ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: مگر امتیاز دادن خداوند علیم و حکیم به بندگانش چون و چرا دارد؟! مگر نفرمود که به شما نیز نسبت به برخی دیگر امتیازاتی دادهام و حتی انبیاء نیز برخی افضل از دیگری هستند؟ او خالق علیم و حکیم است و میداند که به چه کسی [با توجه به نقشش در نظام هستی] چه تواناییها و فضیلتهایی را بدهد و در مقابل به چه مسئولیتهایی مکلفش نماید.
در مورد «چرایی»ها، به ویژه در نظام خلقت، رسالت، وحی، ولایت، امامت و ... (ملزومات هدایت)، دقت کنیم که گاهی «چرا؟» برای کسب علم، معرفت و حکمت مطرح میشود که نه تنها منعی ندارد، بلکه لازمهی رشد است؛ اما گاهی «چرا؟» به عنوان "اعتراض" مطرح میگردد؛ آن وقت پاسخش این است که کسی به شما حق اعتراض نداده است و اعتراض نیز نه منطقی است و نه به جایی میرسد، چرا که خالقِ، علیمِ حکیم، و ربّ (صاحب اختیار و تربیت کننده امور) و مالِک مطلق اوست، و او میداند که چه خلق کند؟ چگونه خلق کند؟ چگونه هدایت تکوینی (در نظام خلقت)، یا هدایت تشریعی (دین و شریعت) نماید، چه کلامی را بفرماید و چه نفرماید؟ نه این که مخلوق به او معترض شود که چرا این را آفریدی و آن را نیافریدی، چرا چنین گفتی و چنان نگفتی و ...؟!
الف – وقتی ملائک سؤال میکنند (البته اعتراض ندارند، بلکه سؤال با آهنگ اعتراضی مطرح میشود) که چرا آدم را خلیفه خود میکنی، در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟ پاسخ فقط یک مطلب است: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ – همانا من میدانم آن چه را شما نمیدانید / البقره، 30» - و وقتی عدهای معترض میشوند که چرا این را به رسالت انتخاب کردی و ما یا دیگران را انتخاب نکردی، باز پاسخ یک جمله است: «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ – الله عالمترین است که رسالت خود را کجا قرار دهد / الأنعام، 124».
ببینید، در هر دو مورد بر "علم خدا" تأکید شده است؛ یعنی اگر خدا را نمیشناسید، وارد بحث در خصوص فعل او نشوید، و اگر میشناسید، با او کورس علمی نگذارید، و با این علم اندک خود، با او چون و چرا نکنید و به او اعتراض نکنید، او علیم و حکیم است و شما هیچ نمیدانید.
البته دنبال علم و حکمت بروید. از چراییها بپرسید تا بدانید و رشد کنید، نه این که مقابل او موضع اعتراضی و متکبرانه بگیرید، گویی که شما بیشتر و بهتر میدانید!
نکته: سرتاسر قرآن کریم، سخن از توحید است، تعریف انسان کامل است، سخن از امید به فضل و رحمت پروردگار عالم است، قرآن سراسر تعلیم علم و حکمت است برای کسی که میخواهد بداند و بفهمد، اما به انسان لجوج، متکبر، معترض و ناامید از رحمت و کسی که به خدا سوء ظنّ دارد، میفرماید: اگر نمیپسندی، بروی یک ریسمانی از آسمان بیاویز و خودت را حلق آویز کن. یعنی آن کار را هم نمیتوانی بکنی، چون به آسمان نمیشود ریسمانی آویخت:
« مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ » (الحج، 15)
ترجمه: هر كه گمان دارد كه خدا پيغمبر (و مؤمنین را) را در دنيا و آخرت نصرت نمىدهد، ريسمانى به آسمان كشد آن گاه آن را قطع كند و ببيند آيا نيرنگش آن چيزى را كه باعث خشم او شده از بين مىبرد؟
به قول حافظ: «گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را»
ب – اما در مورد سخن فرمودن خداوند علیم و حکیم در خصوص شخص؟ دقت شود که تمام قرآن کریم، سخن از شخص است، البته با نگاه و هدف توحیدی. سرتاسر قرآن کریم، سخن از انسان است، چرا که قرآن برای هدایت انسان در خداشناسی و خداپرستی است، چنان که فرمود: «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ - در حقيقت، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است. آيا نمىانديشيد؟»
قرآن کتاب خداشناسی است برای "انسان"؛ پس انسان باید خودش را بشناسد، لذا سرتاسر قرآن کریم، کتاب "انسانشناسی" است. پس در مورد شخص، اشخاص، به صورت مصداق معین یا صفات کلی ... بحث میکند.
ج – انسانها، در عین مشترکات، دارای ویژگیهای خاصی هستند به دستهها و گروههای متعددی تقسیم میگردند، چه به لحاظ جنسی، چه به لحاظ توان و قوت، چه به لحاظ فهم و شعور، چه به لحاظ ارتباط و تعاملات، و چه به لحاظ مقامات معنوی و درجات علمی و ایمانی، چه به لحاظ سقوط به درکات و مدارج تا اسفل السافلین. و قرآن کریم راجع به همه اینها بحث کرده است، چه کلی و چه مصداقی و چه مثالی.
د – از جمله گروههای انسانی و بشری، گروه انبیا و رسولان و امامان است که به دلایل متفاوتی، افضل بر دیگران هستند. همین که میفرماید به لحاظ بشری (خلقت) مثل شما هستم، اما به من وحی میرسد، یعنی تفاوتهای اساسی دارم. نمیشود به خالق آفرینش متعرض شد که چرا تفاوت وجود دارد؟ چرا که میدانیم همه نسبت به یک دیگر تفاوت دارند، و هر کس در این کارگاه هستی، برای امری خلق شده است.
پس خداوند متعال در قرآن کریم، انسان کامل را معرفی میکند، هم چنان که انسان بدتر از حیوان (کالأنعام بلهم اضلّ) را نیز معرفی میکند. یعنی در واقع از اعلی علیین تا اسفل السافلین را معرفی میکند تا (قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ – به تحقیق که راه رشد از گمراهی روشن شد / البقره، 256) محقق گردد؛ و البته انسان کامل وجود مقدس خاتم الانبیاء و المرسلین، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله میباشد.
ﻫ – این انسان کامل، از یک سو اشرف مخلوقات است و از سوی دیگر از حیث بشری مثل بقیهی ابنای بشر و اولاد آدم ابوالبشر علیه السلام میباشد، از این رو، به دنیا میآید، رشد میکند، خوراک و آشامیدنی دارد، لباس میپوشد، در بازار تردد دارد، بیع و تجارت دارد، ازدواج دارد، بیمار میشود، بهبود مییابد و از دنیا میرود.
اما، خداوند علیم و حکیم فرمود که او در هیچ سخن یا کاری، بر اساس غریزه یا هوای نفس عمل نمیکند و منطقی جز وحی ندارد. (النّجم، 2 تا 4)
«مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى» - یار (دوست، مخاطب و هم صحبت شما، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله) ه گمراه گرديده و نه در بيراهه و نادانى است.
«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» - و از روی هوای نفس سخن نمیگوید (منطق او هوای نفسش نمیباشد)
«إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» - آنچه مىگويد جز وحيى كه (از مبدأ اعلى) به او القاء مىشود نيست.
و – پس وحی تشریعی، به او نازل میشود، چه مربوط و مختص به خودشان باشد و چه مربوط به دیگران باشد. در نتیجه مردم نیز مطلع میشوند که اگر ازدواجی نمودهاند، بامرالله بوده است و اگر دیگر ازدواج ننمودهاند، آن نیز به امر الهی بوده است.
ز- در آیه 50 میفرماید: ما انواع ازدواج را بر تو حلال کردیم و البته مهریه بر تو واجب است. خب، ازدواج با شرایط و موارد بیان شده، بر همه حلال شده است و استثنایی نیست، منتهی از حکمتهای این تصریح آن است که دیگران نگویند: اگر پیامبر است، پس چرا ازدواج کرد؟! چنان چه میگفتند: چرا میخورد و میآشامد و در بازار راه میرود؟!
در آیه 51 میفرماید: تقدم و تأخر به اختیار تو، تا چشم همسرانت روشن شود و دلتنگ نشوند و همگی از ناحیه تو راضی باشند. خب این نیز به نفع همسران ایشان است، البته با توجه به علم و عدل و قسط و عطوفت ایشان. و با تأکید به جلب رضایت و خشنودی همسران ایشان.
در آیه 52 میفرماید: از این پس دیگر اجازه ازدواج نداری. پس همه میفهمند که چرا ایشان ازدواج کرد و چرا دیگر ازدواج نکرد. تا پاسخی باشد برای این همه شائبه و شایعه، برای ازدواجهای ایشان و معلوم گردد که همه بر اساس وحی است که از سوی خدای علیم و حکیم نازل شده است.
در آیه 53، روش برخورد با پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله را به امت آموزش میدهد که اولاً به بهانهی این که او پیامبر است، بدون اجازه وارد خانه و اتاقهایش نشوید، ثانیاً اگر مثلاً به اطعامی دعوت شدید، پس از صرف طعام خارج شوید و پلاس نشوید و وقت ایشان را نگیرید، او حیا میکند که به شما بگوید: کارتان که تمام شد بروید، اما خدا در تعلیم و تربیت و تأدیب بندگانش حیا ندارد، رابعاً او را آزرده نکنید و ... .
کلمات کلیدی:
قرآن سوره احزاب