پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مسئله "غلبه" نیست، چون میان "بشارت و انذار الهی" نبرد یا رقابتی نیست؛ بلکه مسئله "ضروریات بیداری و هدایت انسان" میباشد.
تعداد هر کدام و تفاوت رقمهایشان موضوع بحث نیست تا نسبت به 120 یا 80 و چراییاش بحث شود، اما دقت به این نکته لازم است که هر گاه راجع به "چرایی"ها بحث میشود، در واقع به "حکمت"ها توجه میشود و بدیهی است که "قول = سخن" و "فعل = کارِ" خداوند علیم و حکیم، یک یا ده حکمت ندارد که بتوان به آنها بسنده نمود؛ لذا در هر موضوعی میتوان به چند حکمت اشاره نمود.
الف - اصل هدایت
هادی (هدایت کننده)، فقط خداوند متعال است و بس، حتی پیامبران (ص) که ابلاغ کنندۀ وحی، معلم، راهنما و مربی هستند، واسطههای هدایت از جانب او میباشند، اما هدایت کننده نیستند، چنان که به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود:
«إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (القصص، 56)
ترجمه: تو نمىتوانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى؛ ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است.
خداوند متعال نیز همگان را برای رشد و رسیدن به کمال و مقامات قُرب آفریده است، لذا اگر آدمی با اختیار خودش از خط خارج نشود و زیر بار "ولایت طواغیت درونی و بیرونی" نرود، او خودش آنها را هدایت نموده و از ظلمات به سوی نور خارج میسازد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور - خداوند دوست و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنها را از تاريكىها (ى جهل و كفر و فسق) به سوى نور (علم و ايمان و تقوا) بيرون مىبرد/ البقره، 257»؛ بنابراین، نهیها و بالتبع "انذارها=ترساندنها" از عواقب نامطلوبِ انتخابها، مواضع و عملکردهای غلط، به مراتب بیشتر میشود.
ب - اصل فطرت
به کسی نمیگویند که آب را تمیز کن، چون آب به خودی خود تمیز است، مگر آن که کثیف یا آلودهاش کنند. هم چنین به کسی نمیگویند که عقل، قلب و فطرت خود را تمیز کن، چرا که به خودی خود پاک آفریده شدهاند، مگر آن کسی آنها را آلوده یا غبارآلود کند. لذا به او میگویند: «کثیفش نکن که خودت دچار خسران و معذب میشوی».
عقل که حجت درونی خداوند بر بندگانش میباشد و هم چنین قلب و فطرت، همه پاک و چون آینههای صیقلی و شفاف، رو به خدا دارند و نور او را منعکس میکنند، مگر آن که کسی عقلش را معیوب، قلبش را مریض و فطرتش را محجوب گرداند!
فطرت، آنقدر عظیم و پاک است که خداوند متعال میفرماید که برای برخورداری از دین قیّم، کافیست که به دین فطرت بگروی:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»(الرّوم، 30)
ترجمه: پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمىدانند!
بنابراین، به کسی بشارت نمیدهد که اگر عقل و قلبت را سالم و آزاد کنی، چنین و چنان میشود، چون به خودی خود سالم و آزادند و آثار و تبعات خود را دارند، مگر آن که کسی توجه نکند و یا آنها را محبوس و بیمار گرداند!
ج - اصل حفظ سرمایه:
آدمی، سرمایههای عظیمی دارد؛ به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام: «عالَمی در او پیچیده شده است»، یعنی هر چه در عالم هست، در انسان نیز هست؛ از روح نفخۀ الهی گرفته تا کمالات ملکوتیِ فرشتگان، تا بدن و نَفس حیوانی و ...؛ از قوای بالفعل گرفته تا قوای بالقوه و استعداد خلیفة الله شدن.
آدمی، روحی عظیم و باقی و نیز جسمی محدود و فانی دارد که ابزار حیات او در دنیاست؛ بدنش چشم و گوش دارد و روحش "سمع و بصر" دارد – بدنش مغز دارد و روحش عقل دارد – بدنش از قلب تصفیه و پمپاز کنندۀ خون که مایۀ حیات اوست برخوردار میباشد، و روحش قلب (جانی) دارد که با آن فهم میکند، ایمان میآورد و متقابلاً کفر میورزد، محبت و عشق دارد و متقابلاً بغض و دشمنی پیدا میکند ... و همه اینها اگر مورد تعرض و خرابکاری واقع نشوند، وجه و صبغۀ الهی دارند.
انسان، برای به دست آوردن این سرمایهها، هیچ کاری انجام نداده و به زحمتی نیفتاده است، بلکه خداوند سبحان تمامی این سرمایههای عظیم را او داده است، لذا انسان زیاد هم متوجه و قدردان (شاکر) نیست، و سرمایههای خدادادش را ضایع میکند و به هدر میدهد:
«وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ» (المؤمنون، 78)
ترجمه: و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [عقل] ايجاد كرد؛ امّا كمتر شكر او را بجا مىآوريد.
بنابراین، به کسی گفته نمیشود که برو تلاش کن تا این سرمایههای عظیم را به دستآوری، اما به همگان تذکر و انذار داده میشود که باید تلاش کنی تا ضایع نکنی و از دست ندهی، وگرنه خودت به ضرر و زیان میافتی و مغبون و معذب میشوی.
به کسی که چشم یا دست و پای سالمی دارد، گفته نمیشود که برو اینها را به دست بیاور، اما گفته میشود که مراقب باش چشمت ضعیف نشود و یا کور نشوی، و دست و پایت (عضلههایت) تنبل نشوند و یا دچار پوکی استخوان نگردی ...، پروتکلها را رعایت کن تا به کرونا مبتلا نگردی، از دشمن دوری کن و در برابرش مقاومت داشته باش، تا بر تو غلیه نیابد و هر چه داری را به یغما نبرد و تو را نابو نسازد ...؛ وگرنه زندگی برای تو بسیار سخت میشود و چه بسا هلاک شوی!
د – حفظ امانت:
نه تنها آدمی برای به دست آوردن سرمایههای اصلیِ مادی و معنویِ وجودش، تلاشی نکرده و زحمتی نکشیده، بلکه اساساً نه خالق آنهاست و نه مالک آنها، بلکه همه به صورت "امانت" به او داده شده است؛ منتهی امانتی که مالک و صاحبش میفرماید: «اگر خوب امانتداری کردی و سالم برگرداندی، همه را به اضافه علوّ درجات تا مقامات ملکوتی در بهشت، و آن هم به اضافۀ اجر و پاداش، به خودت میدهم و از تو پس نمیگیرم».
پس، وقتی شما امانتی به کسی میدهی، به او میگویید: «نه تنها در امانت خیانت نکن، بلکه در حفاظت و مراقبت از آن کوشا باشد، که اگر خیانت کنی و یا حفظ نکنی، مجازات خواهی شد»؛ چنان که خیانت در امانت، در تمامی قوانین شرعی و حقوقیِ حکومتها و مردم جهان، مجازات دارد.
بنابراین، حفظ امانت، یک اصل عقلی، شرعی و اخلاق فطری میباشد، چنان که فرمود: «از ویژگیهای مؤمن، رعایت امانت میباشد: «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ - و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند / المؤمنون، المعارج، 32»؛ پس، تذکر و انذار به عواقب خیانت در امانت و یا سهل انگاری در حفظ آن، بیشتر لازم است.
ھ – انسان فراموشکار:
"انسان"، هم خیلی زود و سریع "اُنس" پیدا میکند و هم خیلی زود و سریع، دچار فراموشی [نسیان] میشود و چه بسا با هر اُنس جدیدی، مأنوسهای پیشین را فراموش کند و به مخاطره بیفتد! مثل کسی که پس از اُنس با سلامت روح و بدن خود، به ثروت و لذتهای دنیویِ مضرّ اُنس مییابد و سلامتی را فراموش کرده و به مخاطره میاندازد. پس نیاز او به تذکر و ترساندن [انذار] در عواقب این انسها و نسیانها، به مراتب بیشتر است.
و – اثر انذار در بازدارندگی:
به خورد و خوراک انسان توجه کنید. از وقتی آدم و حوا علیهما السلام به زمین هبوط کردند تا کنون، همگان ناچارند که بخورند، تا بدنشان خونسازی کند و نمیرند. اما انسانها همیشه علم نداشتند که کدام میوه، سبزیجات، صیفیجات، گوشتیها و ...، چه ویتامینها، پروتوئینها و آنتی اکسیدانهایی دارند، و هنوز هم کامل نمیدانند، اما میخوردند و میخورند و بهرهاش را میبرند.
اما برای آن که آدمی همه چیز را نخورد، باید به او گفته شود که چه چیزهایی، چه مضراتی دارد و اگر بخورد به چه دردها، بیماریهایی دچار میشود و به چه آثار سوء و اذیتهایی معذب خواهد شد. میگویید: «به خودی خود، قارچ میخورید، اما این قارچی که شبیه به آن یکی میباشد، سمّی است و تو را میکشد – شراب شبیه به آب انگور است؛ اما آن مفید است و این مضرّ و اگر بنوشی، نه تنها بدنت آسیب میبیند، بلکه عقلت نیز ضایع میشود و در زندگی اخروی نیز خواهی سوخت و ... .
بنابراین، اثر "انذار = ترساندن" از خطرها، ضررها، زیانها و عواقب دردناک آنها –حتی در امور جزئی دنیوی- در بازدارندگی، به مراتب بیشتر از اثر بشارتها به فواید میباشد.
آیت الله جوادی آملی:
«در همان سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ﴾، اینها آمدند برای تبشیر و برای إنذار و برای هر دو؛ اما آن نیرویی که اثربخشتر است، مسئله إنذار است؛ یعنی مسئله شوق به بهشت آن قدر اثر ندارد که «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» اثر دارد؛ لذا در عین حال که قرآن کریم تبشیر و إنذار را وصف همه انبیا میداند؛ اما در هیچ جا وصف آنها را منحصر در تبشیر نکرده که «إن أنت الا مبشّر، إن أنت الا بشیر»؛ ولی حصر در إنذار شده: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾ .../ تفسیر سوره نوح علیه السلام، جلسه اول (1397/11/09) »
ز – ... و چنان که در ابتدا بیان شد، حکمتها بسیارند که درباره هر کدام میتوان کتابها نوشت.
مشارکت و همافزایی – پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
چرا در قرآن "انذار" بیشتر از "تبشیر" میباشد؟ حدودا ۱۲۰ بار "انذار" و ۸۰ بار "تبشیر"! آیا در قرآن خوف و ترساندن از جهنم بر رجا و امید به بهشت غلبه دارد؟
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/quran/11147.html
کلمات کلیدی:
قرآن آیات قرآن