پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
پاسخ از المیزان را در همان المیزان جستجو و مطالعه نمایید، اما در این مختصر، به نکات ذیل توجه فرمایید:
الف – در کجای تفسیر این آیات در المیزان آمده که «پیامبر با کسانی که به جنگ ایشان بر میخاستند، نمیجنگیدند»؟! فرض کنید که گروهی به جنگ گروه دیگری بروند و گروه دوم نجنگد (گل و شیرنی و حلوا) تعارف کند و یا لبخند بزند! خب چه اتفاقی میافتد؟! بدیهی است که تا نفر آخر کشته خواهند شد.
ب – معنای "قتال" جنگ است که آن را به عمد یا به سهو "کشتن" معنا میکنند(؟!) بله، در جنگ کشتار رخ میدهد، اما خیلی فرق است بین دستور یا اجازهی "جنگ"، با دستور یا اجازهی "کشتن".
ج – دشمنان از همان صدر اسلام تا کنون، یه اسلام و مسلمانان یورش آوردند و هر گاه در جنگی پیروز شدند، گفتند: «نه خدایی در کار است و نه آخرتی و ما یک عده متعصب و تروریست را کشتیم» – و هر گاه شکست خوردند، گفتند: «اسلام به زور شمشیر رواج یافته است»!
لا اکراه فی الدین:
ممکن است پس از رویداد یک جنگ، جناح مغلوب، تسلیم جناح غالب گردد، چنان که امروزه دنیا تسلیم "نظام سلطه" شده است؛ اما جنگ هیچ اثری بر اعتقادات مردم ندارد، مگر آن که خودشان در جنگ نرم یا به هر علت دیگری، از جمله سستی در عقیدهی قبلی، یا بیپایه و اساس یافتن آن و ...، تغییر عقیده دهند.
●- تسلیم، یعنی قوانین را مطیع و تابع گردیدن، که با عقیده متفاوت است، مانند هر شخص یا گروهی که در مملکتی و میان ملتی زندگی میکند که عقاید آنها را قبول ندارد، اما قوانین آن را تبعیت میکند.
نه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، سلطه بر اعتقادات مردم داشتند و نه ابلیس لعین و سایر شیطاین جنّ و انس، چنین سلطهای داشته و دارند؛ چنان که امروزه نیز شاهدیم که به رغم سلطه انگلیس، سلطه روس، سلطه شوروی، سلطه امریکا و ...؛ مردمان در سرتاسر جهان به دین خود [اسلام، یهودیت، مسیحیت، بودایی، هندو و ایسمگراها] باقی ماندهاند.
نه ملل امریکایی و اروپایی، پس از چند قرن سلطهی امپریالیست، عقاید و دین خود را به واسطهی جنگها و فشارها از دست دادند – نه ملل بلوک شرق آن زمان، عقاید خود [به ویژه اسلام و مسیحیت] را طی 80 سال سلطه نظام کمونیستی از دست دادند – نه یهودیان، پس از هزاران سال قرار گرفتن در اقلیت، از دین خود روی برگرداندند – نه مسلمانان در ایران، فلسطین، عراق، مصر و ...، طی چند قرن استعمار، استثمار، نسلکشی، غصب سرزمینها، تحمیل ترورها و تحریمها، حاکمیت نظامهای دستنشانده و ...، با اسلام خداحافظی کردند – و نه مردمان چین، ژاپن، هندوستان، مالزی، فلیپین (و آسیای شرقی)، دست از بتپرستی و بتکدهها برداشتند.
●- پس «لا اکره فی الدین»، یعنی در دین (عقاید) اجباری نیست، نه این که در رعایت و تبعیت از حاکمیت و قوانین جاری اجباری نیست. تا کنون در کجای دنیا حکومتی آمده و قانونی وضع شده و سپس اعلام شده که تبعیت از آن اختیاری است و کسی مجبور به تبعیت و رعایت نمیباشد!
آیات سوره توبه:
یک - با کمی دقت در آیات مشخص میگردد که بحث از "برداشتن امان" است، نه الزاماً جنگ!
کفار، مشرکان و منافقان، تا آنجا که توانستند با مسلمانان جنگیدند و کشتند، و آنگاه که مسلمانان غالب گشتند، به تاکتیکها و حربههایی چون "مذاکره و مصالحه و معاهده" روی آورند، چنان که امروزه نیز همینطور است. هر گاه از یک سو در جنگ، ترور، تحریم، توطئه و ... شکست میخورند و از سوی دیگر رشد، پیشرفت و توسعه را شاهد میگردند، دم از صلح، مذاکره و معاهده میزنند.
دو – هم چنین آیات حاکی از آن است که پس از فتح مکه، به کفار و مشرکین چهار ماه فرصت داده شد که راحت در مکه آمد و شد کنند، نه این چهار ماه فرصت داده شد که ایمان بیاورند! البته این فرصت مشروط بر این بود که عهد شکنی نکنند، نقض پیمان نکنند، توطئه نکنند، به صورت علنی و یا غیر علنی، با دشمنان حربی همکاری نکنند و ... . پس از چهار ماه، یا باید تسلیم میشدند (نه این که ایمان بیاورند)، یا آن دیار را ترک کنند. مگر میشود که گروهی دشمن، در میان یک ملتی به راحتی زندگی کنند و هر توطئه و جنایتی که دلشان خواست انجام دهند؟!
سه – مشرکان، طبق معمول، قبل از چهار ماه این معاهدات را نقض کردند؛ لذا معاهده و امان نیز منتفی گردید.
چهار – در آیات مورد بحث، ابتدا بیان شده که معاهدات با گروههای متخاصمی که نقض عهد کردند منتفی است، و سپس بیان شد، چون هیچ اعتمادی به مابقی نیز وجود ندارد، و خطر نقض عهد آنان و ارتباط تنگاتنگ و همکاری با هم کیشان خودشان و خیانت مجدد به مسلمانان نیز بسیار است، به طور کلی، امان برای تمامی کفار و مشرکان برداشته شده است. یا تسلیم گردند و یا بروند. نه این که حتماً ایمان نیز بیاورند! ایمان آوردن برای مسلمانان نیز آنقدرها هم راحت نمیباشد، چه رسد به کفار.
المیزان (ذیل آیه):
[عهد شكنى مشركين، مجوز مقابله به مثل به آنان بوده است]
بنا بر اين، منظور از آيه اين است كه: خداوند قضا رانده به اينكه از مشركين كه شما با آنان معاهده بستهايد امان برداشته شود، و اين برداشته شدن امان جزافى و عهدشكنى بدون دليل نيست، چون خداوند بعد از چند آيه مجوز آن را بيان نموده و مىفرمايد كه: هيچ وثوقى به عهد مشركين نيست، چون اكثرشان فاسق گشته و مراعات حرمت عهد را نكرده و آن را شكستند، به همين جهت خداوند مقابله به مثل يعنى لغو كردن عهد را براى مسلمين نيز تجويز كرده و فرموده :
"وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ" [و اگر از گروهى بيم خيانت دارى [پيمانشان را] به سویشان بينداز [تا طرفين] به طور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است] زيرا خدا خائنان را دوست نمىدارد / الأنفال، 58]؛ و ليكن با اينكه دشمن عهدشكنى كرده، خداوند راضى نشد كه مسلمانان بدون اعلام لغويت عهد آنان را بشكنند، بلكه دستور داده نقض خود را به ايشان اعلام كنند تا ايشان بخاطر بى اطلاعى از آن بدام نيفتند. آرى، خداى تعالى با اين دستور خود مسلمانان را حتى از اين مقدار خيانت هم منع فرمود .
و اگر آيه مورد بحث مىخواست شكستن عهد را حتى در صورتى كه مجوزى از ناحيه كفار نباشد تجويز كند مىبايستى ميان كفار عهدشكن و كفار وفادار به عهد فرقى نباشد، و حال آنكه در دو آيه بعد كفار وفادار به عهد را استثناء كرده و فرموده: «مگر آن مشركينى كه شما با ايشان عهد بستهايد و ايشان عهد شما را به هيچ وجه نشكسته باشند، و احدى را عليه شما پشتيبانى نكرده باشند، چنين كسان را عهدشان را تا سر رسيد مدت به پايان ببريد كه خدا پرهيزكاران را دوست مىدارد».
و نيز راضى نشد به اينكه مسلمانان بدون مهلت عهد كفار عهدشكن را بشكنند، بلكه دستور داد كه تا مدتى معين ايشان را مهلت دهند تا در كار خود فكر كنند و فردا نگويند شما ما را ناگهان غافلگير كرديد.
بنا بر اين، خلاصه مفاد آيه اين مىشود كه: عهد مشركينى كه با مسلمانان عهد بسته و اكثر آنان آن عهد را شكستند و براى ما بقى هم وثوق و اطمينانى باقى نگذاشتند، لغو و باطل است چون نسبت به بقيه افراد هم اعتمادى نيست، و مسلمانان از شر و نيرنگهايشان ايمن نيستند ... .
«إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً»
اين جمله استثنايى است از عموميت برائت از مشركين، و استثناء شدگان عبارتند از مشركينى كه با مسلمين عهدى داشته و نسبت به عهد خود وفادار بودهاند، و آن را نه مستقيما و نه غير مستقيم نشكستهاند، كه البته عهد چنين كسانى را واجب است محترم شمردن و تا سر آمد مدت آن را به پايان بردن.
از اين بيان روشن گرديد كه مقصود از اضافه كردن جمله «وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً»به جمله «لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً»، بيان دو قسم نقض عهد يعنى مستقيم و غير مستقيم آن است، نقض عهد مستقيم مانند كشتن مسلمانان و غير مستقيم نظير كمك نظامى به كفار عليه مسلمين، هم چنان كه مشركين مكه بنى بكر را عليه خزاعه كمك كردند، چون بنى بكر با قريش پيمان نظامى داشتند و خزاعه با رسول خدا (ص)، و چون رسول خدا (ص) با بنى بكر جنگيد قريش قبيله نامبرده را كمك نموده و با اين عمل خود پيمان حديبيه را كه ميان خود و رسول خدا (ص) بسته بودند شكستند، و همين معنا خود يكى از مقدمات فتح مكه در سال ششم هجرى بود.
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» - اين جمله در مقام بيان علت وجوب وفاى به عهد است و اينكه وفاى به عهد و محترم شمردن آن در صورتى كه دشمن نقض نكند خود يكى از مصاديق تقوا است كه خداوند همواره در قرآن به آن امر مىكند.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
در المیزان آمده: پیامبر (ص) تا قبل از نزول آیات سوره توبه، با کفار نمیجنگیدند. آیا امر به کشتن کفار، با "لا اکراه فی الدین" و ... منافات ندارد؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9431.html
کلمات کلیدی:
قرآن آیات قرآن سوره توبه