نوشتهاید: «چیزی که ازلی باشد، هستی عین ذاتش میباشد؛ پس هیچ گونه نقص، نیستی، کاستی، نیاز و بالتبع حرکت و تغییر به آن راه ندارد؛ و ماده این چنین نیست»؛ لطفاً به زبان ساده و با مثال شرح دهید. (کارشناس ارشد نرمافزار)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): وجود ازلی، هیچ مثالی ندارد، چرا که فقط خداوند متعال ازلی است و او مِثل و مانندی ندارد که بشود مثال زد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ / الشوری، 11»، اما میشود شرح داد؛ و جهت رعایت سادگی در شرح نیز به نکاتی اشاره میشود که لازم است، تک به تک مورد توجه قرار گیرد.
●- وقتی میگوییم "وجود ازلی"، صرف نظر از این که مصداقش خداوند سبحان باشد، یا ماده یا هر چیز دیگری، معنایش این است که این وجود، همیشه بوده است – سابقه نیستی ندارد – چنین نیست که پیش از بودن، نبوده باشد و سپس به وجود آمده باشد که بتوان پرسید: «این هستی خود را از کجا گرفته است»؟ پس اگر چیزی نبوده و بعداً پدید آمده، حتماً ازلی نیست و حادث است.
●- بنابراین، هستیِ وجود ازلی، عین ذات اوست. حالا یعنی چه؟ یعنی: او خودش هستی است، هستی خود اوست.
حال هستی چیست و یعنی چه؟ یعنی همان "وجود" یا "بودن"؛ همان که به تعبیر دیگری به آن "کمال" نیز میگوییم.
بنابراین، تعبیراتی چون «هستی عین ذات» یا «هستی قائم به ذات»، یعنی خودش "هستی" است. هستی خود اوست. نه این که موجودی باشد که در ضمن هستی نیز داشته باشد. خیر، بلکه عین هستی و خود هستی است.
●- نقطهی مقابل هستی، نیستی است. چنان که نقطه مقابل کمال، نقص است و نقص، کاستی و عیب؛ همان "نیستی" میباشد. شما هر چقدر که "علم" داشته باشید، هستی در شما تجلی یافته است، یا کمال یافتهاید، و هر چقدر که علم نداشته باشید، نیستی و نقص در کمال شماست و جای رشد و کمال دارید؛ و همینطور است سایر کمالاتی چون: حیات، زیبایی، قدرت، غنا و ... .
●- وجودی که ازلی، هستی و کمال محض باشد، "حدّ و اندازه" به او راه ندارد، چرا که هر حدّی، حتماً محدود است و محدودیت همان نبود هستی است، نقص و نیستی است.
هر چیزی که اندازه داشته باشد، قابل شمارش است و هر قابل شمارشی، محدود است. به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام: «كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض - هر شمرده شدهاى (قابل شمارشی) تمام شدنى است /حکمت 75».
●- "هستی"، دوئیت بر نمیدارد؛ چرا که هر دوئیتی مستلزم اندازه، حدود و نقص در هر دو میباشد؛ لذا هستی محض، "وَحْدَهُ لا شَرِیک لَهُ" میباشد.
●- وجودی که هستی و کمال محض باشد، هیچ "نقص و بالتبع نیازی" ندارد، غنی محض است؛ چرا که نیاز، همان نقصی است که قابلیت برطرف کردن آن وجود دارد. مثل نیاز ما به حیات، علم، حکمت، قدرت، سلامتی ... و خلاصه کاملتر و کاملتر شدن.
●- حرکت، یعنی "شدن" که خود گواه بر نقص و نیاز می باشد؛ حرکت، برای تغییر حالت و رسیدن به چیزی یا نقطهای [هدف] میباشد. اگر وجودی هستی و کمال محض بود، هیچ نیازی ندارد که حرکت لازم داشته باشد. پس، این یک قاعدهی عقلی است که «هستی محض و کمال محض، حرکت نمیکند و هر چه که حرکت به او راه یابد، نیازمند است؛ پس ازلی نیست – هستی عین ذاتش نیست».
●- حرکت یعنی گذر از حالت اول و رسیدن به حالت دوم. بنابراین، هر چه که حرکت به او راه یابد، حادث و پدیده است و ازلی نیست و فنا نیز به او راه دارد، چرا که با هر حرکتی، حالت اول در او فانی شده و حالت دومی که نبوده، پدید آمده و حادث میشود. درست مثل حرکت فیزیکی از نقطه الف به نقطه ب میماند. وقتی در نقطه الف ایستادهاید، در نقطه ب نیستید و وقتی به آن رسیدید، دیگر در نقطهی الف نیستید.
چیزی را نمیدانید، و این نقص شماست. وقتی به آن علم یافتید، این علم در شما حادث میشود و آن نادانی به فنا میرود. یعنی حرکت، حتماً پدید آمدن و از بین رفتن را به دنبال میآورد.
●- چرا هر چه که "ازلی" نباشد، نیازمند است؛ چون هستی عین ذاتش نیست؛ پس هستی و کمال از جای دیگری به او داده شده است. چنین موجودی، نیستی و فقر عین ذاتش میباشد؛ پس هر گاه کمالی در او دیده شد، نتیجه گرفته میشود که دیگری این کمال را به او داده است. به عنوان مثال: یک نوزاد نه بدن و ماهیچههای قوی و قدرتمندی دارد و نه به چیزی علم دارد؛ پس اگر به مرور زمان، رشد، قدرت و علم در او پیدا شد، معلوم میشود که از جای دیگری گرفته است. مثلاً به سبب شیر و خوردنیهای مناسب، بدنش رشد کرده و به سبب تحصیل علم، علم یافته است.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر، 15)
ترجمه: ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
*- در این آیه هم تصریح دارید که شما همگی فقیر (نیازمند) هستید و هم روشن مینماید که نیازتان به سایر فقرایی مانند خودتان نیست، بلکه به خداوند « إِلَى اللَّهِ » میباشد که غنی است.
ماده – ماده اولیه:
برخی گمان دارند که اگر بشر با رشد علمی بتواند "مادهی اولیه" را بشناسد، هم خدای خالق نفی میگردد و هم پاسخ به تمامی پرسشها داده میشود! و به اذهان عمومی میگویند: «مبادا، ایمان بیاورید، دست نگه دارید! ما هنوز مادهی اولیه را نشناختهایم، اما در تلاش علمی برای شناخت آن میباشیم؛ پس در ایمان صبر کنید»!
برخی، چنان علم و کشف علمی را مقابل و منافی خداشناسی قرار میدهند که گویی اگر خدایی باشد و او خلق کرده باشد، نباید علمی باشد! پس حالا که علمی است و ما نیز کشف علم میکنیم، پس خدایی نیست! و حال آن که خداوند سبحان، علیم و حکیم است و هر چه هست، همان تجلی علم اوست و دوست دارد که بندگانش رموز خلقت را بشناسند، تا بیشتر او را بشناسند و ایمان بیاورند.
●- ماده و بالتبع ماده اولیه (چه چند و چونش کشف علمی بشود یا نشود)، "ازلی" نیست؛ چرا که هم هستی عین ذاتش نیست، هم محدود است، هم قابل تجزیه و ترکیب است، هم حرکت دارد، هم حادث و تکثیر میگردد، هم مثل و مانند دارد، هم قابل اشتراک گذاری است و ... . اینها همه صفات و ویژگیهای یک "پدیده" هستند، نه وجود ازلی.
●- این که نخست یک مادهی اولیهای بوده و سپس به هر علتی منفجر شده و بر اثر این انفجار به اصطلاح اتمی، باز [فَطَرَ] شده باشد و کهکشانها و سیارات و سایر موجودات مادی پدید آمده باشند، هر چند هنوز در علوم طبیعی و تجربی، کاملاً و دقیقاً شناخته نشده است، اما هیچ بعید نیست که چنین بوده باشد، چنان که کلیات آن در قرآن کریم بیان شده است که در پیدایش آسمانها، ابتدا دودی بوده که سپس باز شده است.
بنابراین، از آنجا که هم پدید آمدن از هیچ محال است و هم هر گونه تصادف و انفجار در عدم محال است، کشف علمی ماده اولیه، نه تنها دلیلی بر انکار وجود خداوند متعال نخواهد بود، بلکه بیش پیش انسان عاقل و عالم را به سوی شناخت پدیدآورنده، هستی بخش، اندازهگذار، مدیر، مدبر و پرورندهای (ربی)، علیم، حکیم و قادر هدایت مینماید.
اگر مخلوقات (ماده و غیر ماده)، اندازه نداشتند، حرکت نداشتند، زمان به معنای تقدم و تأخر به آنها راه نداشت و ...، قابل شناسایی نیز نبودند (البته اصلاً وجود نداشتند). اما خداوند علیم و حکیم، هر چیزی را دارای اندازهی علمی (قَدر معلوم) خلق نمود، لذا بسیاری از آنها برای بشر نیز قابل مطالعه و شناخت علمی میگردند:
«إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» (القمر، 49)
ترجمه: ماييم كه هر چيزى را به اندازه (دارای اندازه) آفريدهايم.
«وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (الحجر، 21)
ترجمه: و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معين (بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ = بر اساس اندازههای معین علمی) فرو نمىفرستيم.
مرتبط:
●●● – فهرست و لینک تمامی مباحث توحیدی که در این پایگاه درج گردیده است.
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
نوشتهاید: «هر چه ازلی باشد، هستی عین ذاتش است، نقص و نیستی و بالتبع حرکت ندارد و ماده چنین نیست! لطفا به زبان ساده توضیح دهید.
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9750.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2847
- 11 اردیبهشت 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید