استکبار، طاغوت، ظلم ... و به ویژه مبحث ولایت.
ب – خداوند علیم و حکیم، در پرسشی برای هر عقل سلیمی فرمود: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ – بگو: آیا آنان که میدانند، با کسانی که نمیدانند، مساوی هستند؟! همانا [این مهم] را صاحبان فکر و اندیشه (به خود) یادآور میگردند / الزّمر، 9»
بنابراین، تفاوت بسیاری است بین کسی که میداند چه حوادثی پیش روست و کسی که نمیداند! بنابراین، او در آیاتش تعلیم میدهد، تا "اولو الالباب" بیشتر بدانند.
ج – چگونه ممکن است "جهانبینی" کسی که نمیداند از کجا آمده و به کجا میرود و عاقبت این جهان چه میشود و چگونه، کامل شود؟!
●- اگر از کسی بپرسند: از کجا آمدی؟ چگونه خلق شدی؟ کجا هستی؟ به کجا میروی؟ جهان چگونه خلق شد؟ چگونه باید زندگی کنی که سالم به مقصد برسی؟ این عالم چگونه نابود میشود؟ پس از نابودی، چگونه استخوانهای پوسیده جمع میشوند؟ چگونه همه مبعوث و حشر میگردند؟ به کجا میروند؟ آنجا چه خبر است و ...؟ و او در پاسخ تمامی این پرسشها بگوید: «نمیدانم»، شناخت، باور و اعتقادات او و بالتبع هدف، برنامه و عمل او چگونه خواهد بود؟!
د – وقتی آدمی نمیداند و نمیتواند [بدون وحی] بداند، به ناچار به سراغ «به نظر من» میرود و دائماً "نظریه" میدهد! نظریههایی که همه مبتنی بر ظنّ، گمان، خیال و هواهای نفسانی هستند و هیچ کدام منشأ عقلی و علمی ندارند. لذا نظریهی آنها به سرعت با یک پیشرفت علمی، باطل میشود و باز هم بر اساس یافتههای جدید، "نظریه"هایی تولید میشود که آنها نیز به سرعت باطل میشوند؛ و عجیبتر آن که از "نظریه"، بدون اثبات علمی، پیروی هم میکنند!
« وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا » (النّجم، 28)
ترجمه: و ايشان را به اين [كار] معرفتى نيست جز گمان [خود] را پيروى نمىكنند و در واقع گمان در [وصول به] حقيقت هيچ سودى نمىرساند.
در این عالم، نه چیزی بر اساس "نظریه"های این و آن پدید میآید، و نه چیزی از بین میرود؛ و حقایق عالم هستی، بدون هیچ توجه و وقعی به نظریات، هم چنان که باید باشند، هستند و به راهی که باید بروند، میروند.
صور:
بسیاری از حقایق و واقعیتهای این عالم، با پیشرفت و اکتشافات تجربی [علوم طبیعی]، شناخته میشوند – بسیاری از اصول و قوانین حاکم بر عالم هستی، با عقل شناخته میشوند (مثل اصل علیت یا ...) – اما برای شناخت بسیاری حقایق و وقایع، چارهای جزو "وحی" نیست، چرا که "خبر از غیبی است که به آن دسترسی نداریم"! به عنوان مثال: "معاد" با دلایل عقلی قابل اثبات است، اما آنجا چه اتفاقاتی میافتد؟! لذا این اخبار با "وحی" میرسد و تماماً علم، حکمت، آگاهی، بصیرت بخشی، جهانبینی و جهت دهی است.
در آیات متعددی، به "صور" اشاره شده است و در هر آیه، وجهی از آن و اتفاقی مورد تعلیم و تذکر قرار گرفته است. در آیهای، خبر از "صور"ی میدهد که پایان این جهان است و در آیهی دیگری خبر از "صور" دیگری میدهد که آغاز معاد است و در آیهای، به هر دو تصریح مینماید؛ مانند:
«فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً» (الحاقة، 13 و 14)
ترجمه: پس چون در صور يك بار دميده شود (صور اول)* و زمين و كوهها از جاى خود برداشته شوند و هر دوى آنها يك باره درهم كوبيده و ريز ريز گردند!
«وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ» (الزّمر، 68)
ترجمه: و در صور دميده مىشود، پس هر كه در آسمانها و زمين است مىميرد، مگر كسى را كه خدا بخواهد، آن گاه بار ديگر در صور دميده مىشود، ناگاه همهی آنان بر پاى ايستاده [مات و مبهوت به هر سو] مىنگرند [كه سرانجام كارشان چه خواهد شد!]
●- بنابراین، چون دانستیم که در پایان جهان و عالم هستی، چه اتفاقاتی رخ میدهد، به "اول و آخر" علم پیدا میکنیم و دیگر ذهن ما به سراغ موهومات نمیرود و از آنها تبعیت نمینماید. آیا این حکمت کم، کوچک و بیمقداری است؟!
●- حال دانستیم که با صور اول، تمامی موجودات زنده میمیرند و سپس زمین و آسمان در هم کوبیده میشوند و این بساط جمع میشود و سپس با صور دوم، قیامت بر پا میشود، مردگان زنده میشوند، بعث و حشر رخ میدهد، همه در محضر او "قیام" میکنند و ... .
آیا این علوم، برای "معادشناسی" لازم نیست؟! اگر تنها کاربردش، علیم شدن انسان باشد، که رشد و تعالی آدمی در گرو علم و سپس عمل اوست، ضرورت اطلاع رسانی و تعلیمش از سوی خداوند علیم و حکیم را به اثبات میرساند. چگونه آدمی در مسیر خلیفة الله شدن گام بردارد، در حالی که هیچ نمیداند؟! مگر نه این که تفاوت و امتیاز اولیهاش با فرشتگان، همین علم او بود؟!
●- فرمود: از ویژگیهای مؤمن این است که به غیب ایمان میآورد «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ / البقره، 3» - خب، غیب چیست؟ و اگر کسی به آن علم نیابد، چگونه ایمان بیاورد؟! لذا یکی از امتحانات ایمان، همین است که آیا مدعی خداپرستی و معادگرایی، مدعی مسلمانی و ایمان به قرآن کریم، به علوم و اخبار غیبی نیز ایمان میآورد، یا گمان دارد که بیان این حقایق لزوم چندانی نداشت؟!
آیا همین حکمت، برای نزول یک آیه، که با آن ایمان مردمان به بوتهی امتحان گذاشته میشود، کافی نیست؟!
فرمود: گاهی به یک پشه مثال میزنم، آنان که ایمان ندارند، میگویند: «این دیگر چه مثالی است»، اما نمیدانند که همین مثال امتحان آنها و مؤمنان میباشد.
●●●- پس، مؤمن ایمان دارد که "ما نمیدانیم و او میداند" – و میداند خدایی که بندگانش فرمان میدهد که سخن لغو و بیهوده نگویید، خودش سخن غیر کاربردی نمیگوید، او از این اوصاف منزه (سبحان) است.
«سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الصافات، 180)
ترجمه: منزه (مبرا) است رب تو؛ ربّ عزت (نفوذ ناپذیری)، از آن چه وصف میکنند.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
خداوند در آیاتی، به دمیدن در صور هنگام قیامت اشاره مینماید. به نظر میرسد که این اشارات کاربرد چندانی ندارند، پس حکمتش چیست؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10132.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
قرآن قیام معاد سوره زمر