ایرانپیان – یادداشت/ جلال الدین م.: هر ساله چندین بار در سطح جهان با جشنوارههای بینالمللی و در سطح کشور با انواع و اقسام جنشوارههای سینمایی و تلویزیونی، سر و صدای عجیب و غریبی برای تجلیل از هنرِ هنرمندان به راه میافتد. هنرمندان بسیاری نیز حضور مییابند، اما خوب که در خودشان، ظاهرشان، کارشان و هنرشان مینگریم، متوجه میشویم که بیشتر «بازار گرمی» برای بیهنری است؛ هنر و هنرمند در میان این عده و آثارشان کم به چشم میخورد و بیهنری و عرضهی آن، آن هم با کلی ناز و ادا و نمایش، خودش «هنر»ی فراگیر شده است.
دوستی میگفت: هر کس در هر ادعایی، ادایش بیشتر باشد، محتوایش کمتر است. میگفت: هر گاه دیدی مردی ریش بلندی دارد، 5 تا انگشتر فیروزه و عقیق به دست دارد، دائماً یک تسبیح را رج میزند و لبش را میجنباند، بدان زیاد چیزی از اسلام و مسلمانی نمیداند – هر گاه دیدی که مردی موهایش را بلند کرده و از عقب بسته یا تا شانه ریخته، ناخن یک یا چند انگشت را بلند کرده، احیاناً کیف بزرگ ویالون یا ساز دیگری به همراه میکشاند، بدان زیاد چیزی از موسیقی نمیداند – هر گاه دیدی موهای سفید مردی از عقب گیس شده، یک جلیقه به تن دارد، یک شالگرد ناموزن با لباسش روی گردن انداخته، دو عینک بند دار از گردن آویزان کرده و یک عینک آفتابی را نیز روی سرش گذاشته است و در هر مجلسی با غرور و تکبر بیجا نشسته، پا روی پا انداخته و مرتب اظهار نظر میکند و به همه با چشم عاقل اندر سفیه نگاه میکند، بدان که دوست دارد کارگردان معروفی باشد، ولی نیست – وقتی میبینی مرد جوان یا میانسالی آرایش عجیب و غریبی به ریش و سیبیلش داده، یا وسط یک مجلس در یک سالن سر بسته با کت و کلاه گاوچرانی نشسته، یا زیر آن همه نورافکن بارانی سیاه بلندش را در نمیآورد و یا زنی چنان آرایش کرده و لباس پوشیده که گویی امشب همان شب است، بدان که دوستدارند بازیگران موفق و مشهوری باشند، اما نیستند. لذا فقط ادای مشهورین را در میآورند.
بنده نتیجه میگیرم که اگر رییسی، وزیری، وکیلی و یا مدیری، حرف بیربطی در خصوص هنر و هنرمند زد که نه با عقل سازگاری دارد، نه با منطق، نه با وحی، نه با اخلاق و نه با هیچ اصول دیگری، و فقط میتواند هورای عدهای خاص و بیهنر را در پی داشته باشد، او نیز بسیار دوست دارد که بگوید: هنر و هنرمندشناس است، ولی نیست.
اغلب آثار هنری با هنرمندی مجموع عوامل تولید و اجرای آن، بیشتر نمایش «بیهنر»ی است و اغلب تعاریف، اظهار نظرها و ...، نشان از هنرنشناسی دارد، لذا تعاریف بلندپایگان از دورانهای موفق هنر نمایشی در ایران یا هنر و هنرمند بیمرز نیز بیشتر به خاطر منافع سیاسی است.
امروزه بازار تولید اثر، داغتر از بازار خلق اثر هنری است. در واقع بازار کاسبی در این عرصه، پر رونقتر از بازار هنر و هنرمندی میباشد. از این رو رشد هنری بسیار کند و مسیرش نیز نادرست است و به ناکجا آباد رفته و میبرد.
به قول دانشمند جلیلالقدر، مرحوم علامه آیتالله جعفری (ره):
«یك اثر هنری باید هم برای روح هنرمند مفید باشد و هم برای ارواح تماشاگران. اگر هنرمندی از این زاویه به اثر هنری خود بنگرد كه اثر وی در رشد و یا سقوط انسان های دیگر مؤثر خواهد بود، همه استعدادهای مغزی و روانی خود را به كار میگیرد تا به خلق اثری بپردازد كه در رشد و تكامل انسانها مؤثر واقع میشود. هر چند هنرمند در تلاش ذهنی خود، با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، به خلق یك اثر هنری میپردازد، اما متأسفانه بسیارری باشد. اگر استعدادهای درونی افراد كشف شود و در مسیر صحیح به كار گرفته شود و احساسات آدمی تهذیب شود، قطعآ آثار هنری با ارزشتری خلق خواهد شد.«
برخی مدعی میشوند که هنر و هنرمند ارزشی و غیر ارزشی و ضد ارزشی نداریم، هنر و هنرمند متعهد و غیر متعهد نداریم، هنر و هنرمند خودی و غیر خودی نداریم و ...، خب این ادعاها همه از هنرِ بیهنری و هنرنشناسی بر میخیزد که البته در بازار امروز، همین نیز خود میتواند نوعی هنر قلمداد گردد.
بالاخره در هنر نمایشی یا قطعهای از آن چه بوده یا هست به تصویر کشیده میشود و یا آن چه باید باشد معرفی و تبلیغ میگردد، و البته کاملتر آن است که به هر دو توجه شود.
بدیهی است که چه در انتخاب و چگونگیِ پرداخت و به تصویر کشیدن آن چه بوده یا هست و چه در انتخاب گزینه چه باید باشد و معرفی و تبلیغ آن، این ذهنیات، گرایشات، اعتقادات، تمایلات، طرز فکر، شعور، بصیرت، جهانبینی و اخلاق و مواضع هنرمند (به ویژه نویسنده و کارگردان) است که در قالب صحنه، بازی و دیالوگ ظهور یافته و به مخاطب منتقل میگردد.
یکی سیاه میبیند یکی سفید و یکی واقعیت را با هر رنگی که هست میبیند - یکی مثل مگس فقط و فقط روی کثیفیها مینشیند و نامش را اثر انتقادی میگذارد، یکی دیگر کثیفی را میبند، اما تلاش برای تمیز کردن آن را نیز میبیند - یکی فقط سیاهنمایی میکند - یکی فقط از قصههای هندی و ترکیهای کپی میزند و به اصطلاح کمی بومیسازی میکند - یکی دیگر همه هنر خود را به اشاعهی فرهنگ منحط غربی در پوچگرایی (نهیلیسم) و یا نگاه جنسیتی به همه امور به ویژه با عینک فیمینیسمی معطوف کرده است - یکی دیگر هنرش در ریختن حرمتها و حتی رواج فریاد زدن بر سر خداست - یکی دیگر کارش تحریف و تخریب ارزشهایی چون: از جان گذشتگی، جنگ، ایثار، رشادت و شهامت تا شهادت است ... و عدهای نیز در این بازار آشفته و به انحصار بیهنران درآمده، سعی دارند با هزاران هزار مشکل و گذر از پیچ و خمهای صعب العبور، یک اثر هنری به مفهوم واقعی ایجاد کرده و ارائه دهند.
بدیهی است که قرار دادن همه اینها در یک صف، و ادعای این که ارزشی و غیر ارزشی، متعهد و غیر متعهد، خودی و غیر خودی نداریم، بیانگر اوج هنرنشناسی و بیهنری میباشد.
چقدر فرق است بین نگاه، تعریف و تبیین یک دانشمند هنرمند از هنر و هنرمند و شعارهای یک هنرنشناسِ بیهنر.