ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: آن چیزی که اخیراً در سطح جامعه میشنوید، همان است که متأسفانه در تمامی دانشگاههای ما (علوم انسانی – فلسفه – علوم سیاسی) تدریس میشود و دانشجو اگر قبول کرد، نمره میگیرد، اگر دفاع هم کرد که عزیز شده و ارتقا مییابد و اگر قبول نکرد ... .
اینها همه نظریات به اصطلاح "پست مدرنیسم" در توجیه و فلسفهسازی برای "لیبرال دموکراسی" است و امثال بودریار، رورتی، فکو، باومن و ... در عصر معاصر شارحین و مبلغین آن هستند.
*- استادی در دانشگاه، با قاطعیت تمام و ژست فیلسوفانه گفت: "هیچ مفهوم مطلقی نداریم"! دانشجو پرسید: "آیا همین که میگویید، خودش یک مفهوم مطلق نیست؟!" پاسخی نداشت.
*- استادی با قاطعیت تمام گفت: "هیچ چیزی قطعیت ندارد!" – دانشجو پرسید: حتی همین که میگویید نیز قطعیت ندارد؟! پاسخی نداشت و محکوم به مغلطه شد.
*- استادی با قاطعیت تمام گفت: "حق و باطل یا درست و غلط نداریم"! دانشجو پرسید: "الآن این حکم قطعی که شما دادید، درست است یا غلط؟" محکوم شد به سفسطه و دگماتیسم فکری.
تعطیلی عقل و اندیشه:
بالتبع با نفی هر حقیقت یا مفهوم کلی و یا مطلق، تمامی ارزشها و ضد ارزشها را نیز غیر حتمی و غیر قطعی شمردند و به ناچار "عقل" را که منبع شناخت و تمیز است، تعطیل اعلام نمودند. و اساساً هدف همین است.
*- استاد با تکیه به نظریات پست مدرنیسم غرب گفت: هر چه که بگویید، نظر شماست و هیچ دلیلی بر درستی، حقانیت، حتمیت و قطعیت آن وجود ندارد و عقل نمیتواند قضاوت کند و حکم دهد! دانشجو گفت: پس این که شما میگویید نیز نظر شماست و هیچ دلیلی نیست که درست باشد. دلیل عقلی هم ندارید، هر چند که عقل را به طور کلی تخطئه کردهاید، پس ما بر چه اساسی باید بپذیریم یا نپذیریم.
تشکیک و تزلزل در اندیشه:
چون هیچ دلیل قطعی، حتمی و منطقی ندارند، از یک سو نظریات خود را به "زور" القا و تحمیل میکنند و از سوی دیگر همیشه با "اگر و شاید" سخن میگویند.
امروز در مقطع فوق و دکترای علوم سیاسی در دانشگاههای ما، دیکته میشود که هیچ کس حق ندارد گزارهای قطعی بگوید و حتماً باید کلمهی "شاید" را به ابتدای سخن بیافزاید وگرنه بیسواد است، متحجر و معصب است و از "علم" چیزی نفهمیده است! سریع هم مثال سیاسی میآورند و میگویند: هیچ گاه به صورت قطعی نگویید که فلان کشور دشمن است، فلان شخص خائن است، فلانی فتنهگر است، فلانی جاسوس است و ... .
بدیهی است که هدف اصلی، مردد کردن مردم در "تمیز و تشخیص" است. هدف اصلی "مذبذب" کردن مردم بین اهداف و راههای گوناگون است. هدف القای "تشکیک" است، تا تمامی اندیشهها، اعتقادات، ملاکها و معیارهای شناختی و ارزشی متزلزل شود، تا بتوانند ویرانش کرده و سلطه را تحمیل کنند.
اهداف سیاسی در مثالها و مصادیق:
اینها هیچ کدام علم، نظریه یا فرضیه نیستند، بلکه همه اهداف سیاسی را دنبال میکنند. چون هیچ دلیل عقلی و منطقی ندارند، فقط به "مثال" بسنده میکنند و اگر توجه کنید، تمامی مثالهایشان نیز در توجیه و تطهیر شیاطین بزرگ و کوچک، از شخص ابلیس لعین گرفته تا امریکا، انگلیس و اسرائیل میباشد.
هیچ موقع نخواهند گفت: چون حتمیت و قطعیتی وجود ندارد، پس هم دین حق است و هم بیدینی – هم اسرائیل حق دارد که فلسطین را اشغال کند و هم فلسطینیان حق دارند که حقوق و سرزمین خود را مطالبه کنند – هم قوانینی که شما دارید درست و منطبق با حقوق بشر است و هم قوانینی که ما داریم – هم مبارزهی شما با مظاهر و مصادیق ظلم و فساد درست و حق است و اقدام ما به ظلم و فساد...، بلکه نوبت به جمعبندی و نتیجهگیری که میرسد، در جهت منافع خودشان، آن هم با دقت و تعصب و دیکتاتوری محض، خط کشی میکنند و مرز بندی دارند. چه در نظریه و چه در عمل.
از این رو حتی در کتب به اصطلاح فلسفی خود، با صراحت و قباحت تمام، مثال آورده و مینویسند: چه کسی میتواند با قطعیت بگوید: استفاده از بمب اتمی در هیروشیما کار بدی بوده است؟ شاید خیلی هم خوب و مفید بوده است؟ - چه کسی میتواند بگوید جنگافروزی امریکا در سرتاسر جهان الزاماً بد و قبیح است، شاید خیلی هم خوب است!
اما، اسلام بد است، جمهوری اسلامی مظهر شرارت است، هر کس که با امریکا نبود، دشمن امریکاست و ربایش یا حتی ترور او حق است و به نفع جامعه بشریت است و ... .
این نظریات به اصطلاح فلسفی، همه ریشه و اهداف سیاسی دارد و در جهت توجیه و تحمیل دیکتاتوری و فساد غرب ترویج و القا میشود.
تمامی مثالها [که باید منطقی بوده و دلایل عقلی را روشن کند]، به صورت شعاری و کاملاً بیمنطق، در جهت کمرنگ کردن مرزها از یک سو و نیز تلطیف قلوب نسبت به دشمنان است.
مرتبط:
آیا شرّ (شرور) نسبی است یا مطلق؟
کلمات کلیدی:
سیاسی