پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): باید به "امکان و توان" از یک سو، و سپس "انتخاب و توجه" از سویی دیگر دقت نمود.
آدمی در عین حال که با قوا و استعدادهای فراوان و قابلیت خلیفة الله شدن خلق شده است، خودش چیزی از خود ندارد و هیچ نیست، لذا همیشه "قائم به دیگری" میباشد.
انسان روحی دارد که از عالم "امر" خلق و به او دمیده شده است، که "عالم امر" فوق عالم خلق است و مجردات همه از عالَم امر [به امر کن فیکون الهی] خلق شدهاند. فرمود: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي – بگو: روح از امر پروردگار من است / الإسراء، 85»، یعنی مانند بدن، از گِل، خون و نطفه خلق نشده است، بلکه خداوند آن را با فرمان خود ایجاد مینماید.
در عین حال به این انسان، برای امکان زندگی در دنیای مادی و طبیعت، بدنی داده شده است که شکل، اندازه، جرم، وزن و ... دارد و زندگی حیوانی دارد و نیازهایش نیز حیوانی است، مانند نیاز به خوردن، خوابیدن، مسکن، تولید مثل، امنیت جانی و ... .
خاستگاه نیازهای مادی بدن، چیزی است به نام "نفس" یا "نفس حیوانی" یا "نفس بشری، نه انسانی"؛ پس بدن، فقط ابزار و تجهیزاتی است برای زندگی روح، در دنیای مادی.
بنابراین، آدمی باید جهت رشد و کمال خود، روح را بر بدن غالب نماید و عقلانیت را بر هوای نفس حاکم نماید؛ به تعبیری روح باید سوار بر مرکبی به نام بدن شود، افسار آن را به دست بگیرد و کارهایش را به وسیله آن انجام دهد؛ چنان که از بالاترین عبادات، چون نماز، روزه، تلاوت قرآن کریم، کسب علم، خیرات و مجاهداتها گرفته تا بدترین گناهان مانند: ظلم، جنایت و تعدی به حقوق دیگران و ...، همه به وسیلهی همین بدن انجام میگیرد. لذا وقتی روح از بدن فارغ شد، دیگر نه مجاهدتی در راه خدا دارد و نه میتواند به ظلم، جنایت و فساد در زمین بپردازد.
در این میان، به آدمی عقل، قلب، نور علم در کتاب خلقت و کتاب وحی (قرآن کریم) موهبت شده است و به او در انتخاب هدف و راه، "اختیار" داده شده و البته برایش معلم، مربی، الگو و رهبر نیز فرستاده شده است، تا بتواند راه را از چاه تشخیص دهد. فرمود که انسان را در "انتخاب هدف و راه" مجبور نیافریدم، چرا که راه رشد از گمراهی برایش مشخص و روشن شده است: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ / البقره، 256».
●- بنابراین، آدمی به دو نیرو، کشش و نیاز روحی و بدنی (حیوانی) مجهز شده است، اما جهتگیریش به این است که هدفش چه باشد؟ هدف هر چه بود، "محبوب" او میشود و محبوب هر چه یا هر که بود، هدف او میشود، و توجه آدمی تماماً به سوی "محبوب" معطوف میگردد.
از اینرو، ریشهی ظهور و بروز تمامی صفات عالی و فضایل آدمی، اعتقاد به مبدأ و معاد و "حبّ الله" است؛ و ریشهی اصلی ظهور، بروز و غلبهی تمامی صفات رذیله و بدیها در آدمی، جایگزین نمودن "حب دنیا" به جای "حبّ الله" میباشد، چنان که پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة – محبت دنیا، رأس و ریشه تمامی گناهان میباشد / اصول کافى، جلد 2، باب «حبّ الدنیا و الحرص علیها»؛ و البته احادیث و روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد.
خداوند متعال در کلام وحی میفرماید که علت تمامی این انحرافات، بیشتر دوست داشتن دنیا، متاع و لذتهای زودگذر آن، نسبت به حیات اخروی و ابدی میباشد:
«ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (النّحل، 107)
ترجمه: اين بدان جهت است كه آنها زندگى دنيا را دوست داشته و آن را بر آخرت ترجيح دادهاند (محبت به دنیا را بر محبت به آخرت ترجیح دادهاند) و البته که خداوند مردمى را كه كفر مىورزند هدايت نمىكند.
●- بیان شد که آدمی از خود هیچ ندارد، پس به تناسب "محبوبش" هویت مییابد، شگل میگیرد و تعریف میشود؛ لذا اگر معرفت و محبت به خداوند متعال و باور معاد و شوق لقاء الله در او بود، چون فرمان او را اطاعت میکند، صفات عالیه در او با اعمال صالح تجلی میکند؛ اما اگر محبوبش حیات، متاع و لذایذ دنیا و اطاعت و راضی کردن هوای نفس بود، صفات رذیله، با اعمال سیئه (گناه) در از ظهور و بروز مییابد.
پس، ریشه و اصل، همان "محبت" است که سبب توجه و حرکت به سوی محبوب میگردد.
مشارکت و هم افزایی – پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
ریشهی اصلی خوبیها و بدیها در انسان، که تمامی صفات عالیه یا رذیله به آن برمی گردد، چیست؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10780.html
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه