سی درس اخلاق از قرآن مجید – بخش ششم: جلسات 26 تا 30 / کوتاه و مفید، جهت آموزش به خود، خانواده، دوستان، شاگردان ... و منبعی برای دانشپژوهان و محققان
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
"اخلاق"، به معنای نظریات لطیف و خوشایند نیست، چنان که به "اخلاق نکوهیده و ناپسند" نیز "اخلاق" گفته میشود؛ بلکه "اخلاق" به تمامی مواضع نظری و عملی آدمی، در برابر هر امری، هر کاری و هر کسی یا چیزی گفته میشود.
خداوند سبحان که انسان را خلق کرده و ربوبیت و تربیت میکند؛ خود تنها معلمِ "اخلاق حسنه" میباشد؛ پس مؤمن باید تلاش کند که با تعلیم و تربیت در مکتب قرآن مجید و اهل عصمت علیهم السلام، "اخلاق إلهی" پیدا کند و مُتخلق شود به "اخلاق الله".
درس بیست و ششم – پیروی ننمودن از احکام جاهلی:
«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (المائدة، 50)
ترجمه: آيا آنها [داوری و] حكم جاهليّت را (از تو) مىخواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه اهل يقين هستند، حكم مىكند؟!
●- بیان شد که "اخلاق" یعنی "چگونگی موضعگیری در هر امری"، و از نمودهای بارز "مواضع"، همان داوری (قضاوت) و صدور حکم میباشد.
توجه نکنید به این جوّسازیها، مبنی بر این که «ما حق قضاوت نداریم»! این دروغها را میگویند، تا تا شما را خلع سلاح کنند، عقل و منطق شما را تعطیل کنند و در نهایت، قضاوتها و انتخابهای خودشان را تحمیل کنند!
آدمی در هر لحظه، مشغول به سنجش بین گزینههای متفاوت و قضاوت بین آنهاست، حال خواه موضوع انتخاب یک لباس مناسب برای کار یا مجلسی باشد، یا انتخاب إله و دین، و یا انتخاب رئیس جمهور و وکیل، و یا هر موافقت و مخالفتی. اگر "قضاوت" نباشد، هیچ "انتخابی" نیز نخواهد بود.
هر انتخابی، اگر چه به شکل موافقت یا مخالفت ظهور یابد، پس از قضاوت و صدور حکم صدور میپذیرد، و هر حکمی، اگر مغایر با حکم خداوند علیم و حکیم باشد، یقیناً "حکم جاهلیت" میباشد.
"قضاوت و صدور حکم"، اختصاصی به دادگاه و یا موضوعات اجتماعی و سیاسیِ کلان ندارد، بلکه آدمی پیش و بیش از هر کسی، دائماً در درونش و برای خودش بین گزینهها میسنجد و یکی را بهتر و مفیدتر تشخیص میدهد و حکم صادر میکند که «این خوب است» و آن را انتخاب میکند.
قضاوت و حکم درست، باید مبتنی بر قوانین و حدود درست باشد، اما آیا عالَمِ هستی و خویشن را خود خلق نمودیم، اندازه گذاشتهایم، تا بتوانیم از جانب خود حقوق و حدودی برایش وضع نماییم؟!
بنابراین، از جزئیترین امور زندگی و قضاوتها و رفتارها، تا کلیترین آنها، حدود، قانون، حکم و در نهایت قضاوت همان است که "الله جلّ جلاله" در قرآن مجید فرموده و توسط اولیایش بیان و تعلیم نموده است و هر قضاوت و حکمی، مغایر با حدود الهی، حتماً ریشه در هوای نفس – تقلید کور – گرایشهای قومی و قبیلهاای ... و خلاصه همان "اخلاق = موضعگیری" جاهلانه دارد و تمامی مشکلات فردی و اجتماعی بشر را سبب میگردد.
پس، اخلاق مؤمن این است که "منم" ندارد و از حکم خداوند متعال تبعیت مینماید.
درس بیست و هفتم – خداوند ولیّ مؤمنان است و ظالمان اولیای یکدیگرند:
«ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ * إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ *» (الجاثیه، 18 تا 19)
ترجمه: سپس تو را بر شريعت و آيين حقّى قرار داديم؛ از آن پيروى كن و از هوسهاى كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن *
آنها هرگز نمىتوانند تو را در برابر خداوند بىنياز كنند (و از عذابش برهانند)؛ و ظالمان يار و ياور يكديگرند، امّا خداوند يار و ياور پرهيزگاران است *
●- اگر آدمی، بیهدف و گمراه و سرگردان باشد، ممکن است که مبتنی بر هوای نفس خود و دیگران، هر انتخابی بکند! اما کسی که خداباور، معادگرا و برخوردار از آیین و شریعت حق است، برای انتخابهای خود، ملاکها و شاخصهای عقلی و معینی دارد.
بنابراین، "بیخبران" پیرو هوای نفس خویش میباشند و دیگران را نیز به پیروی از هوای نفس خودشان دعوت میکنند تا با قدرت و امکانات بیشتری به مشتهیات نفسانی خود برسند!
آنها "ظالم" هستند و در حق خود و دیگران "ظلم" روا میدارند و البته چون به تنهایی کاری از آنها ساخته نیست، در این ظلم بزرگ و همگانی، یکدیگر را یاری میکنند!
آنها یکدیگر را معرفی، تبلیغ و حمایت میکنند؛ اگر ببینند به قدرت رسیدن یکی، سبب قدرت و منافع شخصی و جناحی آنان میگردد، تمام تلاش خود را برای به قدرت رساندن او به کار میگیرند و حتی از هیچ دروغ، شایعه، تهمت، حیله و ترفندی، برای تضعیف رقبا در اذهان عمومی ابا ندارند؛ به ویژه اگر رقیب، مؤمن باشد. چرا که مؤمن، نه تنها از هوای نفس آنان پیروی نمیکند، بلکه مانع از رسیدن آنها به مشتهیات نفسانیشان میگردد.
برخی از ظالمان، در مقامات بالاتری قرار دارند و سرپرستی زیر مجموعه را بر عهده دارند، "وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ"؛ و این سلسله ادامه مییابد تا برسد به شیطان بزرگ.
اما مؤمنان، ولایت خداوند متعال را گردن نهادهاند و بر اساس دین و شریعت او اتخاذ مواضع و حرکت میکنند و هرگز چنین انسانهای پست و ظالمی را به سرپرستی خود و جامعه بر نمیگزینند.
"اخلاق مؤمن"، چه در مسائل شخصی و چه اجتماعی و سیاسی، چنین میباشد.
درس بیست و هشتم – تقوا و وحدت، با اعتصام به حبل الله:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ...» (آل عمران، 103)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد * و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيلۀ وحدت]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد ... .
●- آیاتی که با «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع میشود، خطاب خداوند سبحان به بندگان مؤمنش میباشد؛ چرا که تثبیت و تقویت ایمان آنها و نیر رشد، کمال و سعادت دنیوی و اخروی آنان را میخواهد.
بنابراین، بندگان مؤمن خداوند متعال، باید به این اوامر، نواهی و توصیهها توجه ویژه داشته باشند و آنها را رعایت کنند، تا از "اخلاق = موضعگیری" الهی و مورد رضایت او برخوردار گردند.
در آیۀ نخست، بندگان مؤمنش را به "تقوا" سفارش میکند، چرا که ممکن است مؤمن در امر یا اموری، بیتقوایی کند و خود را از گزندها و آسیبها محافظت ننماید. سپس میفرماید: «نمیرید، مگر آن که مسلمان باشید»؛ یعنی همیشه باید تسلیم امر او باشید، تا هر گاه که زمان عروج شما رسید، در جرگه مسلمانان باشید.
اما نکتۀ بعدی، دعوت و تأکید بر "وحدت" میباشد؛ ولی هیچ وحدتی، بدون جمع شدن حول محوری واحد صورت نمیپذیرد، لذا تصریح نمود که "بِحَبْلِ اللَّهِ" اعتصام بجویید.
"حَبلُ الله" یعنی چه و چیست، یا کیست؟! پیامبر اکرم و اهل عصمت علیهم السلام، خودشان "حَبل الله" و محور اصلی "وحدت الهی" میباشند و هر چه خداوند متعال برای هدایت نازل و فرموده باشد، مانند قرآن مجید، نماز ...، همه "حَبل الله" میباشند، اما اعتصام به آنها نیز منوط به اعتصام به "ولایت" میباشد. وگرنه خوارج نیز قرآن میخواندند، سپاهیان یزید نیز نماز میخواندند و امروزه وهابیها، داعشیها، منافقین و نفوذیها هم دم از اسلام و مسلمانی میزنند!
اما نکتۀ مهم دیگر، تأکید بر "جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا" میباشد که متذکر میگردد که "اعتصام به حبل الله"، باید به صورت جمعی محقق گردد؛ وحدت یعنی همه حول یک محور باشند، توحید یعنی تمامی قوای تو، متوجه او باشد و در بندگی او به کار گرفته شود.
بنابراین، مؤمنان میکوشند که حول محور "حَبلُ الله" که شاخص آن "ولایت" میباشد، متحد شوند؛ نه خودشان پراکنده شوند و نه به "تفرقه افکنان"، فرصت نفوذ و ایجاد دو یا چند قطبی در بین ملت دهند.
"اخلاق = مواضع"، رویکرد و عملکرد مؤمنان، اینگونه میباشد.
درس بیست و نهم – کتاب اعمالت را همینجا بخوان:
«اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» (الإسراء، 14)
ترجمه: (و به او خواهند گفت:) نوشته و كارنامهات را بخوان كه امروز كافى است كه خودت بر خودت حسابرس باشى.
●- روز محشر، مواقف و احوالات گوناگونی دارد و بسیار عظیم و دقیق است.
در یک موقف، حقیقت اعمال آدمی را به خودش نشان میدهند، در یک موقف حسابرسی میکنند، در یک موقف کتاب هر کسی را به دست خودش میدهند و میگویند: «خودت بخوانی کافیست» ... و در یک موقف هم دیگر خداوند متعال با مجرمان حرف نمیزند و ... .
در هر حال، محشر برای حساب و کتاب و رساندن هر کسی به مقصد راه و نتایج مواضع (اخلاق) و اعمالش میباشد. پس چه بهتر که آدمی تا در قید حیات است، خودش به حساب خود برسد تا شاکر نعمات و خوبیهایش باشد و برای بدیها و گناهانش استغفار کند و سپس برای "توبه"، یعنی بازگشت از گناه به سوی خدا و بندگی او و اطاعت امر قیام نماید.
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند:
«حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَكْبَر» (وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج ۱۶، ص ۹۹)
ترجمه: پيش از آنكه به حساب شما برسند، خود به حساب خويش برسيد، و قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد خويشتن را بسنجيد، و خود را براى رستاخیز بزرگ آماده كنيد.
بنابراین، "اخلاق" انسان عاقل و مؤمن این نیست که روزگار را در غفلت سپری کند و سپس ناگهان در صحنۀ حسابرسی حاضر شود تا به او بگویند: «این کتاب توست، خودت بخوان و بدان که چه کردی»؟! بلکه او هر شب مواضع و عملکرد خود را حسابرسی میکند؛ مانند تراز مالی، تراز عملیاش را محاسبه میکند و به سود و زیانش دقت میکند تا سود را بیشتر و زیان را کمتر نماید و حتی به صفر برساند.
با خود میگوید: امروز پدر، مادر، همسر، فرزندان یا خویشانم از من رنجیده شدند، چه کنم؟! دستور میرسد دلجویی کن – میگوید: امروز حق کسی را ضایع کردم، چه کنم؟! دستور میرسد یا جبران کن و یا با اقرار و عذرخواهی، رضایت بگیر – امروز در نماز کاهلی کردم و دیر شد، چه کنم؟! میفرماید: با عزم راسخ، تصمیم بگیر که نمازت را اول وقت اقامه کنی. – امروز غیبت کردم چه کنم؟! دستور این است که حتماً از او بخواه تو را عفو کند – امروز در مواضع سیاسی اسراف کردم، حرف مفت در فضای مجازی زیاد خواندم و نوشتم، چه کنم؟! دستور میرسد که از "لغو" پرهیز کن و گذشته را با "استغفار = طلب بخشش و پوشش از خداوند کریم" و نیز "توبه = بازگشت از گناه به سوی خدا" جبران کن و ...، تا حساب بدیها، گناهان، غفلتها و خرابکاریها و ظلم به خودت صفر شود و از او بخواه که خوبیها و طاعات و عباداتت را قبول نماید.
درس سیام – "دعا"، ظهور و بروز شخصیت، بصیرت و اهداف دعا کننده است:
«رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ * رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ *» (حضرت ابراهیم علیه السلام، 40 و 41)
ترجمه: پروردگارا: مرا برپا دارندۀ نماز قرار ده، و از فرزندانم (نيز چنين فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذير * پروردگارا! من و پدر و مادرم و همۀ مؤمنان را، در آن روز كه حساب برپا مىشود، بيامرز!
●- این جملات، از دعاهای حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بوده که خداوند متعال آنها در کلام وحی بیان نمود، تا بندگان مؤمنش در فرازهای آن تأمل و تفکر کنند و سپس مانند ایشان دعا نمایند.
"دعا"، ظهور و بروز شخصیت، بصیرت و اهداف دعا کننده میباشد؛ لذا اهل عصمت علیهم السلام، چگونه دعا کردن را به ما آموختند تا هم دانش و بینش ما ارتقا یابد و هم والاترینها را با بهترین ادبیات بخواهیم و هم کلام ما در دعا، همان کلام اهل عصمت علیهم السلام باشد.
در هر حال، ایشان ابتدا برای خودشان دعا میکنند که "برپا دارندۀ نماز" باشند، یعنی نه تنها این صلاة و اتصالش قطع نشود، بلکه خودشان از عاملین اتصال همگان به خداوند متعال گردند – سپس نزدیکترین به خود، یعنی فرزندان و نسل خود را دعا مینمایند که چنین باشند – و سپس برای والدین و جمیع مؤمنان، مغفرت و آن هم در معاد را مسئلت مینمایند.
"اخلاق = مواضع" مؤمن این چنین است که هیچ گاه خود را تنها نمیبیند، خودنگر و خودخواه نیست؛ پیرو فرهنگی که امروزه به نام "اومانیسم" مطرح است و کمال هر کسی را در رسیدن به منافع، رفاه و لذت شخصی میبیند نیست؛ بلکه نگاه الهی به خود و دیگران دارد.
مؤمن، علیم و حکیم و بصیر است و میداند که خوشبختی خودش در دنیا و سعادت ابدیاش در آخرت، به صورت فردی به دست نمیآید؛ بلکه رشد، کمال و سعادت دیگران، نقش مستقیم و مؤثری در شاکله و سرنوشت دنیوی و اخروی خودش دارد؛ لذا برای دیگران نیز دعا میکند.
این "دعا" برای خود و دیگران، فقط لفظ نیست، بلکه کسی که "دعایی = خواستهای" دارد، با توکل به خداوند متعال و مسئلت از او، در پی تحقق دعاهایش تلاش میکند؛ لذا میکوشد تا هم سطح شناخت، ایمان و عمل صالح خود را ارتقا بخشد، و هم ارتباطش با دیگران و جامعه را افزایش دهد، در رفع مشکلات دیگران نیز گام بردارد، و در همافزایی با دیگران، حتی تذکر و ارشاد و یا امر به معروف و نهی از منکر دیگران مفید باشد و برای آخرت آنها نیز دعا میکند.
- تعداد بازدید : 1102
- 31 مرداد 1400
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن آیات قرآن