ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چون نمیتوانند قرآن و اعجاز آن را رد کنند، از خود دلیلی برای اثبات اعجاز میتراشند و سپس آن دلیل خود را رد میکنند!
چه کسی گفته معجزه بودن قرآن به این است که هیچ یک از مباحث مطروحهاش قبلاً وجود نداشته یا گفته نشده باشد؟!
در بخش اصول دین که از آدم تا خاتم صلوات الله علیهم اجمعین یک سخن بوده است، نه حضرت ابراهیم علیه السلام چیزی فرموده که حضرت موسی علیه السلام مغایر با آن گفته باشد و نه در قرآن مطلبی در این خصوص هست که در کتب پیشین نیامده باشد. برای همین در آیات متعددی به اهل کتاب تأکید دارد که این کتاب، آن چه در دست شماست را تصدیق میکند.
در بخش تاریخی که البته سراسر حکمت، فلسفه، اخلاق، تجربه، خبر، عرفان و ... میباشد، هر چه را فرموده که مثلاً به آدم، نوح، ابراهیم، یوسف ... علیهم السلام چنین و چنان گفتیم، یا آنها با خدا یا قومشان چنین و چنان گفتند، خب قبلاً گفته شده بود.
و البته مطالب و مباحث گفته نشده، در تشریح همان اصول و یا احکام تشریعی این دین نیز بسیار است.
قرآن چه فرموده و سقراط و بقراط و ...، چه چیزی را قبل از قرآن کریم کشف کردهاند؟!
آیا اگر در قرآن کریم به «مشرقها و مغربها» اشاره شده، یعنی مدعی است که قبلاً هیچ کس در این عالم نفهمیده بود که شرق و غرب وجود دارد؟ آیا اگر فرمود: شما را از مرد و زن آفریدیم، یعنی هیچ کس این را ندیده و درک نکرده بود؟ آیا اگر فرمود: از آسمان باران میباریم، یعنی تا قبل از نزول قرآن مردمان گمان میکردند که باران از زمین میروید؟!
خیر، بلکه خداوند متعال تجلی علم و نظم و حکمت آفرینش را متذکر میگردد، تا مردمان از سطحینگری عبور کنند و خدا شناس و معاد شناس شوند.
پس وقتی میفرماید: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ / الصّافات، 5»، مقصود توجه دادن به «ربوبیّت الهی» است، نه به فیزیک آسمان، زمین، مشرق و مغرب؛ رب را میشناساند، نه مشرق و مغرب را – چنان چه وقتی میفرماید: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ / القمر، 49»، یعنی بدانید که نه خلقت همینطوری و تصادفی به وجود آمده است و نه اندازههای هر چیزی شانسی درست درآمده، بلکه ما خلق کردیم و اندازه دادیم. و همین طور است آیات 23 به بعد در سورهی المؤمنون که با بیان شگفتی مراحل خلقت، میفرماید: خَلَقْنَا (ما خلق کردیم) - جَعَلْنَاهُ (ما قرارش دادیم) – فَخَلَقْنَا (ما مرحله به مرحله از نطفه تا علقه و ... خلق کردیم) – أَنشَأْنَاهُ (ما خلقتی دیگر در او انشاء کردیم) و ... .
اینها را میفرماید، جهت تعقل، تفکر و معرفت و ایمان. حال سقراط و بقراط چه کشفی کردهاند؟ این که سیر خلقت از نطفه به علقه و ... میباشد؟ یا این که خدا آنها را به وجود آورده و ربوبیت میکند؟ اگر بخش اول باشد، که قبل از آنها نیز میدانستند و حتماً به آدم و حوا (ع) نیز تعلیم داده شده بود که برای تکثیر نسل با هم ازدواج کردند – اگر بخش دوم است، که خدا این آیات را فرستاده تا عقول این را بفهمند و البته آنها نیز دانشمند بودند و پیش و بیش از دیگران باید میفهمیدند.
مسئله چیز دیگری است:
خداوند علیم و بصیر به احوال بندگانِ خود، در سورهی «القصص» به حالات و ادعاهای این قبیل افراد منکر اشاره کرده و سپس علت اصلی انکار و تکذیب آنها را بیان میدارد. تقاضا این است که آیات ذیل را به همراه ترجمه، تا تأمل و تفکر لازم تلاوت نمایید:
ابتدا اشاره دارد که تو در گذشته حضور نداشتی، پس آن چه این گونه دقیق از احوال گذشتگان و انبیا علیهم السلام برای تو بیان میشود، خود اثبات میکند که "وحی" است. سپس میفرماید:
«وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (47)
ترجمه: و اگر نبود كه وقتى به [سزاى] پيشفرستِ دستهايشان مصيبتى به ايشان برسد، بگويند: «پروردگارا، چرا فرستادهاى به سوى ما نفرستادى تا از احكام تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم» [قطعاً در كيفر آنان شتاب مىكرديم].
*- یعنی به انسان عقل و شعور و منطق و فطرت دادم؛ میتوانند با همان عقل و فطرت، مبدأ و معاد و حُسن و قبح را بشناسند، اما چون توجه ندارد خطا میکنند و چون غفلت و خطا کردند و به عواقبش دچار شدند، مدعیانه گلهمند میشوند که اگر خدا رسولی و دینی و کتابی میفرستاد، حتماً به آن مؤمنین میشدیم، از این رو عقل و نقل (وحی) را با هم میفرستم، با رسولی که انسان کامل، معلم و الگو باشد، تا امکان برای رشد کامل و حجت تمام شده باشد و البته بهانهای هم باقی نماند:
«فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ» (48)
ترجمه: پس چون حق از جانب ما برايشان آمد، گفتند: «چرا نظير آنچه به موسى داده شد، به او داده نشده است؟» آيا به آنچه قبلًا به موسى داده شد كفر نورزيدند؟ گفتند: «دو ساحر با هم ساختهاند.» و گفتند: «ما همه را منكريم (کلاً به دعوت آنها کافریم).»
*- یعنی همینهایی که میگفتند اگر رسولی بیاید ایمان میآوریم، وقتی رسول میآید بهانهگیری میکنند که مثلاً چرا عصایی چون موسی علیه السلام ندارد یا بحر را نمیشکافد و ...؟! اما خدا میفرماید: حالا مگر به آن موسی (ع) که چنین معجزاتی داشت، ایمان آوردید؟! پس اینها فقط بهانه است.
«قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (49)
ترجمه: بگو: اگر شما راستگوييد پس كتابى از جانب خدا بياوريد كه از آن دو (تورات و قرآن) رهنمونتر باشد تا من از آن پيروى كنم.
*- یعنی اگر خدا را قبول ندارید، پس راجع به رسول و کتاب و معجزهاش جدل نکنید، مشکل شما جای دیگری هست – اما اگر قبول دارید و به حکم عقل میگویید که عالم خالقی دارد، پس باید هدایت کند، در ضمن تورات و انجیل و قرآن را هم تکذیب کرده و میگویید وحی نیست، معجزه نیست و ...؛ خب کاری ندارد، شما بروید از جانب خدا کتاب هدایتگر دیگری بیاورید تا من از آن کتاب پیروی کنم. سپس خداوند سبحان، به علت اصلی انکار و لجاج آنها اشاره مینماید:
«فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (50)
ترجمه: پس اگر (دعوت) تو را اجابت نكردند بدان كه آنها از هواهاى (نفسانى) خود پيروى مىكنند، و چه كسى گمراهتر است از آن كه بدون هدايت خداوند از هواى (نفس) خود پيروى كند؟! حقّا كه خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند.
*- یعنی کسی که قرآن را کتاب آسمانی و بالتبع معجزه نمیداند و لابد آن را سخن بشر میداند، باید کتاب آسمانی هدایتگر دیگری بیاورد، اگر آن را نتوانست، پس تو بدان (فَاعْلَمْ) که این حرفها و ایرادها و اشکالها و جدلها و ...، همه بهانه است؛ علت اصلی انکار و تکذیب این است که آنها از "هوای نفس" خود تبعیت میکنند.
***- آری، این انکارها، لجاجتها و حتی عنادها، به خاطر همان وسوسههای نفس و تبعیت از آن است، به خاطر غلبه طبیعت بر فطرت در مملکت وجود است؛ که البته به غلبه و حاکمیت "هوای نفس" به جای حاکمیت عقل و فطرت و وحی، در مملکت بیرون و جامعه بشری میانجامد و این جنایات، فجایع و ظلمها پدیدار میگردد.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق، 16)
ترجمه: و به يقين ما انسان را آفريديم و آنچه را كه نفسش بدان سبب در او وسوسه مى كند مى دانيم و ما به او از رگ گردن و رگهاى خونش نزديكتريم.
کلمات کلیدی:
قرآن