به قلم: نکتهگو
این روزها – با توجه به نزدیک شدن انتخابات – تلاش شخصیتها، احزاب، گروهها، جریانها و ...، جهت جذب حداکثری به مراتب بیشتر شده است. لذا لازم آمد چند نکتهای را به برخی معروض دارم. اما ابتدا لازم است مقدمهای بگویم:
امام صادق (ع) بدین مضمون میفرمود که برخی میآیند اینجا و حدیث ما را میشنوند، اما همین که از در خارج میشوند، آن را تغییر داده و تحریف میکنند.
ظاهراً این عارضه واگیر داشته و هم چنان و حتی در سطح گستردهتری شیوع یافته است. در عصر خودمان نیز مکرر شاهد بودیم که برخی فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) یا مقام معظم رهبری را شنیده و هنوز به جلوی در نرسیده، تغییرش داده و تحریفش کرده و میکنند!
قدیمیترها یادشان هست، به نسل جدید یادآور میشوم. در بحران اختلافات ایجاد شده از سوی بنیصدر و به ویژه با شهید بهشتی (ره)، یک روز امام (ره) هر دو را خواند و خلاصه به بنیصدر گفته بود کاری نکن که چنین و چنان کنم. هر دو به محض خروج از خانهی امام (ره) مقابل خبرنگاران قرار گرفتند. شهید بهشتی (ره) طبق معمول وفاداران به انقلاب، به خاطر حفظ مصالح نظام و وحدت لازم برای ثبات کشور به ویژه در شرایط جنگی، هیچ اشارهای نکرد، اما بنی صدر به دروغ گفت: امام تذکراتی به بهشتی دادند!
پس از حضرت امام (ره) نیز مکرر شاهد بروز این بیماری بوده و هستیم که برای خودداری از اطالهی کلام، از ذکر مثالهای فراوانش خودداری میکنیم، اما یکی از مباحث بسیار مهم «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بود که برای برخی از سیاسیون به حربهای برای توجیه همان روشها و کارهای سابقشان مبدل شد! در صورتی که تحقق آن مستلزم تغییر و تحولاتی در دیدگاهها و روشها بوده و هست.
آخر عزیز دل برادر! جذب حداکثری به این نیست که مجلس به ریاست آقای دکتر لاریجانی عزیز و گرامی، هر از چند گاهی به منظور جذب مخالفین احمدینژاد، طرح سؤال [واژهی سؤال، مؤدبانهی همان استیضاح سابق است] را طرح کند و سپس جهت جذب موافقین احمدینژاد، امضاها را پس بگیرد و ملغی کند. اگر هیچ کدام را انجام ندهد، دفع کمتری صورت میپذیرد.
جذب حداکثری به این نیست که عدهای گمان کنند که لابد رگ ناسیونالیستی تعدادی – دست کم ایرانیان خارج نشین - از رگ دینگرایی آنان کلفتتر است، پس اگر بحث «مکتب ایرانی» را طرح کنیم تا اگر دری به تختهای خورد و کاندید شدیم آن وریها به ما رأی دهند. هم چنین به این نیست که وقتی فریاد «و اسلاما» بلند شد، بگوییم: منظور ما همان اسلام ناب محمدی (ص) و ولایتمداری است که در «ایران» محقق است. تا اینوریها نیز مجذوب ما شوند. بابا جان، این که عین نفاق است.
جذب حداکثری این نیست که آقای احمدینژاد پر کار و فداکار ما، بگوید: اسلام، امام زمان (ع)، ولایت فقیه و ...، تا اکثریت مردم ایران خوشحال شوند و به او اقبال نشان دهند، اما بعد که سر کار آمد و نظر همهی صاحبنظران را به خود جلب کرد، یک دفعه بگوید: «بشرطها و شروطها و مشایی من الشروطها» و مشایی هم بگوید: «البقایی منا»! تا آنان که همیشه دوست دارند بین نظام اجرایی کشور و رهبری اختلاف و فاصلهای باشد نیز خرسند گردیده و جذب شوند. اینطوری که هوادارن نیز دفع میشوند. [البته نه از اسلام یا نظام یا انقلاب، بلکه از شما].
آخر این چه جذب حداکثری است که هیئت مؤتلفهی مدعی اسلام و ولایت، سالی یک بار به طواف آقای هاشمی برود و سپس آقای بادامچیان بگوید: «بنا بر رهنمود رهبری مبنی بر جذب حد اکثری و دفع حداقلی، ارتباط داریم!». آخر این حرف که آقای هاشمی را – اگر متوجه شود – بیشتر دفع میکند. چون معنایش این است که شما ایشان را دفع شده قلمداد کرده و میخواهید جذبش کنید(؟!) خوب، اولاً که این کار در حد و اندازهی شما نیست، ثانیاً اگر هاشمی در موضعی است که لازم است جذبش کنید، او که هنوز مدعی است من بر مواضعی که در نماز جمعه بیان کردم هستم، با این حساب حالا بفرمایید جذبش کردید یا جذبش شدید؟
خوب همین کارهای را میکنید که آقای قالیباف هم که طعم تلخ و رویای شیرین رئیس جمهور شدن شهردار را دیده، برای جذب حداکثری، بخش فرهنگی راه میاندازد و بخش فرهنگی هم تحت عنوان «قنوت انتظار» در جشنهای نیمهشعبان آن افتضاحات را به بار میآورد! آخر آقای شهردار عزیز، معاون محترم فرهنگی، مگر فکر کردید اکثریت مردم چه کارهاند که میخواهید اینجوری جذبشان کنید؟! اگر قرار باشد مردم به این چیزها جذب شوند که به اصلش ـ در شبکههای ماهوارهای و ... ـ جذب میشوند و نه به تقلبیاش در پارک و کوچه و بازار و اگر قرار باشد مردم به این چیزها جذب شوند که مجذوب غرب میشوند، نه شما.
تازگیها هم باب شده یک عده وسط افتادهاند و مرتب برای «بازگشت خاتمی» و سایر اصحاب فتنه به سیاست، شرط و شروط میگذارند، تا آنها هم گامی در تحقق «جذب حداکثری و دفع حداقلی» برداشته باشند و مدفوعین نظام و انقلاب را دوباره جذب کنند. اینها هنوز نفهمیدهاند که «جذب» با «بازیافت» فرق دارد.
یکی نیست به اینها بگوید که اولاً: شما کی هستید که فکر کردید میتوانید شروط بازگشت یا عدم بازگشت عدهای را که خود را از انقلاب دفع کردهاند، تعیین کنید؟ باور کنید شروط مردم چیزهای دیگری است. شروط این مردم و خط قرمزهایشان بسیار مشخص است. کار بعضیها هم دیگر تمام شده است. امام (ره) به صدام گفت: اگر مردی خودت را بکش – خوب این هم شرط بسیار خوبی برای برخی از سران فتنه است. ثانیاً آخر جانا! هیچ فکر نکردید که شما مادرزاد سیاسی نبودید و ورود خودتان هم به سیاست مشروط بود و بقایتان نیز مشروط است و اگر شرطها را رعایت نکنید و به دنبال بازی «اخذ و اعطای امتیازات و گروکشی» باشید که خودتان هم دفع میشوید.
خلاصه با توجه به اوضاع به وجود آمده و نزدیکی انتخابات مجلس و پس از آن ریاست جمهوری، لازم آمد – اگر به ساحت محترمشان بر نخورد – چند تذکر استراتژیک به برخی از سیاسیون محترم بدهم:
1- اولین مشکل شما بزرگواران این است که متوجه نشدید قرار است به چه چیزی «جذب» صورت پذیرد؟ شما گمان کردید که این حداکثر باید به شما جذب شوند، لذا از هیچ اقدام و ترفندی جهت جذب حداکثر به سوی خودتان فروگذار نمیکنید. اما باور کنید که شما به هیچ وجه ملاک و هدف این سخن و رهنمود نیستید، بلکه «جذب حداکثری و دفع حداقلی» نسبت به اسلام، انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران و ارزشهای والا، هدف این سخن گهربار و استراتژی اصولی و اصلاحی بود.
2- مشکل دوم شما گرامیان و نخبگان سیاسی نیز این است که به همان عارضهی «خود بزرگبینی» و «خود همه بینی» سایر دفع شدگان اسبق متبلا شدهاید و گمان میکنید که «حداکثر» همین چند نفر سیاسیون رقیب هستند، لذا همهی هم و غمتان در جذب و دفع متوجه آنان است و نه مردم. با خود میگویید: مردم که ما را دربست قبول کردهاند، پس برویم آنها را جذب کنیم.
اما باور کنید اگر همهی آقایان و خانمهای غیر جذاب از گروههای دفع شده (غیر خودیها) را جمع کنید، بعید است از تعداد صندلیهای یک یا در نهایت دو اتوبوس بیشتر شوند و اگر همهی طرفداران آنها را نیز در نظر بگیرید، در یک استادیوم ورزشی جا میشوند. پس منظور از «اکثریت و اقلیت» صرفاً چند نفر سیاستمدار یا سیاسیکار ورشکسته نیست، بلکه منظور عامهی مردم است.
3- و مشکل سوم نیز نداشتن یک تعریف و استراتژی درست برای «جذب» است. بی تردید اگر شما اکثریت را بشناسید و آنها را با سخنها، گفتارها، کجرویها، خودنگریها، بداخلاقیها، اختلافات، سوء مدیریت، منافع حزبی، گروهی و شخصی و فامیلی و ...، دفع نکنید، اکثریت خود به خود مجذوب است. و اگر بفهمید که علت مخالفت قشر کثیری از مخالفین، بیتابی در مقابل همین ناهنجاریهای ایجاد شده از سوی شماست و خود را اصلاح فرمایید، آنها نیز جذب میشوند. مگر عدهی قلیلی که اساساً با اصل اسلام و نظام اسلامی مشکل دارند یا به تعبیر اکثریت [که همان مردم هستند] به نوعی چشم امید به بیگانه دوختهاند تا شاید آنها را از خیر اکثریت [مردم] رهایی بخشیده و به شر خودشان گرفتار کنند. لذا هیچ ضرورتی ندارد که برای جذب آنها تلاش کنید، چون در صورت اندک موفقیتی، نتیجه معکوس میشود، شما جذب آنان شده و از نظر اکثریت دفع میگردید.
پیشنهادات:
الف – اگر نمیتوانید درست و مخلصانه کار کنید، حتماً استعفاء بدهید، این کار به نفع دنیای مردم و آخرت خودتان نیز هست.
ب – اگر میتوانید درست کار کنید و در خود استعداد، امکان و شرایط خدمت را میبینید، خود را پس از انتخاب و انتصاب نیز همان خدمتگزار ببینید و نه رئیس. و گرنه شما خودتان نیز دیر یا زود مشروط میشوید و از عرصهی سیاست با رسوایی اخراج و دفع میگردید، بعد ناچار میشوید مانند برخی از اسلاف مرتب «پالس» مثبت بفرستید و چند نفر را پیدا کنید که برای بازگشتتان شرط و شروط بگذارند.
ج – شما این حد اکثر جذب شدهی خدایی را اذیت نکنید، لازم نیست برای جذب حداقلهای منظور و مفید به حال خودتان به لابیکاری با مخالفین نظام یا مفسدین اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در داخل و خارج از کشور بپردازید. درست و صادق کار کنید، همه جذب نشدهها نیز جذب میشوند. به جز معاندین.
د – به حرف مردم، انتقاد مردم، گله و شکایت مردم احترام بگذارید و ترتیب اثر دهید. مثلاً وقتی پشت دوربین قرار میگیرید و مردم در گفتگوی تلفنی وجود و بروز یک مشکل یا معضلی را بیان میکنند، نگویید: «نه این طور نیست، من قبول ندارم». خوب عزیز دل خواص، اگر قبول داشتی که این معضل یا به وجود نمیآمد یا برطرف میشد. آیا متوجه نمیشوی که «من قبول ندارم» از یک سو بیانگر بیاطلاعی خودت است و از سوی دیگر اهانت به شعور مخاطب و کسانی که با این مشکل مواجه شدهاند.
ھ – رسمی بگویم: اکثریت هنگامی بیش از پیش جذب میشوند که وقتی تورم و گرانی کمر آنها را میشکند، مجلس نگوید: دولت و وزارت بازرگانی – دولت هم نگوید: همه اختیارات در دست اتحادیههاست، ولی ما چند هزار بازرس گذاشتیم. اتحادیهها هم شب تلفنی به هم دیگر خبر ندهند که فردا مرغ، یا سیبزمین یا فلان میوه را توزیع نکنید تا کمر دولت بشکند.
مردم با محقق شدن «جهاد اقتصادی» امیدوار و با نشاط و فعالتر میشوند و اقلیت هم جذب میشوند، اما به شرطی که بازار دولت را فشل نکند و دولت نیز متقابلاً بازار را قفل نکند. اگر مواد اولیه نمیرسد و کارخانجات به حالت تعطیل و نیمه تعطیل درآمده، پیگیری شود که چرا؟ و مشکل حل شود.
خلاصه آن که فرار نیست شما آن طرفی بشوید، بلکه قرار است آن طرفیها این طرفی بشوند و حواس مردم نیز بسیار جمع است و با بصیرت رصد میکنند. پس لازم است دقت کنید که این مردم، بس بلاها دیدهاند، خون دلها خوردهاند و هم چنان ایستادهاند، لذا اگر درست و با اخلاص عمل نکیند، از تداوم خدمت به مردم دفع و رحمت خدا دفع میشوید و به قول شاعر: عرض خود میبرید و زحمت ما میدارید.
- تعداد بازدید : 11
- 6 مرداد 1390
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت