ایرانپیان – یادداشت / ع. چینیچیان: پرچمهای دروغین، یک دکترین یا استراژی در انواع جنگهای سخت و نرم است که تحت عنوان بینالمللی «False flag » مشهور میباشد.
پس از تعریف «False flag» یا همان «پرچمهای دروغین» و بیان چند نمونهی مشهور آن، هر کسی متوجه خواهد شد که انواع آن را در زمان خود مشاهده کرده است و یا حتی در بسیاری از شرایط زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی خود، با نمونههای آن مواجه و حتی درگیر بوده است.
«پرچم»، یعنی یک سمبل یا نشانه؛ خواه پرچم رسمی و مشهود یک کشور، یک سازمان یا یک شرکت باشد، خواه پرچم مشهود یا نامشهود یک جریان فکری، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، تروریستی و ... .
معنا و هدف پرچم دروغین «False flag»:
پرچم دروغین «False flag»، یعنی: «انجام یک جرم یا جنایت، زیر لوای پرچمی دیگر»، یا به تعبیری «اقدام به جرم، جنایت و فساد از یک سو و نشان دادن و معرفی کردن بیگناه جای گناهکار و دوست به جای دشمن از سوی دیگر» و یا در یک کلمه: «فریب جبههی مقابل در تشخیص جهت».
باید توجه داشت که ساخت و نصب پرچم دروغین، چه در جنگ سخت و چه در جنگ نرم، کار سادهای نیست و به همین دلیل عمدهی توانها و استعدادها و امکانات دولتها، سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی، رسانهها و بنگاههای فرهنگی، تبلیغاتی و هنری، متوجه و مصروف انجام این مهم شده است.
Plage for America در این خصوص مینویسد: جنگ با پرچم دروغین، عملیاتی است که توسط دولتها، شرکتها یا سازمانهای دیگر، به صورت مخفیانه طراحی و اجرا میشود. عملیاتی که همیشه تصور میشود دیگرانی به غیر از طراحان و مجریان اصلی آن را انجام دادهاند. این نام از یک مفهوم نظامی تحت عنوان «پرواز رنگهای کاذب - flying false colors» اخذ شده است. عملیات «پرچم دورغین» به عملیاتهای طی جنگ یا شورش و ضد شورش محدود نمیگردد، بلکه در زمان صلح و آرامش نیز مورد استفاده است که از جمله مصادیق آن استراتژی ایتالیا در تنش میباشد.
مصادیق مشهور:
هر چند عملیات «پرچم دورغین» جدید نیست و قدمتش به خلقت حضرت آدم (ع) و عزم ابلیس به اغوای انسان میرسد، اما در عرصهی سیاست و حکومت، به ویژه پس از جنگهای جهانی اول و دوم، نهادینه شد و کمکم به صورت یک دکترین و استراتژی تبیین و تدوین گردید و هر روز جلوههای نوینتر، گستردهتر، پیچیدهتر و هولناکتری از خود نشان میدهد. به عنوان مثال:
*- در جنگ جهانی دوم، حمله نازیها به لهستان مستلزم یک بهانهی مقبول بود، لذا در عملیاتی معروف به عملیات هیملر «Operation Himmler»، نازیها نیروهای خودی را در لهستان قتل عام کردند و گناهش را به گردن لهستانیها انداختند.
*- در اوایل 1950، در مصر ساختمانهای دولتی بسیاری بمبگذاری شد که از جمله آنها دفاتر متعلق به ایالات متحده امریکا بود. اسناد و شواهدی منتشر شد که حاکی از دخالت اعراب در این بمبگذاریهای بود، اما یکی از این بمبها منفجر نشد و امکان تحقیقات میسر گردید و معلوم شد که کار عوامل اسرائیلی بوده است. این رسوایی سبب شد که ابتدا وزیر دفاع اسرائیل استعفا دهد و سپس کل دولت وقت اسرائیل سقوط کند.
*- پس از گرایش نسبی بخشهایی از ایتالیا به کمونیسم (شوروی سابق)، انفجارهای مهیب و شدیدی در نقاط مختلف اتفاق افتاد و زنان و مردان بیگناه بسیاری کشته شدند و کمونیستها سرزنش شدند، اما بعد معلوم شد این عملیات طرح مشترک نخست وزیر اسبق و یک قاضی ایتالیایی و نیز پنتاگون و سیآیای (CIA) بوده است.
*- برخی از اسناد نشان میدهد که بسیاری از بمبگذاریها در روسیه، کار کاگب، برای حمله به چچن بوده است و هم چنین بسیاری از بمبگذاریها و ترورها در داخل ترکیه، توسط دولت جهت توجیه حمله به کُردها و گروه پکک صورت گرفته است و اسناد کنونی حاکی از آن است این گروه نیز خودش یک پرچم دروغین برای سایر عملیاتها و اهداف سیاسی بوده است، گروهی که به نام سوسیالیست چپ، پرچم داس و چکش حمل میکرد و اکنون مورد حمایت امریکا و متحدان اروپاییش میباشد.
اولین و تنها کسی که این واقعیت را افشا کرد، امام راحل، خمینی کبیر (ره) بود که در مورد گروههای چپگرا نیز فرمود: «این چپهای امریکایی»
*- در همین ایران و نیم قرن اخیر، برچمهای دروغین متفاوتی برافراشته و مشهور شد. به عنوان مثال: ابتدا گمان میشد که کلیه گروهها به دو دسته تقسیم میشوند: الف – گروههای راست یا لیبرال که به امریکا، انگلیس، اسرائیل (غرب و صهیونیسم) گرایش و وابستگی دارند. ب – گروههای چپ و سوسیال که به روسیه و شرق گرایش و وابستگی دارند. اما همه پرچمهای دروغین بودند و اولین و تنها کسی که این واقعیت را افشا کرد، امام راحل، خمینی کبیر (ره) بود که در مورد گروههای چپگرا نیز فرمود: «این چپهای امریکایی» و جالب آن که هیچ کدام پس از فرار، به کشورهای بلوک شرق نرفتند و همگی پناهنده به امریکا و اروپا شدند و مورد استقبال و حمایت نیز قرار گرفتند.
امام خمینی (ره) به رغم آن که جمهوری اسلامی نو پای ایران از یک سو درگیر جنگ داخلی در کردستان بود و از سوی دیگر درگیر جنگ خارجی تحمیلی با رژیم بعث صدام بود و از سوی دیگر درگیر ترورهای مستمر مقامات دینی، سیاسی و علمی خود بود و از سوی دیگر درگیر تنشهای ایجاد شده توسط جریانات انحرافی داخلی بود، مکرر میفرمود: «هر چه فریاد دارید، بر سر امریکا بزنید»؛ یعنی اجازه نمیدانند تا دکترین «پرچمهای دروغین - False flags» در این کشور محقق گردد.
*- با آغاز نهضت و بیداری اسلامی در ایران (1342)، یک پرچم دروغین دیگری تحت نام اسلام، تشیع و نهجالبلاغه و ... شکل گرفت؛ به نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» که آرم پرچم دروغینشان آیه مبارکه «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا» بود. اما این گروه نیز امریکایی بود و سعی داشت تمامی جنایاتش به نام اسلام، انقلاب اسلامی، تشیع و ... تمام شود؛ یعنی همان پرچم دروغین - False flag.
گروههای تروریستی القاعده، طالبان، تکفیری، سلفی و کلاً وهابیت، پرچم دروغینی به نام «اسلام» برای به آشوب کشیدن کشورهای اسلامی، رواج نسل کشی، زمینه سازی حضور غرب در جهان اسلام از یک سو و ترویج اسلامهراسی در غرب از سوی دیگر است.
*- حمله عراق به کویت با چراغ سبز پنهان امریکا، پرچم دروغین برای اشغال نظامی عراق بود – 11 سپتامبر و انفجار نمایشی برجهای دو قلو، پرچم دروغین برای اشغال نظامی افغانستان بود – مبارزه با تروریسم، پرچم دروغین حضور و اشغال نظامی کشورهای اسلامی توسط نیروهای نظامی امریکا و متحدین است – مبارزه با تروریسم، برافراشتهترین پرچم دروغین امروز است - گروههای تروریستی القاعده، طالبان، تکفیری، سلفی و کلاً وهابیت، پرچم دروغینی به نام «اسلام» برای به آشوب کشیدن کشورهای اسلامی، رواج نسل کشی، زمینه سازی حضور غرب در جهان اسلام از یک سو و ترویج اسلامهراسی در غرب از سوی دیگر است.
جنگ داخلی با «پرچمهای دروغین» - پس از انقلاب تا کنون:
هدف از این مختصر، بیان تاریخچهی انقلاب و جنگهای ایجاد شدهی درونزا تحت لوای انواع و اقسام پرچمهای دروغین نمیباشد، بلکه هدف فقط یک «توجه» یا یک «تذکر» مهم است.
به یاد داریم که در ابتدای انقلاب، سخنی از گروهها و جریانات موافق ولی متفاوت با گرایشات مختلف نبود، بلکه همه ابتدا به دو گروه کلّی تقسیم میشدند که عبارت بودند از: «انقلابی و ضد انقلاب».
اما دیری نگذشت که گروهها به سه دسته تقسیم شدند که عبارت بودند از: «خط یک» شامل موافقین و همراهان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران - «خط دو» مخالفین و دشمنان – و «خط سه»؛ این خط جدید بود و متشکل شد از شخصیتهایی که چهرهی مذهبی، انقلابی و حتی حامی خط امام داشتند، اما با «دگر اندیشی» و فاصله گرفتن از خط یک، مقابل آنها صفآریی کردند. اگر پروندهی آنها از ابتدا تا کنون را مطالعه کنیم، هیچ مبارزهای با امریکا، انگلیس، اسرائیل و کلاً صهیونیسم بینالملل در آن مشاهده نمیشود و هر چه هست، مقابله با خط یک میباشد.
چپ و راست:
پس از شکست تمامی گروهها و جریانات «خط دو» از ملیگراها گرفته تا ملی مذهبیها تا گروهکهای تروریستی چپی، در کردستان، عملیات مرصاد ... و نیز کشته و دستگیر شدن عدهای و فرار مابقی، دیگر چپ و راست به مفهوم لیبرال غربگرا یا سوسیال شرقگرا در ایران معنا و مفهومی نداشت، اما اسم و پرچم «چپ و راست» هم چنان باقی ماند.
خط سهایها، خط یک (امثال شهید بهشتی و آیتالله خامنهای) را «جناح راست» نامیدند و آنها را متهم به «لیبرال» و اسلام لیبرالی کردند و خود چون بسیار تندرو بودند «امثال: موسوی خویینیها، محتشمی، نوری و ...»، موسوم به «چپ» شدند.
خط سهایها، خط یک (امثال شهید بهشتی و آیتالله خامنهای) را «جناح راست» نامیدند و آنها را متهم به «لیبرال» و اسلام لیبرالی کردند و خود چون بسیار تندرو بودند «امثال: موسوی خویینیها، محتشمی، نوری و ...»، موسوم به «چپ» شدند.
اصولگرا و اصلاحطلب:
از آنجا که عقل و فطرت بشر تندروی را در هیچ امری نمیپسندند، به ویژه پس از عملکرد دولت موسوی در زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنهای و الگو قرار دادن کشورهای سوسیالیستی چون چکسلواکی (سابق) در اقتصاد و ماجراهای «بند ج» و مصادره کارخانجات و سرمایهها و ... از یک سو و نیز تندوریهای طرفداران آقای منتظری و ترورهای سید مهدی هاشمی، جریان سازیهای بهزاد نبوی و ... و نیز ایجاد آشوبهای داخلی از سوی دیگر، و هم چنین سایر مواضع و عملکردهای افراطی، جناح چپ از سوی مردم کنار گذاشته شد.
جنگ به پایان رسید، امام خمینی (ره) رحلت نمود، مقام معظم رهبری از سوی مجلس خبرگان به ولایت فقیه منصوب گردید و مورد حمایت شدید و دلگرمی قلوب مردم و ناامیدی دشمنان خارجی از سقوط رژیم واقع شد.
از همان ابتدا، عدهای از کسانی که به «یاران خمینی» معروف بودند، اما جناح چپ بودند، سریعاً کنار کشیدند و دولت آقای هاشمی نیز تحت عنوان «دولت سازندگی» روی کار آمد.
اما با نزدیک شدن پایان دورهی دوم ریاست جهمهوری وی، همان چپها فرصت را برای حضوری مجدد مناسب دیدند، اما با آن تندرویهای نظری و عملی ممکن نبود مقبول مردم واقع شوند، لذا یک پرچم دورغین دیگر به نام «اصلاحات» بالا رفت.
اکنون همان چپهای تند رو، لیبرال شده بودند و ضمن محکوم کردن هر گونه تندوری، انحصار طلبی، خشونت و ...، با انگشت جناح راست را نشان میدادند، تا آنجا که حتی آقای هاشمی و دولتش را شدیداً به باد انتقاد گرفته و القابی چون «عالیجنابان سرخ پوش و آقازادهها» را علیه وی و فرزندان و تیمش به کار بردند.
ناگهان، چپ تندرو، اصلاح طلب شد، ناگهان شدیدترین رقبا، چون خاتمی و اصلاحطلبها، هاشمی و ناطق نوری و ... در یک جبهه قرار گرفتند و در مقابل «اصلاحات» که با روی کار آمدن دولت آقای خاتمی، جان و تشکیلات تازهای یافته بود، به ناچار خط یک نیز موسوم به «اصولگرا» شد. اما طولی نکشید که هر دو جریان به چند شعبه تقسیم شدند و جنگ داخلی پرچمهای دروغین «False flag» هم چنان ادامه یافت.
خودی و غیر خودی:
در کوران و اوج همین نزاعها با پرچمهای دروغین بود که امام خامنهای وارد صحنه شدند و دوباره اذهان عمومی را متوجه «پرچم واقعی» و «پرچم دروغین» دوست و دشمن کردند. ایشان پس از فتنه 1378، در خطبه نماز جمعه، پس از اشاره به حوادث مختلف فرمودند:
«خطرناكترينِ اين حوادث، حادثهاى است كه فتنه باشد. فتنه، يعنى حادثه غبارآلودى كه انسان نتواند بفهمد چه كسى دوست و چه كسى دشمن است و چه كسى با غرض وارد ميدان شده و از كجا تحريك مىشود؟ فتنهها را بايد با روشنگرى خاموش كرد. هر جا روشنگرى باشد، فتنهانگيز دستش كوتاه مىشود.»
ایشان در همین خطبه پس از اشاره به جریاناتِ زمینهسازی، از جمله کاهش ناگهانی درآمد نفتی به نصف یا یک سوم و نیز شایعهپراکنیهای بوقهای تبلیغاتی داخلی و خارجی افزودند: «از طرف ديگر، مارهاى خزيده در سوراخها را در داخل تشويق كردند كه به ميدان بيايند و حرف بزنند! كسانى كه در واقع بايد به اينها گفت توسرى خوردههاى سياسى - بالاتر از ورشكستهها - كه از ملت ايران تودهنى و توسرى خورده بودند و به لانههايشان خزيده بودند، اينها را وادار و تشويق كردند و به عرصه اظهارنظر سياسى و اظهار وجود كشاندند. اين هم پديدهاى بود كه انسان در وهله اوّل تعجب مىكرد كه چطور شده است اينها به ميدان آمدند.»
ایشان متذکر شده بودند که هیچ یک از این «اسم»ها را قبول ندارند، بلکه کلیه جریانهای سیاسی را ذیل دو گروه «خودی و غیر خودی» میشناسند؛ و البته این تبیین داد خیلیها (مثل کروبی و ...) را نیز درآورده بود. و در این خطبه افزودند:
غير خودى كيست؟ غير خودى كسى است كه دستورش را از بيگانه مىگيرد؛ دلش براى بيگانه مىتپد؛ دلش براى برگشتن امريكا مىتپد. غير خودى آن كسى است كه از اوايل انقلاب در فكر ايجاد رابطه دوستانه با امريكا بود. به امام اهانت مىكرد؛ اما براى امريكا اظهار علاقه مىنمود! كسى به امام اهانت مىكرد، ناراحت نمىشد؛ اما اگر كسى به دشمنان بيرون از مرز يا همدستان آنها اهانت مىكرد، ناراحت مىشد! اينها غريبهاند.
«گفته مىشود [خودى و غير خودى]. حالا خودى و غير خودى داريم يا نداريم؟ اگر بخواهيم ملت را حساب كنيم، نه؛ آحاد ملت همه خوديند. اما جريانات سياسى، بله؛ جريان خودى داريم، جريان غيرخودى هم داريم. خودى كيست؟ خودى آن است كه دلش براى اسلام مىتپد؛ دلش براى انقلاب مىتپد؛ به امام ارادت دارد؛ براى مردم به صورت حقيقى - نه ادّعايى - احترام قائل است. غير خودى كيست؟ غير خودى كسى است كه دستورش را از بيگانه مىگيرد؛ دلش براى بيگانه مىتپد؛ دلش براى برگشتن امريكا مىتپد. غير خودى آن كسى است كه از اوايل انقلاب در فكر ايجاد رابطه دوستانه با امريكا بود. به امام اهانت مىكرد؛ اما براى امريكا اظهار علاقه مىنمود! كسى به امام اهانت مىكرد، ناراحت نمىشد؛ اما اگر كسى به دشمنان بيرون از مرز يا همدستان آنها اهانت مىكرد، ناراحت مىشد! اينها غريبهاند. اسمشان چيست، هرچه باشد؛ چه كسى هستند، به ما ربطى ندارد كه حالا بخواهم در خطبههاى نماز جمعه اسم كسى را بياورم. هر كس اينطور باشد، غريبه است و خدا كند اينطورى نداشته باشيم.«
پس از ده سال، جریان غیر خودیها، قائلهی تلخ دیگری به بهانهی «تقلب در انتخابات» به راه انداخت که همان «پرچم دورغین» بود، اما فواید بسیاری نیز داشت که از جمله آنها بیرون زدن پرچم دشمن اصلی بود که با وحدت دروغگویان داخلی، با سلطنتطلبها، بهاییها، منافقین، کومله، ساواکیها، فراریها و ... با پشتیبانی رسمی امریکا، انگلیس، اسرائیل، اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب و ... هویدا شد.
امروز:
امروز نیز همینطور است. جنگ با پرچمهای دورغین، هیچ گاه تمام شدنی نیست و پایانی ندارد، چرا که هر روز پرچمی برافراشته میشود.
هدف اصلی از استراتژی «پرچمهای دروغین - False flags» از یک سو تغییر جهت توجه مردم از دشمن اصلی است و از سوی دیگر نشانه رفتن دوست به جای دشمن میباشد.
در همین عمر کوتاه انقلاب و جمهوری اسلامی ایران شاهد بودیم که در دورههایی، تحت لوای پرچمهای دروغینی چون: آزادی، قانونمندی و ...، توجه اذهان عمومی از دشمنان اصلی و خارجی منحرف شد و فضای کشور با درگیریهای بیجهت داخلی و جوسازیها مسموم شد و سعی شد تا مردم مقابل یک دیگر صفآرایی کنند.
در چنین دورههایی مدام واژههای جدید ساخته میشد و به پرچم دروغینی جهت درگیری و تنش داخلی مبدل میگردید. آزادی، قانونمندی، تسامح، تساهل، دگراندیشی، قرائت جدید از قرآن و اسلام، گفتگوی ادیان و ...، همه از اصطلاحات جنجال برانگیز آن دوره بود.
امروز نیز همینطور است و فردا نیز همینطور خواهد بود، لذا همگان، اعم از دولت، مجلس، روحانیون، اساتید، رسانه ملی و سایر رسانهها، قلم به دستان، هنرمندان ... و بالاخره مردم، باید مراقب این پرچمهای دروغین «False flags» و استراتژها و تاکیتکهایش باشند، افسرانش را بشناسند، نقشههایشان را بخوانند و اجازه ندهند که دشمن دوست و دوست دشمن معرفی شود
امروز نیز همینطور است و فردا نیز همینطور خواهد بود، لذا همگان، اعم از دولت، مجلس، روحانیون، اساتید، رسانه ملی و سایر رسانهها، قلم به دستان، هنرمندان ... و بالاخره مردم، باید مراقب این پرچمهای دروغین «False flags» و استراتژها و تاکیتکهایش باشند، افسرانش را بشناسند، نقشههایشان را بخوانند و اجازه ندهند که دشمن دوست و دوست دشمن معرفی شود و مردم با غفلت از دشمن اصلی که جان و مال و فرهنگ و کشورشان را نشانه رفته است، به درگیرهای کاذب و صفآرایی بیجهت مقابل یک دیگر کشانده شوند.