Iranpn – یادداشت/سلیم: اگر چه امروزه جهانیان به خوبی پیبردهاند که فیلم (چه سینمایی و چه تلویزیونی) دیگر فقط جنبهی سرگرمی یا در نهایت هنری ندارد و در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی نقش عمده، مؤثر و گاه اصلی را ایفا مینماید، اما در کشور ما فیلم و سینما مقولهای است که گویا هیچ کس از آن راضی نیست. نه سازمانهای ذیربط، نه تهیهکنندگان و کارگردانان، نه بازیگران، نه سینماداران و نه تماشاچیان! و گویا مقصر فقط سینمای دولتی و قوانین دست و پاگیر است!
سینمای دولتی چیست؟
هنگامی که در پیگیری علل عقبماندگی صنعت فیلم و سریال در کشور به سراغ دستاندرکاران تولید و یا کارشناسان (مثل برنامه هفت در تلویزیون) میرویم، متوجه میشویم که هیچ نقطه ضعفی در خود احساس نمیکنند.
نه ضعف دانش و بینش و تخصص دارند، نه حقد و سبکسری، نه ضعف انتخاب سوژه، نه ضعف فیلمنامه نویسی، کارگردانی و بازیگری ...! بلکه با مقایسه شرایط خود با هالیوودیها، مشکل اساسی را در «سینمای دولتی» میبینند؟!
اما به راستی سینمای دولتی چیست؟ و آیا ما اساساً «سینمای دولتی» داریم؟
به نظر اهل فن، سینمای دولتی، یعنی وقتی امریکا میخواهد افغانستان را پس از شورویها به اشغال درآورد، سفارش میدهد تا فیلمهای سینمایی «رامبو» را بسازند تا ضمن تطهیر جنایات نظامیان امریکا در ویتنام، نشان دهند که یک کماندوی امریکایی میتواند به تنهایی یک ارتش قوی را شکست داده و مردم افغانستان را نجات دهد.
سینمای دولتی یعنی وقتی امریکا میخواهد اتهامی تحت عنوان «تروریسم اسلامی» را ترویج کند و اسلامهراسی را فرافکنی کند، دستور میدهد تا هالیوودیها فیلمهایی مثل «دلتا فورس» را بسازند و مسلمانان را هواپیما ربا، گروگان گیر و تروریست نشان دهند.
سینمای دولتی یعنی وقتی قتل، غارت، تجاوز، ترور و ... در امریکا زیاد میشود و در هر ثانیه چندین جنایت اتفاق میافتد و پلیس به خاطر آدمکشیهایش در وسط خیابان از یک سو و ضعف برقراری امنیت از سوی دیگر در اذهان عمومی تضعیف میشود، دستور میدهند تا فیلمهای جان سخت (دای هارد) را تولید کرده و به نمایش بگذارند تا همه ببینند که یک گروهبان سادهی امریکایی میتواند حتی قویتر از کل CIA یا FBI عمل کند و برزگترین عملیاتهای تروریستی یا سرقت را خنثی نماید.
سینمای دولتی یعنی تغییر رویه هالیوود در ژانرهای پلیسی. یعنی اگر زمانی نشان میدادند که پلیس یک جانی را بازداشت کرده، اما بدون وکیل
سینمای دولتی یعنی بازیگر نقش پیرمرد همجنسباز (گِی)، جایزه اسکار بگیرد و پشت سر آن اوباما تلاش برای تصویب قانون ازدواج همجسنبازها (گِیها) را به عنوان شعار تبلیغاتی ریاست جمهوری خود مطرح کند نمیتواند با او حرف بزند و مجبور است سریع آزادش کند، اکنون نشان دهند که پلیس متهم را شکنجه و مضروب میکند، اما به نوعی که بیینده همین انتظار را داشته باشد و سپس دولت امریکا (جرج بوش و اوباما)، شکنجه به هنگام بازجویی را به تصویب میرسانند –
سینمای دولتی یعنی بازیگر نقش پیرمرد همجنسباز (گِی)، جایزه اسکار بگیرد و پشت سر آن اوباما تلاش برای تصویب قانون ازدواج همجسنبازها (گِیها) را به عنوان شعار تبلیغاتی ریاست جمهوری خود مطرح کند.
سینمای دولتی آن است که در تمامی جشنوارههای بینالمللی از کَن گرفته تا اسکار، به هر فیلم ایرانی که به نوعی گویای بدبختی زندگی مردم ایران در سایه فرهنگ اسلام و نظام اسلامی باشد، جایزهای بدهند و سینمای دولتی این است که به اصغر فرهادی اسکار بدهند، تا او پس این اشتهار، مستقیم به انگلیس رفته و از طرف بیسیسی مأمور شود که به وطن برگشته و در خصوص آن چه آنها آن را «بدبختی و مظلومیت افغانیها در ایران» مینامند، فیلم و گزارش تهیه کند که دستمایهی اهداف آتی غرب در این سوژه قرار گیرد.
سینمای دولتی آن است که از انیمیشن تام و جریاش گرفته تا فیلمهای سینمایی اسکاریاش تا فیلمهای گیشهای یا حتی مستهجنش، همه در چارچوب اعتقادات فراماسونی و اهداف امریکایی – صهیونیستی باشد و اساساً نام بزرگترین شهرک سینمایی جهان را هالیوود، به معنای «چوب مقدس فراماسونی» بگذارند.
سینمای دولتی ما:
آیا این که نمیتوانند سکس نشان دهند دست و پاگیر شده است، یا این که توصیه میشود هنجار شکنی نکنند و کسی هم توجهی نمیکند؟!
حال سؤال میکنیم که سینمای دولتی ما و قوانینی که دست و پاگیر دستاندرکاران تولید فیلم و سریال شده است چیست؟
آیا این که نمیتوانند سکس نشان دهند دست و پاگیر شده است؟!
یا این که توصیه میشوند در اخلاق، آرایش، پوشش، گفتار (دیالوگ)، لوکیشن و ... هنجارشکنی نکنند و البته کسی هم توجهی ندارد و هر کس هر کاری دلش خواست میکند را سینمای دولتی و قوانین دست و پاگیر مینامند؟!
سؤال این است که آیا دستگاههای ذیربط دولتی یا رسمی مانند: شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کمیسیون فرهنگی مجلس، حوزه هنری و ...، تا کنون کمیتهای جهت سیاستگزاری و برنامهنویسی در فیلمسازی (اعم از سینمایی یا سریال) برای یک دهه یا دست کم 5 سال تشکیل دادهاند و سیاست مدونی اتخاذ کردهاند؟!
اگر پاسخ مثبت است، خوب است سند چشمانداز آن را منتشر کنند تا همگان بدانند.
قحطی سوژه و ژانر:
گویا در کشور ما تا کنون نه رئیس جمهور و نخستوزیری ترور شده که فیلمهایی مانند «ترور رئیس جمهور – جان اف کندی و ...» بسازند – نه گروهکهای تروریستی با ترورهای کور یا هدفدار وجود داشته که فیلمهای پلیسی – اطلاعاتی بسازند
گویا در کشور ما تا کنون نه رئیس جمهور و نخستوزیری ترور شده که فیلمهایی مانند «ترور رئیس جمهور – جان اف کندی و ...» بسازند – نه گروهکهای تروریستی با ترورهای کور یا هدفدار وجود داشته که فیلمهای پلیسی – اطلاعاتی بسازند - نه جنگی صورت گرفته که مانند هالیوود پس از گذشت 80 سال از جنگ جهانی، جهانیترین فیلمهای جنگی را بسازند – نه با امریکا و اتحادیه اروپا و همسایگان درگیری نظامی، سیاسی، اطلاعاتی، اقتصادی، فرهنگی ... وجود دارد که به این حوزهها وارد شوند – نه به کشور ما از هزاران کیلومتر مرزهای شرقی و هم چنین غربی و جنوبی مواد مخدر وارد میشود و ایران ترانزیت صدور هروئین، کوکائین، تریاک و ... از افغانستان به جهان است و سالانه چندین شهید در این سنگر میدهیم که فیلمهای زیبا و سنگین در رابطه با مافیای جهانی مواد مخدر بسازند – مسائل جاسوسی، اطلاعاتی، سایبری، اقتصادی و ... هم که لابد نداریم.
خوب برای فیلمنامه نویسها، تهیه کنندگان و کارگردانان ما دیگر چه سوژه و ژانری باقی میماند؟
گویا در مملکت ما مردم فقط عاشق میشوند، لودگی میکنند و ...!
مجموعهی فیلمها و سریالهای ایرانی در سه دههی اخیر (به استثنای چند اثر انگشتشمار) نشان میدهد که گویا در مملکت ما مردم فقط عاشق میشوند، لودگی میکنند، تیکه میاندازند و مرتب به آرایش و لباس خود میپردازند و به دنبال تبلور حقدها و غربزدگیها هستند؟!
اسمش را هم میگذارند «فیلم خانوادگی»!
در فیلمها و سریالهای خانوادگی ما، دختران جوان درگیر عشقهای مثلث و مربع هستند و ژانر «یک دل و دو دلبر» البته به صورت معکوسش، یعنی یک دختر با دو یا چند خواهان پسر، هم چنان ادامه دارد!
خانوادهها هیچ مشکلی به جز «همسر و پدر» ندارند. همسر و پدرشان یا پلید و حقهباز و کثیف بوده و به خانواده ظلم کرده است و یا مذهبی - اما عوام، احمق و بداخلاق است و با نادانیها، تعصبات و یا پدرسالاری ظلم میکند!
خلاصه هر چه به سر خانواده میآید از نقش موجودی مزاحم، به نام «شوهر یا پدر» است!
البته باید متذکر شد که قوانین سینمای دولتی ما بسیار دست و پاگیر است، و گرنه بیش از این و بهتر از این پیامها و شعایر فمینیستی را فرافکنی میکردند.
البته باید متذکر شد که قوانین سینمای دولتی ما بسیار دست و پاگیر است، وگرنه بیش از این و بهتر از این پیامها و شعایر فمینیستی را فرافکنی میکردند.
در فیلمهای پلیسی ما، سوژهها غالباً ضعیف و سبک هستند. به سبک سریالهای غربی، حتماً یک زن افسر و یا مسئول پرونده میشود.
حتماً پلیس مرد در سالگرد ازدواج یا سالروز تولد فرزندش در مأموریت است و خجل زن و بچه میشود – مأمور جوانی که در کوران عقد و عروسی یا تولد فرزندش است کشته میشود – مسائل عاشقی و ازدواج و طلاق (یا به اصطلاح خانوادگی) تم اصلی را دارد ... و در نهایت به رغم همهی تلاشها و پیگریهای پلیسی، جرم و مجرم بر اثر یک حادثه لو رفته و پرونده به سرانجام میرسد!
در فیلمهای جنگی، ارتشیها نقشی ندارند، سپاهیها دگم و اخمآلود و عصبانی هستند و بسیجیها هم ساده، احمق، لوده ... و البته طبق معمول همگی عاشق.
نه از نیرو و نقش آشکار ایمان بچهها خبری هست و نه از نقشهها، تاکیتکها و تکنیکها و نه از ایثارهای فکورانه و شجاعانه!
اصلاً معلوم نیست که در این جنگ هشتسالهای که در آن امریکاییها با آواکسها و فانتومها و ...، انگلیسیها با تانکهای چیفتن، شورویها با میگها، آلمانها با بمبهای شیمیایی، فرانسویها با موشکهای کروز، ایتالیاییها با ناوهای جنگی، اسرائیلیها با سلاحهای سبک و تجهیزات اطلاعاتی، اعراب با دلارهای نفتی ... و خلاصه شورای امنیت، سازمان ملل، حقوق بشر و ...، با مصوبات و تحریمهای پیاپی و در نهایت رسانههای صهیونیستی به صورت
چه کسانی با هوشیاری و بصیرت مقاومت کردند و...، که در نهایت به شکست اهداف امریکا و صهیونیسم بینالملل انجامید؟! و جام زهری که امام خمینی (ره) نوشید، چه بود و چرا؟!
یکپارچه با دروغپردازیها و شایعه افکنیها و سایر تاکتیکهای جنگ روانی حضور داشتند، چه کسانی فرماندهی سپاهیان ایران اسلامی را بر عهده داشتند؟
چه کسانی عملیاتها را طراحی کردند؟ چگونه این نوجوانان و جوانان میتوانستند آن نقشههای جنگی را طراحی و هدایت کنند و نقشههای ژنرالهای خبرهی امریکایی را خنثی نمایند؟
چه کسانی جنگیدند، چه کسانی با هوشیاری و بصیرت مقاومت کردند و...، که در نهایت به شکست اهداف امریکا و صهیونیسم بینالملل انجامید؟! و جام زهری که امام خمینی (ره) نوشید، چه بود و چرا؟!
کدام قوانین دست و پاگیر؟
از خیر سیاستگزاری و برنامهریزی [که لابد هست و ما بیخبریم] گذشتیم، از مسئولین ذیربط یا دستاندرکاران تولید میخواهیم که به صورت واضح و شفاف بگویند: «چه قوانینی وجود دارد؟!» تا اذهان عمومی نیز بداند که چرا صنعت فیلم و سریال ما به این اوضاع اسفبار دچار شده است و آیا مشکل از قوانین احتمالی دست و پاگیر است، یا مشکلات اساسیتری وجود دارد؟
اظهارات آقای شمقدری بسیار تأمل برانگیز بود:
آقای شمقدری رئیس سازمان سینمایی در پاسخی به زعم خود دندان شکن به کسانی که آنها را «مصادره کنندگان جریان حزبالله» مینامد گفت:
«این گروه انصار حزبالله که تجمع کردند، حزب اللهیترین فیلمنامهشان را بیاورند، ما نخوانده به آنها مجوز میدهیم تا به همه یاد بدهند فیلم حزباللهی چگونه است؟
اما اگر ناتوان هستند بگذارند اهالی سینما کارشان را بکنند. اگر کسی دغدغه و نگرانی دارد میتواند بیاید مشارکت کند، نظر بدهد، پیشنهاد بدهد ما حمایت میکنیم» (1).
حال ما نه کاری با گروه حزبالله داریم و نه با مصادرهکنندگان جریان حزبالله و نه این شعارهای معنادار، قابل
مگر هیچ ضابطه و قانونی در کار نیست و این [ما]، میتواند به هر کس که دلش خواست فیلمنامه نخوانده مجوز بدهد؟!
تأمل و هدفدار، بلکه چند سؤال از آقای شمقدری داریم:
اول این که این [ما] که نخوانده مجوز میدهد کیست؟
دوم این که اصلاً شما چه کارهاید که می توانید نخوانده مجوز بدهید
و سوم این که مگر هیچ ضابطه و قانونی در کار نیست و این [ما]، میتواند به هر کس که دلش خواست فیلمنامه نخوانده مجوز بدهد؟!
آیا سازمان سینما تا این حد خانهی خاله شده است؟
این حرف آقای شمقدری، قبل از آن که پاسخ دندان شکن، یا لطف و سعهصدر به جریان حزبالله باشد، اذعان بسیار بدی به بینظمی و بیقانونی و [ما] محوری در سینمای ایران است.
ای کاش سینمای دولتی به معنای واقعی فعال شود:
اگر چه ایران مهد فرهنگ، ادب، هنر و تاریخ کهن بشریت است و اگر چه اسلام سراسر دانش، بینش و آموزه
مهم این است که فیلمنامهنویسان، کارگردانان و تهیهکنندگان ما تا چه حد نسبت به این فرهنگ، تاریخ، انقلاب و نظام اسلامی و اساساً اسلام و قرآن و آموزههایش و فرهنگ و اعتقادات و اهداف و منافع این مردم، آشنایی، ارتباط و علاقه دارند؟!
میباشد و به معنای واقعی «فرقان»است و فرق خوبیها و بدیها، سفیدیها و سیاهیها، صعودها و هبوطهای شخصی و اجتماعی را در هر عرصه و موضوعی تبیین کرده است و اگر چه سراسر انقلاب اسلامی و عمر کوتاه 33 سالهی جمهوری اسلامی ایران (به قول جناب وزیر) مملو از سوژههای نابی است که میتواند دستمایه فیلمسازان قرار گیرد، اما مهم این است که فیلمنامهنویسان، کارگردانان و تهیهکنندگان ما تا چه حد نسبت به این فرهنگ، تاریخ، انقلاب و نظام اسلامی و اساساً اسلام و قرآن و آموزههایش و فرهنگ و اعتقادات و اهداف و منافع این مردم، آشنایی، ارتباط و علاقه دارند؟!
خلاصه این که اگر سبک و سیاق فیلمسازی در کشور به همین منوال پیش رود، نه تنها آرزوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مبنی بر «انقلاب اسلامی باید در آثار سینمایی متبلور شود (2)» که آرزوی همه ملت است، هیچ گاه تحقق نیافته و حتی به «شاید» و «اگر» هم نمیرسد، چه رسد به «باید»، بلکه شاهد نقش منفی بیشتری در فرهنگسازی منحط توسط فیلم و سریالهایمان خواهیم بود.
بدیهی است با این اندیشهها و تبلورش در فیلمها به جایی نمیرسیم. پس ای کاش، سینمای دولتی، البته بدان مفهوم و مضمونی که بیان شد، از این هیاهو نترسد و به خاطر این فریادهای سازماندهی و برنامهریزی شده، وارد نشده عقب نکشد و با حضور پررنگ در میدان، دست به کارهای کلیدی، بنیادین، زیرساختی و مؤثر بزند.
عکسهای ذیل مربوط به کنار برخی از خیابانها و یا زیر پلها نیست، بلکه حضور هنرمندان در جشنواره فیلم فجر است.
در هر حال اینان کسانی هستند که توسط کارگردانان ما برای ایفای نقش مشخص شده در فیلمنامهها انتخاب و مشهور شدهاند.
آقای شمقدری به مصادره کنندگان جریان حزبالله گفت: «اگر ناتوان هستید، بگذارید اهالی سینما کارشان را بکنند» و ما به ایشان میگوییم: شما چه بخواهید و چه نخواهید، آنها کارشان را میکنند.
آیا سینمای کشور میخواهد با این اندیشهها، فیلمنامهها، کارگردانان و بازیگران، فرهنگ، هنر، تاریخ و ارزشهای این جامعه را ثبت و ترویج نماید؟!
این فرهنگسازان مدعی، چه فرهنگی را ساخته و به جامعه القا میکنند و در مردم اشاعه میدهند؟
حال آیا مشکل از سینمای دولتی و قوانین دست و پاگیر است؟
کدام اشخاص حقیقی و حقوقی مسئول هستند و کِی قرار است چارهای اندیشیده شود؟